[Home ] [Archive]   [ فارسی ]  
:: Main :: About :: Current Issue :: Archive :: Search :: Submit :: Contact ::
Main Menu
Journal Information::
Home::
For Authors::
Articles archive::
For Reviewers::
Registration::
Contact us::
Site Facilities::
::
Search in website

Advanced Search
..
Receive site information
Enter your Email in the following box to receive the site news and information.
..
:: View This Issue in Alternative Language Export Journal XML Articles RSS Volume 8, Issue 30 (9-2016) ::
Back to browse issues page
XML Interaction effect investigation of arbuscular mycorrhizal fungi and plant growth regulator brassinolide on enhancing to wheat tolerance to salinity tension P. 5-19
Persian Abstract K. Tofighi , R. Khavari Nejad , F. Najafi * , Kh. Razavi , F. Rejali
Abstract (4940 Views)   |   Full-Text (PDF) (3918 Downloads)     |   Highlights

بررسی اثر برهمکنش قارچ میکوریزا آربوسکولار و تنظیم کننده رشد گیاهی براسینولید بر افزایش تحمّل گندم به تنش شوری

کبری توفیقی1، رمضانعلی خاوری­نژاد2، فرزانه نجفی*3، خدیجه رضوی4، فرهاد رجالی5

1) دانشجوی دکتری گروه علوم گیاهی، دانشگاه خوارزمی، تهران، ایران.

2) استاد گروه علوم گیاهی، دانشگاه خوارزمی، تهران، ایران.

3) دانشیار گروه علوم گیاهی، دانشگاه خوارزمی، تهران، ایران.

4) استادیار پژوهشگاه ملی مهندسی ژنتیک و زیست­فناوری، تهران، ایران.

5) دانشیار موسسه تحقیقات خاک و آب، مشکین­دشت، کرج، ایران.

این مقاله بر­گرفته از رساله دکتری است.

* نویسنده­ مسئول: f_najafi@yahoo.com

تاریخ دریافت: 22/05/94                                                         تاریخ پذیرش: 30/07/94

چکیده                                                       

با توجه به اهمیت معضل کشاورزی در زمین­های مجاور حوضه­های آبریز طبیعی شور و اثر آن بر رشد و تولید گیاهان، این مطالعه به­منظور بررسی اثر برهمکنش قارچ میکوریز آربوسکولار و تنظیم کننده رشد گیاهی براسینولید برکاهش احتمالی اثر مخرب شوری در گندم رقم پیشتاز انجام شد. این تحقیق به­صورت فاکتوریل در قالب طرح کاملاً تصادفی با چهار تکرار به اجرا درآمد. بدین­ترتیب که گیاهان میکوریزه با قارچ گلوموس موسه­آ (پس از اطمینان از میکوریزه شدن ریشه ها) و غیر میکوریزه 14 روزه توسط 24- اپی براسینولید با غلظت صفر و پنج میکرومولار سه­بار یک روز در میان اسپری برگی شدند. سپس به­مدت 10 روز با آب شور با منشأ دریاچه ارومیه و با هدایت الکتریکی صفر و 15 دسی زیمنس بر مترهر سه روز یک­بار آبیاری شدند. در نهایت، گیاهان 26 روزه برداشت و به منظور انجام برخی سنجش­های فیزیولوژیکی به آزمایشگاه منتقل شدند. یافته­های به­دست­آمده نشان­دهنده بهبود سطح برگ گیاه و کاهش نشت غشاء در تیمارهای جداگانه قارچی و براسینولیدی بود. درحالی­که اثر برهمکنش این دو تیمار تنها در سطح برگ در سطح 05/0>P معنی دار بود. همچنین این اثر هم­افزایی معنی­دار برهمکنش دو تیمار با بالاتر رفتن فعالیت آنتی­اکسیدانی شامل آنتی­اکسیدان­های سوپراکسید دیسموتاز و مقدار آنتوسیانین برگی و نیز درصد مهار رادیکال­های آزاد (DPPH) مشاهده شد.

واژه‌های کلیدی: دریاچه ارومیه، گلوموس موسه­آ و تریتیکوم آئستیوم.

مقدمه

شوری طبیعی، به­عنوان یکی از مهم­ترین تنش­های محیطی در زمین­های مجاور حوضه­های آبریز شور، موجب کاهش رشد و تولید گیاهان به­ویژه محصولات کشاورزی می­شود (Hasegawa et al., 2000). تنش شوری موجب کاهش هدایت ­هیدرولیکی خاک، اختلال در جذب آب و مواد غذایی از ریشه و کاهش پتانسیل آب سلول و در نتیجه تنش اسمزی می­گردد. همچنین، سمّیّت یونی ناشی از غلظت بالای نمک­ها با القاء تولید انواع انواع اکسیژن فعال ­(ROS) و رادیکال­های آزاد، موجب ایجاد تنش اکسیداتیو ثانویه و تخریب ساختار غشاء­ها و ماکرومولکول­ها (مانند پروتئین­ها و اسید­های نوکلئیک) و آسیب دستگاه فتوسنتزی می­گردد (Grattan and Greive, 1999; Nakamichi et al., 2016). تحت شرایط طبیعی رشد تولید انواع اکسیژن فعال مانند سوپراکسید (O2•ˉ)، هیدروژن پراکسید (H2O2) و هیدروکسیل (OH)، در سلول پایین است، اما تحت تنش شوری، هومئوستازی سلولی مختل شده و سلول­ها تولید رادیکال­های آزاد را شدت می­بخشند که به­طور فعال در ترارسانی علامت شرکت می­کنند و موجب آسیب به اجزای سلولی می­شوند Wang et al.,) (2003.

گیاهان زراعی به­ویژه گندم به­­منظور کاهش آسیب اکسیداتیو ایجاد شده تحت تنش­های غیرزیستی مانند شوری، مکانیسم­های دفاعی آنتی­اکسیدانی خود را تقویت می­کنند (Caverzan et al., 2016). بدین­ترتیب، گیاهان دارای سازوکارهای محافظتی برای اجتناب از آسیب اکسیداتیو ایجاد شده به­دلیل تنش می­باشند که از مهم­ترین آن­ها می­توان به فعال شدن سیستم آنتی­اکسیدانی شامل آنزیم­های آنتی­اکسیدانی (مانند سوپر­اکسید دیسموتاز (SOD)، پراکسیداز (POD)، کاتالاز (CAT) و گلوتاتیون ردوکتاز (GR)) و آنتی­اکسیدان­های غیر­آنزیمی (مانند آسکوربیک اسید، گلوتاتیون، آلفا-­توکوفرول و کاروتنوئیدها) و تولید اسمولیت های سازگار از جمله پرولین اشاره کرد Scutzenduble and Polle,) (2002. به­طور کلی، تصور می­شود که آسیب القاء شده با شوری به غشاء­ها  افزایش تراوایی آن­ها، رابطه ی معکوس با ظرفیّت فعالیت افزایش یافتۀ سیستم آنتی­اکسیدانی در گیاهان دارند.

امروزه، توجه به توسعه راهکارهای مختلف به­منظور کاهش اثر زیان­بار شوری، روش­های مربوط به بالابردن تحمل گیاهان رشد یافته در زمین­های با غلظت بالای نمک، رشد روز افزونی داشته است. کاربرد انواع قارچ­های میکوریزی به ویژه انواع گلوموس به­دلیل بهبود سیستم جذب ریشه­ای به­منظور دسترسی به آب و عناصر غذایی و بهبود ساختار خاک و شدت بخشیدن فعالیت آنزیم­های آنتی­اکسیدان از جمله روش­های بیولوژیک به­منظور افزایش تحمل به شوری در گیاهان، مورد توجه بوده است (Zhong Qun et al., 2007). مطالعه­های مختلف نشان داده است که گیاهان در نتیجۀ میکوریزاسیون دارای فعالیت آنزیمی آنتی­اکسیدانی بالاتری هستند، اما پاسخ آنزیم­ها با توجه به گیاه میزبان و نوع قارچ می­تواند متفاوت باشد (Evelin et al., 2009). قارچ­های میکوریزایی به جذب عناصر غذایی مانند نیتروژن و فسفر از طریق ناقلان مربوط و انتقال آن­ها به گیاه میزبان کمک می­کنند (Bücking and Kafle, 2015). تجمع بالای فسفر، منیزیوم و کلسیم و جذب پایین­تر سدیم در حضور قارچ­های میکوریز آربوسکولار در شرایط تیمار کلرید سدیم و کاهش اثر شوری مشاهده شده است (Hashem et al., 2015). مطالعه­های­ انجام شده بر­روی گیاه گندم نشان دهنده نقش قارچ­های میکوریزای در کاهش تنش شوری توسط افزایش جذب عناصر معدنی به­ویژه در حضور مخلوطی از انواع گونه­های گلوموس بوده است (Mardukhi et al., 2015). همچنین، نشان ­داده شده است که برخی از انواع تنظیم کننده­های رشد گیاهی از جمله براسینواستروئیدها، به­عنوان گروه مهمی از هورمون­های استروئیدی، می­توانند به بالاتر رفتن تحمل گیاهان به­ویژه با تقویت سیستم آنتی­اکسیدانی و هومئوستازی یونی کمک شایانی کنند (Krishna, 2003). این ترکیبات، پتانسیلی قوی در تعدیل بسیاری از تنش­ها با تنظیم سیستم آنتی­اکسیدانی گیاه دارند.Alyemeni  و همکاران (2013) و نیز Arora و همکاران (2008) نشان دادند که اسپری برگی گیاه براسیکا جونکئا[1]و ذرت[2] توسط 28- هومو­براسینولید به­ترتیب می­تواند موجب کاهش اثر شوری با افزایش کارایی فتوسنتزی و فعالیت آنتی­اکسیدان­ها گردد. از این رو با توجه به آنچه که گفته شد، و به­ویژه با توجه به همبستگی مشاهده شده بین ظرفیت آنتی­اکسیدانی و  پایداری اسموتیکی درون سلولی با تحمل به شوری در برخی گیاهان، هدف از انجام این تحقیق بررسی اثر برهمکنشی و جداگانه قارچ میکوریزای گلوموس و 24- اپی براسینولید برفرآیندهای فیزیولوژیکی گیاه و بالاتر رفتن احتمالی تحمل گیاه گندم به­عنوان یکی از مهم­ترین محصولات زراعی و استراتژیک در سرتاسر جهان به تنش بالا رفتن شوری محیط می­باشد. منشأ شوری به­کار رفته در این پژوهش، آب دریاچه ارومیه، دومین دریاچۀ شور جهان و یکی از مهم­ترین حوضه­های آبریز شور کشور واقع در شمال غربی ایران، با توجه به اثر شوری ایجاد شده در محصولات زراعی زمین­های مجاور آن بود (نادر صفت، 1390).

مواد و روش ها

این مطالعه در دانشگاه خوارزمی تهران در سال 1393 به­صورت فاکتوریل در قالب طرح کاملاً تصادفی با چهار تکرار و سه گیاه در هر گلدان اجرا شد. بذرهای گندم رقم پیشتاز پس از تهیه از بخش غلات موسسه اصلاح نهال و بذر محمد­شهر کرج و ضدعفونی به مدت سه دقیقه توسط هیپوکلریت سدیم پنج درصد در گلدان­های پلاستیکی با گنجایش دو ­کیلوگرم حاوی خاک ضدعفونی شده شامل مخلوط خاک و پیت اتوکلاو شده (با نسبت 20 به 1) و پرلیت با نسبت 2 به 1 کاشته شدند. به­طور کلی، تیمارهای مورد بررسی شامل هشت تیمار به صورت 1) شاهد، 2) تیمار شوری، 3) تیمار براسینولیدی، 4) تیمار میکوریزی، 5) تیمار برهمکنش براسینولید و شوری، 6) تیمار برهمکنش قارچ میکوریزو شوری، 7) تیمار برهمکنش قارچ میکوریز، براسینولیدو شوری، و 8) تیمار برهمکنش قارچ میکوریزو براسینولید تعریف شدند. به­طور خلاصه، ابتدا خاک نیمی از گلدان­ها توسط قارچ میکوریز آربوسکولار پودری شکل حاوی هیف­ها، وزیکول­ها و آربوسکول­های گلوموس موسه آ[3] (تهیه شده از شرکت زیست فناور توران، شاهرود) به­صورت لایه­ای در دو­ سانتی­متری زیر محل کاشت بذر، آغشته شدند. پس از آبیاری منظم گیاهان دو هفته­ای توسط آب معمولی، سپس، هردو گروه گیاهان میکوریزه و غیرمیکوریزه توسط غلظت­های صفر و 50 میکرومولار 24- اپی­براسینولید (سیگما) اسپری برگی شدند. تیمار استروئیدی سه ­مرتبه و یک­روز درمیان به صورت مه­پاشی از بالا تا پایین گیاه اعمال شد و از محلول توئین 20 (01/0 درصد) به­عنوان سورفاکتانت به­منظور افزایش سطح جذب استفاده شد (Shahbaz and Ashraf, 2007). سپس، هر گروه توسط محلول آب شور با منشأ آب دریاچه ارومیه با هدایت الکتریکی[4](EC) صفر و 15 دسی زیمنس بر متر به­مدت 10 روز هر سه روز یک­بار آبیاری شدند. به­منظور رفع مشکل تجمع شوری، گلدان­ها با تیمار شاهد بین زمان­های تیماردهی آبشویی شدند و آب اضافی از ته گلدان خارج می­شد. بدین­ترتیب میزان شوری محیط در حدود آب آبیاری نگهداری شد. پس از ده روز اِعمال تیمار شوری تعدادی از گیاهان در مرحله رویشی به­منظور بررسی برخی شاخص­های فیزیولوژیکی، بیوشیمیایی و عملکرد برداشت شدند.

سنجش سطح برگ و میزان نشت غشا

به­منظور تعیین سطح برگی، برگ­های هر گیاه بلافاصله پس از برداشت بر روی کاغذ میلی­متری قرار گرفته و مربع­های میلی­متری شمارش شدند (Lutts et al., 1996). پس از تعیین وزن برگ و وزن کاغذ و با استفاده از یک تناسب ساده، سطح برگ­ها بر حسب میلی­متر مربع محاسبه شد. همچنین، محاسبه نشت غشاء (MSI) به­منظور سنجش پایداری نسبی غشاء مورد استفاده قرار می­گیرد. بدین­ترتیب، که برگ­های کاملاً توسعه یافته از هر تیمار جمع­آوری و بلافاصله به قطعات به قطر یک سانتی­متر مربع بریده شد. سپس، نمونه­ها شسته شده و در لوله­های آزمایش در بسته حاوی 10 میلی­لیتر آب دویونیزه به مدت چهار ساعت در دمای اتاق قرار گرفتند. سپس هدایت الکتریکی محلول (EC1)، با استفاده از یک هدایت سنج (مدل AZ-8361)، اندازه­گیری شد. در مرحله بعد، همان قطعات برگی در حمام آب گرم در آب جوش به­مدت 15 دقیقه قرار گرفت. پس از سرد شدن لوله­ها در دمای اتاق، مجدداً EC محلول­ها اندازه گیری شد (EC2). میزان نشت غشاء، با استفاده از رابطه 1 تعیین و به­صورت درصد بیان گردید (Dionisio-Sese and Tabia, 1998).

رابطه 1:                                                                                                       = EC1/EC2 × 100 MSI

سنجش فعّالیّت آنزیم سوپراکسید دیسموتاز برگی

به­منظور بررسی اثر تیمارهای اعمال شده بر فعالیت آنتی­اکسیدان آنزیمی، فعالیت آنزیم سوپراکسید­دیسموتاز برگیمورد سنجش قرار گرفت. به­طور خلاصه، برای استخراج آنزیم  ابتدا 1/0 گرم از بافت تر توسط دو میلی­لیتر بافر فسفات‌1/0 مولار با 8/6 pH= کاملاً ساییده شد. سپس، محلول همگن­شده به­دست در 15000 گرم، به مدت 12 دقیقه و در دمای چهار درجه سانتریفوژ شدند. محلول رویی برای سنجش فعالیت آنزیم سوپراکسید دیسموتاز مورد استفاده قرار گرفت. بدین­ترتیب که سه میلی­لیتر از مخلوط واکنش شامل اجزاء زیر بود: نیتروبلوتترازولیوم (NBT) 75 میکرو­مولار، ریبوفلاوین چهار میکرو­مولار، متیونین 13 میلی­مولار، EDTA 1/0 میلی­مولار و 100 میکرو­لیتر عصاره آنزیمی. واکنش در دمای 25 درجه سانتی­گراد انجام شد و توسط دو لامپ فلورسنت 20­وات به­مدت 15 دقیقه نوردهی گردید. طول موج جذب مخلوط واکنش پس از نوردهی در طول موج 560 نانومتر تعیین شد. محلول­های مشابه در تاریکی به­عنوان بلانک نگهداری شدند. یک واحد سوپر­اکسید­ دیسموتاز (U) به­صورت مقدار آنزیمی که موجب کاهش 50 درصد احیا نیتروبلو­تترازولیوم قابل مهار با سوپر اکسید دیسموتاز می­گردد، تعریف می­شود. فعالیت اختصاصی آنزیم به­صورت واحد در میلی­گرم پروتئین U mg-1) (protein بیان می­گردد (Giannopolitis and Ries, 1997).

اندازه­گیری محتوای آنتوسیانین برگی

به­منظور سنجش مقدار آنتوسیانین­ها به­عنوان یک آنتی­اکسیدان غیرآنزیمی از روش دیاز استفاده شدDiaz et al.,) (2006. 1 گرم از بافت تر برگ، با دقت توزین و در هاونی که حاوی 5 میلی­لیتر متانول اسیدی (متانول 5/99 درصد و HCl 1 درصد به نسبت 99 به 1) بود، به­خوبی ساییده شد. عصاره به­مدت 24 ساعت در تاریکی و در دمای چهار درجه سانتی­گراد قرار داده شد. پس از 24 ساعت، عصاره حاصل به مدت 10 دقیقه در 4000گرم سانتریفوژ گردید. سپس و شدت جذب محلول رویی در طول موج 530 نانومتر توسط دستگاه اسپکترو فتومتر، خوانده شد. به­منظور تعیین غلظت آنتوسیانین بافت مورد نظر، از نمودار استاندارد آنتوسیانین استفاده شد.

اندازه­گیری محتوای گلیسین بتائین برگی

به­منظور سنجش مقدار اسمولیت سازگار گلیسین بتائین و تغییرات آن طی تیمارهای به­کار رفته، 25/0 گرم پودر خشک گیاهی با 10 میلی­لیتر آب مقطر مخلوط و برای مدت 24 ساعت تکان داده شد. 250 میکرولیتر از عصاره صاف­شده با 250 میکرولیتر اسید سولفوریک 2 نرمال درون لوله آزمایش مخلوط شده و به­مدت یک ساعت در حمام یخ قرار داده شد. در مرحله بعد، 200 میکرولیتر معرف یدید پتاسیم سرد (KI-I2) (به­دست آمده از حل شدن 7/15 گرم I2 و 20 گرم KI در 100 میلی­لیتر آب مقطر)، به لوله اضافه و با ورتکس هم زده شد. لوله­ها به­مدت 16 ساعت در یخچال در دمای چهار درجه سانتی­گراد نگهداری و سپس به مدت 20 دقیقه با سرعت 6000 دور در دقیقه سانتریفیوژ گردید. سپس به رسوب انتهای لوله شش میلی­لیتر دی­کلرواتان به منظور حل کردن کمپلکس پری یدید (1,2- dichloroethane) در محیط سرد اضافه گردید. پس از تشکیل دو لایه، از لایه رنگی پائینی استفاده شد و جذب نمونه­ها در طول موج 365 نانومتر توسط اسپکتروفتومتر خوانده شد و مقدار نمونه­ها بر حسب mg g-1 DW تعیین گردید (Grieve and Grattan, 1983).

سنجش ظرفیت مهار رادیکال­های آزاد DPPH برگی

ظرفیت مهار رادیکال­های آزاد DPPH، به­منظور بررسی اثر تیمارهای به­کار رفته بر سیستم آنتی­اکسیدانی، بدین­ترتیب انجام شد که 2/0 میلی­لیتر نمونه عصاره متانولی به 1 میلی­لیتر محلول DPPH (2- دی فنیل-1- پیکریل هیدراسیل) 25/0 مولار اضافه شد. پس از نگهداری نمونه­ها به­مدت 3 دقیقه در تاریکی، جذب نمونه­ها در طول موج 517 نانومتر خوانده شد. ظرفیت مهار رادیکال­های آزاد DPPH در نهایت با استفاده از رابطه زیر محاسبه شد:  (okoh et al., 2011)

رابطه 2:                                                               100[(A0- A1)/ A0] ×= ظرفیت مهار رادیکال­های آزاد (%)

که در آن، A0 جذب بلانک و A1 جذب نمونه می­باشد.

تجزیه و تحلیل و محاسبه­های آماری

تجزیه واریانس سه عاملی داده­ها با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه 18 و رسم شکل­ها توسط نرم افزار Excel 2007 انجام شد. میانگین تیمارها توسط آزمون دانکن در سطح احتمال پنج درصد مقایسه شدند.

نتایج و بحث

نتایج به­دست آمده نشان­­دهنده کاهش معنی­دار (02/38 درصد) سطح برگ (05/0>P) و افزایش معنی­دار نشت غشا (42 درصد) با تیمار تنش­شوری در مقایسه با تیمار شاهد بود (شکل 1 و 2 و جدول 1). همچنین ویژگی­های بیوشیمیایی شامل فعالیت آنزیم سوپراکسید­دیسموتاز (92/3 برابر)، مقدار آنتوسیانین برگی (3 برابر)، مقدار گلیسین بتائین برگی (3/2 برابر) و ظرفیت مهار رادیکال­های آزاد DPPH (4/19 برابر) در گیاهان آبیاری شده با dS m-1 15 آب شور طبیعی، افزایش معنی­دار نشان ­دادند (جدول های 1و2).

جدول 1: تجزیه واریانس سه عاملی (میانگین مربعات) برخی ویژگی­های فیزیولوژیکی گیاه گندم در تیمارهای جداگانه و برهمکنش شوری (150 میلی­مولار)، براسینولید (5 میکرومولار) و تلقیح قارچ میکوریز

منابع تغییرات

درجه آزادی

میانگین مربعات

میزان نشت

 غشا

سطح

 برگ

میزان فعالیت آنزیم سوپر اکسید دیسموتاز

محتوای گلیسین بتائین برگی

محتوای آنتوسیانین برگی

ظرفیت مهار رادیکال آزاد DPPH

شوری

1

**666/664

**221/2869

**248/2932

**879/21

** 8

**153/2334

براسینولید

1

**65/326

**858/227

**176/82

**485/0

**13/0

**553/201

قارچ میکوریز

1

**491/29

**078/84

**498/1039

**928/10

**051/1

**803/459

شوری× براسینولید

1

217/1ns

**395/22

616/11ns

**8/0

**061/0

*653/34

شوری× قارچ میکوریز

1

479/1 ns

**955/17

**426/92

**104/5

**594/0

**303/53

شوری× براسینولید ×قارچ میکوریز

 ممیکوریز

×براسینولید×قارچ میکوریز

1

1

738/2ns

738/2ns

**523/10

028/0ns

**099/0

**029/0

**703/2

براسینولید ×قارچ میکوریز

1

202/12ns

**206/21

084/7ns

**138/0

**02/0

103/16ns

خطا

24

656/1

449/0

224/3

017/0

002/0

861/5

* و **: به ترتیب معنی­دار در سطح احتمال یک درصد و پنج درصد، ns: عدم معنی­دار.

با اسپری برگی براسینولیدی سطح برگ 6/8 درصد افزایش و میزان نشت غشا 26 درصد کاهش معنی­دار نسبت به شرایط شوری ­نشان دادند. همچنین در شرایط کاربرد براسینولید، میزان فعالیت آنزیم سوپراکسید دیسموتاز برگی (27/1 برابر)، مقدار آنتوسیانین برگی (1/1 برابر)، مقدار گلیسین بتائین (28/1 برابر) و ظرفیت مهار رادیکال­های آزاد DPPH (10 درصد) نسبت به شرایط تنش شوری افزایش معنی­دار در سطح (05/0>P) نشان دادند. در گیاهان میکوریزه تیمار شده با آب شور، سطح برگ 12/18 درصد نسبت به شرایط شور افزایش معنی­دار نشان داد. در حالی­که میزان نشت غشاء به میزان 10 درصد کاهش پیدا کرد. به­طور مشابهی فعالیت آنزیم سوپراکسید­دیسموتاز (8/1 برابر)، مقدار آنتوسیانین برگی (5/1 برابر)، مقدار گلیسین بتائین برگی (5/2 برابر) و ظرفیت مهار رادیکال­های آزاد DPPH (75/13 درصد) در گیاهان تلقیح شده باگلوموس موسه­آ و آبیاری شده با dS m-1 15 آب شور طبیعی، نسبت به شرایط شور، افزایش­معنی­دار ­نشان دادند. در تیمارهای برهمکنش قارچ گلوموس موسه­آ و براسینولید تحت تیمار شوری، سطح برگ نسبت به تیمار­های جداگانه شوری (23/29 درصد)، میکوریزی (86/3 درصد) و براسینولیدی (97/12 درصد) افزایش معنی­دار نشان داد، درحالی­که کاهش میزان نشت غشاء با وجود کاهش معنی­دار نسبت به شرایط شوری (25 درصد)، در مقایسه با دو تیمار جداگانه میکوریزی و براسینولیدی معنی­دار نبود. به­علاوه، تمام تیمارهای بیوشیمیایی شامل فعالیت آنزیم سوپراکسید دیسموتاز (98/1 برابر)، مقدار آنتوسیانین (8/1 برابر)، مقدار گلیسین بتائین (2/3 برابر) و ظرفیت مهار رادیکال­های آزاد DPPH (68/21 درصد) در مقایسه با تیمار شوری و نیز تیمارهای جداگانه اثر هم افزایشی معنی­دار مشاهده شد.

جدول 2: مقایسه میانگین میزان فعالیت آنزیم سوپراکسید دیسموتاز، محتوای گلیسین بتائین برگی، محتوای آنتوسیانین برگی و درصد ظرفیت مهار رادیکال آزاد DPPH گیاه گندم در کاربرد  جداگانه و برهمکنش تیمارهای مورد مطالعه

تیمارها

میزان فعالیت آنزیم سوپر اکسید دیسموتاز (واحد در میلی­گرم پروتئین)

محتوای گلیسین بتائین برگی (میلی­گرم در وزن خشک)

محتوای آنتوسیانین برگی (میلی گرم در گرم وزن تر)

ظرفیت مهار رادیکال آزاد DPPH

(درصد)

شاهد

5 ±048/0g

5/0 ± 043/0 f

35/0 ± 016/0 g

67 ± 73/1e

شوری

6/19 ± 93/0 d

15/1 ± 026/0d

05/1 ±  025/0d

80± 57/0c

براسینولید

8 ± 408/0 f

41/0 ± 033/0 f

4/0 ±  014/0fg

72 ± 77/1d

قارچ میکوریز

14 ± 29/1 e

85/0 ± 04/0e

45/0±  01/0ef

74 ± 91/0 d

 شوری× براسینولید

89/24 ± 31/1 c

47/1 ± 031/0 c

155/1± 011/0c

88 ± 08/1 b

 شوری× قارچ میکوریز

28/32 ± 49/0 b

875/2 ± 106/0 b

575/1 ± 039/0b

91 ±  35/1b

شوری× براسینولید× قارچ میکوریز

808/38 ± 34/0 a

68/3 ± 12/0 a

9/1 ±04/0 a

325/97  ±  23/0a

براسینولید × قارچ میکوریز

15 ± 22/1 e

8/0 ± 032/0e

48/0 ± 014/0e

75 ± 15/1 d

حروف غیر مشابه نشان ­دهنده اختلاف معنی­دار در سطح احتمال پنج درصد با آزمون دانکن در سطح احتمال پنج درصد در چهار تکرار می­باشد.

تنش شوری موجب کاهش سطح برگ گیاه و افزایش نشت غشاء برگ شد. غلظت بالای نمک در محیط ریزوسفر، با القاء تنش اسمزی موجب کاهش پتانسیل آب سلول، کاهش طویل شدن و تقسیم سلولی و نیز عدم تعادل یونی سلول و در نتیجه کاهش رشد گیاه می­گردد  (Grattan and Grieve, 1999). همچنین تنش شوری با ایجاد اثر بازدارندگی بر جذب عناصر غذایی به­ویژه نیتروژن و فسفر، موجب کاهش اَسیمیلاسیون نیتروژن، سنتز اسیدهای آمینه و پروتئین و کاهش متعاقب رشد گردد. به­علاوه، تنش شوری با القا تنش ثانویه اکسیداتیو و افزایش انواع اکسیژن فعّال ­(ROS) موجب تخریب بیشتر ماکرومولکول­ها و آسیب به غشاءهای سلولی و دستگاه فتوسنتزی می­شود (Hasegawa et al., 2000). ضمن اینکه افزایش غظت یون­های موجود در آب­های شور طبیعی مانند سدیم، کلر و منیزیوم موجب کاهش یون­هایی مانند پتاسیم و کلسیم و ایجاد کمبود این عناصر می­گردد (Ding et al., 2006). افزایش سطح برگی و کاهش نشت غشاء در تیمار براسینولیدی تحت تنش شوری را می­توان به افزایش طویل شدن و تقسیم سلولی، حفظ پایداری غشاءها، بالا رفتن کارایی فتوسنتزی و در نتیجه بهبود رشد نسبت داد (Krishna, 2003). نتایج مشابه نشان ­دهندۀ اثر بهبود­دهنده براسینواستروئیدها بر رشد گیاه و کاهش نشت غشاء با افزایش فتوسنتز، پایداری غشاء­ها و حفظ آب سلول در شرایط تنش شوری می­باشد (Zhang et al., 2007; Alyemeni et al., 2013). به­علاوه، افزایش سطح برگی در شرایط کاربرد قارچ میکوریز آربوسکولار تحت تنش شوری می­توانند به­دلیل بهبود دسترسی به آب و جذب انتخابی عناصر معدنی به­ویژه نیتروژن و فسفر و نیز افزایش فعالیت آنزیم احیاکنندۀ نیترات یعنی نیترات ردوکتاز و سنتز پروتئینی باشد (Hirrel and Gerdemann, 1980; Giri et al., 2003). مطالعات متعدد تأکید کنندۀ نقش مثبت این همزیستی در بهبود رشد و نیز کاهش نشت غشاء و حفظ پایداری غشاءهای سلولی بوده است (Evelin et al., 2009).

شکل 1: کاربرد جداگانه و برهمکنش براسینولید و قارچ میکوریز تحت تنش شوری آب شور دریاچه ارومیه بر سطح برگی در گندم

حروف غیر مشابه نشان دهنده اختلاف معنی­دار در سطح احتمال پنج درصد با آزمون دانکن در چهار تکرار می­باشد.

AWT IMAGE

شکل 2: کاربرد جداگانه و برهمکنش براسینولید و قارچ میکوریز تحت تنش شوری آب شور دریاچه ارومیه بر درصد نشت غشا برگی در گندم

حروف غیر مشابه نشان دهنده اختلاف معنی­دار در سطح احتمال پنج درصد با آزمون دانکن در چهار تکرار می­باشد.

هم­راستا با نتایج به­دست آمده در این تحقیق،Beltrano  و Ronco (2008) با بررسی اثر قارچ آربوسکولار گلوموس کلارودیوم[5]در بهبود تحمل گیاه گندم به تنش کم­آبی دریافتند که همزیستی میکوریزی به تراوایی و بهبود انسجام غشاء­های سلولی کمک می­کند. Naghashzadeh (2014) نیز اثر بهبود دهنده گلوموس اینترارادیکس[6] بر پایداری غشاء سلولی وحفظ محتوای آب نسبی در گیاه ذرت تحت تنش خشکی را نشان داد.Kaya  و همکاران (2009) کاهش 87/26 و 98/30 برابری کاهش نشت غشاء در برگ­های میکوریزه شده گیاه کاسپیوم آنوم [7] تیمار شده با غلظت­های 50 و 100 میلی مولار کلرید سدیم را آشکارکردند. این پایداری می­تواند به­دلیل افزایش محتوای آب سلول، جذب فسفر و یا فعّالیت افزایش یافتۀ آنتی­اکسیدان­های آنزیمی و غیر­آنزیمی باشد که با نتایج به­دست آمده در این تحقیق همخوانی داشت Feng) (et al., 2002 به­طور مشابهی، Kanwal و همکاران (2015) افزایش فعالیت آنزیم­های آنتی­اکسیدانی از جمله سوپراکسید­دیسموتاز، کاتالاز و آسکوربات­پراکسیداز در گیاهان گندم میکوریزه تحت تنش­های محیطی را گزارش کردند. مطالعه­های Torabi و Faramarzi Sepehr (2015) نیز نشان­دهنده افزایش فعالیت آنزیم­های پراکسیداز، کاتالاز و پلی فنل اکسیداز در گیاهان جو[8] میکوریزه شده با گلوموس فاسیکولاتوم[9] نسبت به گیاهان غیر میکوریزه تحت تیمار شوری بود. فعالیت بالاتر آنزیم پراکسیداز و پلی فنل اکسیداز در گیاهان میکوریزه زیزی­فوس[10]مشاهده شد Mathur and) (Vayas, 1996. Alguacil و همکاران (2003) نیز فعالیت شدّت یافتۀ کاتالاز، آسکوربات پراکسیداز و سوپراکسید دیسموتاز را در گیاهان اولئا یوروپئا[11] نشان دادند. به­علاوه، کاهش نشت غشاء مشاهده شده در شرایط کاربرد 24- اپی براسینولید و تحت تنش شوری را نیز می­توان به کاهش ­ROSهای تولید شده طی تنش و افزایش فعالیت سیستم آنتی­اکسیدانی مشاهده شده، شامل فعالیت آنزیم سوپر اکسید­دیسموتاز، مقدار آنتوسیانین و ظرفیت مهار رادیکال آزاد DPPH نسبت داد (Xu et al., 2004). براسینواستروئیدها دارای پتانسیلی قوی در تعدیل تنش با تنظیم سیستم در سطح بیوشیمیایی می­باشند (Cao et al., 2005). افزایش فعالیت آنتی­اکسیدان­ها توسط براسینواستروئیدها، یک پدیدۀ تنظیم شدۀ ژنی می­باشد و القاء بیان برخی ژن­ها مانند ATP2 و ATP24a که کد­کنندۀ پراکسیدازی در گیاه آرابیدوپسیس[12] هستند به­عنوان شناخته شده­ترین آنزیم­های آنتی­اکسیدانی شرکت کننده در پاسخ­های دفاعی گیاهان در­نظر گرفته می­شوند (Goda et al., 2002). بدین­ترتیب براسینواستروئیدها با کاهش اثر منفی رادیکال­های آزاد موجب بهبود ساختارهای سلولی می­گردند. علاوه بر این، ب

XML Effect of mycorrhiza fungi on ecophysiological characteristics of barley cultivars in response to inoculation with different strains of Pseudomonas fluorescence under rain fed conditions P. 21-38
Persian Abstract Z. Espidkar , M. Yarnia * , M.H. Ansari , B. Mirshekari , H. Asadi Rahmani
Abstract (3710 Views)   |   Full-Text (PDF) (3606 Downloads)     |   Highlights

اثر قارچ میکوریزا بر ویژگی‌های اکوفیزیولوژیک ارقام جو در واکنش به تلقیح با باکتری سودوموناس فلورسنت تحت شرایط دیم

زهرا اسپیدکار ۱، مهرداد یارنیا*۲، محمد­حسین انصاری۳، بهرام میرشکاری۴ و هادی اسدی­رحمانی۵

1) دانشجوی دکتری گروه زراعت، واحد تبریز، دانشگاه آزاد اسلامی، تبریز، ایران.

2) استاد گروه زراعت، واحد تبریز، دانشگاه آزاد اسلامی، تبریز، ایران.

۳) استادیار گروه زراعت و اصلاح نباتات، واحد رشت، دانشگاه آزاد اسلامی، رشت، ایران.

۴) دانشیار گروه زراعت، واحد تبریز، دانشگاه آزاد اسلامی، تبریز، ایران.

۵) دانشیار موسسه تحقیقات آب و خاک، سازمان تحقیقات آموزش و ترویج کشاورزی، کرج، ایران.

* نویسنده­ مسئول: m.yarnia@yahoo.com

تاریخ دریافت: 07/06/94                                                         تاریخ پذیرش: 10/09/94

چکیده                                                       

به­منظور ارزیابی اثر قارچ میکوریزا بر ویژگی‌های اکوفیزیولوژیک ارقام جو در واکنش به تلقیح با سویه­های مختلف باکتری سودوموناس فلورسنت تحت شرایط دیم، این آزمایش در مزرعه تحقیقاتی دانشگاه آزاد اسلامی واحد اردبیل به­صورت فاکتوریل در قالب بلوک‌های کامل تصادفی با سه تکرار اجرا شد. فاکتورهای آزمایش شامل قارچ میکوریزا گونه Glomus mosseae (تلقیح و عدم تلقیح)، سویه‌های باکتری سودوموناس (چهار سویه باکتری سودموناس  فلورسنت S153، S169، S4، S8 و عدم تلقیح) و  ارقام جو (رقم دشت و صحرا) بودند. در هر دو رقم بیش­ترین عملکرد دانه از تیمار کاربرد میکوریزا و سویه S169 (در رقم دشت با میانگین ۱۲۹۳ و در رقم صحرا با میانگین۱۷۵۲ کیلوگرم در هکتار) به­دست آمد. در صفات فیزیولوژیک نیز بیش­ترین مقدار کلروفیل a از تیمار کاربرد قارچ میکوریزا و عدم تلقیح با باکتری در رقم صحرا و کلروفیل b، کلروفیل کل و  قند محلول نیز از تیمار کاربرد قارچ میکوریزا و تلقیح با باکتری سودوموناس سویه S169 در رقم صحرا به­دست آمد. بیش­ترین مقدار فسفر دانه نیز در تیمار  کاربرد میکوریزا و تلقیح با سویه S153 در رقم دشت مشاهده شد، در حالی­که بیش­ترین مقدار نیتروژن دانه از تیمار کاربرد قارچ میکوریزا و تلقیح با باکتری سویه S4 در رقم صحرا به­دست آمد. هرچند سویه­های به­کار­برده شده در این آزمایش واکنش متفاوتی به رقم و کاربرد میکوریزا داشتند، اما در اغلب صفات اندازه­گیری شده نسبت به تیمار عدم تلقیح با باکتری از برتری برخوردار بودند.

واژه‌های کلیدی: فسفر،  قند محلول، کلروفیل و نیتروژن.

مقدمه

ﺟﻮ (.Hordeum vulgare L) ﺍﺯ جمله مهم­ترین محصولات ﺯﺭﺍﻋﯽ ﺑﻪ‌­شمار ﻣﯽﺭﻭﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺩﻳﺮ­ﺑﺎﺯ ﺩﺭ ﺗأﻣﻴﻦ ﻣﻌﺎﺵ ﻭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺣﻴﺎﺕ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻧﻘﺶ ﻣﻬﻤﯽ ﺭﺍ ﺑﺮ­ﻋﻬﺪﻩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ. ﻋﻤﻠﮑﺮﺩ ﺑﺎﻻ، ﺳﻬﻮﻟﺖ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭی و حمل ﻭ ﻧﻘﻞ، ﺩﺍﻣﻨﻪ ﻭﺳﻴﻊ ﮐﺸﺖ ﻭ ﮐﺎﺭ، ﮐﻢ توقع ﺑﻮﺩﻥ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ ﺑﺎ ﺳﺎﻳﺮ ﮔﻴﺎﻫﺎﻥ ﺯﺭﺍﻋﯽ، ﺩﺍﺭﺍ ﺑﻮﺩﻥ ﺍﺭﻗﺎم مختلف ﺑﺎ ﺍﻧﻌﻄﺎﻑ ﭘﺬﻳﺮی­ﻫﺎی ﻓﻨﻮﺗﻴﭙﯽ ﻭ ژﻧﻮﺗﻴﭙﯽ ﻣﻮﺟﺐ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻘﺮﻳﺒﺎً ﺩﺭ بیش­تر ﻣﻨﺎﻃﻖ ﮐﺸﺖ ﮔﺮﺩﺩ (Zarea, 2010). ﺳﻄﺢ ﺯﻳﺮ ﮐﺸﺖ ﺟﻮ ﺩﺭ ﮐﺸﻮﺭ ﻣﻌﺎﺩﻝ ١/۵ ﻣﻴﻠﻴﻮﻥ ﻫﮑﺘﺎﺭ (ﺁﺑﯽ ﻭ ﺩﻳﻢ) ﻣﯽ‌ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻣﻴﺰﺍﻥ ﺑﻴﺶ ﺍﺯ ۶٠ درصد ﺁﻥ ﺑﻪ­ﺻﻮﺭﺕ ﺩﻳﻢ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻗﺴﻤﺖ ﻋﻤﺪﻩ ﺍﺭﺍﺿﯽ ﺩﻳﻢ ﺩﺭ ﻣﻨﺎﻃﻖ ﺳﺮﺩ ﻭ ﺳﺮﺩ ﻣﻌﺘﺪﻝ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﺩ. ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﻛﻮﺩﻫﺎﻱ ﺑﻴﻮﻟﻮژﻳﻚ، به‌خصوص ﺩﺭ ﻛﺸﺖﻫﺎﻱ ﻓﺸﺮﺩﻩ ﻭ ﺧﺎﻙﻫﺎﻱ فقیر ﺍﺯ لحاظ ﻋﻨﺎﺻﺮ ﻏﺬﺍﻳﻲ، ﺿﺮﺭﻭﺭﺗﻲ ﺍﺟﺘﻨﺎﺏ ﻧﺎﭘﺬﻳﺮ ﺑﺮﺍﻱ ﺣﻔﻆ ﺍﺭﺯﺵ ﻛﻴﻔﻲ ﺧﺎﻙ ﻣﯽﺑﺎﺷﺪ. از مهم­ترین ریزموجودات مفیـدخاکزی، مـی‌تـوان بـه قارچ‌هـای میکوریز آربسکولار[1] و باکتری‌های محرک رشد گیاه[2] اشاره کرد. بــاکتری‌هــای آزادزی ریزوســفر را کــه بــه­طــور مستقیم و غیرمستقیم باعث بهبود رشد و سلامت گیاه مـی‌شـوند، بـاکتری‌هـای ریزوسفری محرک رشد گیاه مـی‌نامنـد (Asghar et al., 2002). در روش غیـر مسـتقیم باکتری­های محرک رشد با استفاده از مکانیسم­های خاصی اثرات مضر بیمارگرهای گیاهی را تعدیل نموده و به این طریـق موجب افزایش رشد گیاه می­شوند. اما در روش مستقیم این باکتری‌ها با تثبیت آزادزی نیتروژن، تولید متابولیت‌های مؤثر در رشد گیاه، مانند هورمون‌های گیاهی (اکسین، سیتوکینین، جیبرلین)، افـزایش حلالیت ترکیبات نامحلول مثل فسفر و پتاسیم از طریق تولید اسیدهای معدنی و آلی، تولید سیدروفورها و افزایش فراهمی عناصر کم مصرف بـه‌ویژه آهـن و مؤثر در کاهش اثر سوء اتیلن تنشی، بـه تولید آنزیم ACC دی‌‌آمیناز[3] رشد بهتر گیـاه کمـک مـی­کننـد (Arshad et al., 2008). سودومونادس‌های فلورسنت خاکزی به­طور ویژه‌ای به­دلیل تطبیق‌پذیری کاتابولیکی، قابلیت کلونیزاسیون عالی در سطح ریشه و قابلیت تولید دامنه وسیعی از آنزیم‌ها و متابولیت‌ها که در شرایط مختلف تنش‌های زنده و غیر زنده می‌توانند مفید ‌باشند، مورد توجه قرار گرفته‌اند (Mayak et al., 2004; Sandhya et al., 2009). سویه‌های باکتری سودوموناس در افزایش عملکرد گندم تحت تنش خشکی فوق‌العاده موثر می­باشند (مظفری و همکاران، ۱۳۹۴). گزارش‌هایی مبنی بر توانایی زنده ماندن و بقای باکتری سودوموناس تحت شرایط تنش به­دلیل تولید اگزوپلی‌ساکاریدها (EPS) وجود دارد که میکروارگانیسم‌ها را از تنش هیدریک و نوسانات بالقوه آب به­وسیله افزایش احتباس آب و تنظیم انتشار منابع کربنی در محیط میکروبی محافظت می­کند (Sandhya et al., 2009). اگزوپلی‌ساکاریدها دارای ترکیبات ویژه نگهداری آب و خواص چسبندگی می‌باشند، بنابراین نقش حیاتی در تشکیل و پایداری خاک‌دانه‌ها و تنظیم جریان آب و مواد غذایی در ریشه گیاه از طریق تشکیل بیوفیلم بازی می‌کنند (Kumar et al., 2015) ضمن آن‌که فعالیت رشدی گیاه را تعدیل می‌کنند (Mayak et al., 2004). در یک بررسی نشان دادند که تلقیح ذرت بـا باکتری‌های سودوموناس فلورسنت موجب افزایش تولید هورمون‌های ‌رشد گیاه و عملکرد دانه تحت تنش خشکی شدند (انصاری و همکاران، ۱۳۹۴). قارچ‌های میکوریز آربوسکولار از مهم­ترین عوامل همزیست اجباری ریشه گیاهان به­شمار رفته و تقریبـاً بـا 80 درصـد گونـه‌هـای گیاهی رابطه همزیستی برقرار می‌کننـد. بـه­دلیل پراکنش جهانی این قارچ‌ها و نیز ارتباط گـسترده آن­هـا بـا گیاهان، تعاملات میکوریزایی از فراوان‌ترین روابط همزیستی موجود در طبیعت محسوب می‌گردند (Schalamuk et al., 2006). از مهم­ترین منافع حاصل از همزیستی ایـن قارچ‌ها با گیاهان می‌توان به افزایش جذب آب و عناصر غذایی به ویژه فسفر، افزایش مقاومت گیاهان به بیماری‌هـای خاک­زاد و نیـز بهبود تحمل آن­ها به تنش‌های غیر زیستی نظیـر شوری و خشکی، افزایش رشد گیاهان و همچنین بهبود بافت خاک اشاره نمود (Shi et al., 2006). Ricken و Hofner (1996) در آزمایشی نشان ­دادند که قـارچ‌هـای میکـوریزا جـذب عناصـر سنگین را در جو کاهش می‌دهند. در تحقیقی مشخص گردیـد کـه کلنیزاسیون شدید ریشه‌های جو با قارچهای میکوریز آربوسکولار، رشد گیاه و تولید ماده خشک را افـزایش مـی‌دهـد (Chaurasia and Khare, 2005). کلونیزاسیون مکمل‌های باکتریایی[4] قارچ میکوریزا مانند سودوموناس، به سطح ریشه چسبیده و رابطه همزیستی بین قارچ میکوریزا و گیاه را اصلاح نموده و مزایای زیادی برای گیاه میزبان فراهم می­کنند (Schalamuk et al., 2006). پتانسیل مکمل باکتریایی قارچ میکوریزا شامل ساز­و­کارهایی است که استقرار و کارایی همزیستی میکوریزایی را متاثر نموده و منجر به تحریک جوانه زنی اسپور، رشد مسیل­ها، تحریک تماس قارچ و ریشه یا ارتقای پتانسیل تولید ریشه میکوریزایی می­شود (Frey-Klett et al., 2007). از آن­جا که بخش زیادی از سطح زیر کشت گندم در شهرستان اردبیل به­صورت دیم می‌باشد، این آزمایش به­منظور ارزیابی اثر قارچ میکوریزا بر عملکرد و اجزای عملکرد دانه، ویژگی‌های فیزیولوژیک مانند کلروفیل و قند و جذب نیتروژن و فسفر ارقام جو تحت تلقیح با سویه­های مختلف باکتری سودوموناس فلورسنت در منطقه اردبیل اجرا شد.

مواد و روش ها

     به­منظور ارزیابی اثر قارچ میکوریزا بر ویژگی­های اکوفیزیولوژیک و جذب عناصر غذایی ارقام جو تحت تلقیح با سویه­های مختلف باکتری سودوموناس فلورسنت عملیات مزرعه ای درمزرعه تحقیقاتی دانشگاه آزاد اسلامی واحد اردبیل با ارتفاع 1460متر از سطح دریا، طول جغرافیایی ′20 ˚48 و عرض جغرافیایی ′19 ˚38 انجام شد. محل آزمایش از نظر آب­ و هوا و طبقه­بندی اقلیمی جزو مناطق نیمه­خشک سرد محسوب می­شود. متوسط بارش سالانه منطقه در دوره آماری 3۸0 میلی‌متر می‌باشد (جدول ۱). نتایج حاصل از تجزیه خاک مزرعه آزمایشی که از عمق ۳۰-۰ سانتی­متر نمونه­برداری انجام شد که مشخصات تجزیه خاک به شرح جدول ۲ می­باشد.

جدول ۱: اطلاعات هواشناسی ایستگاه هواشناسی کشاورزی اردبیل در سال های ۹۴-1393

ماه

مهر

آبان

آذر

دی

بهمن

اسفند

فروردین

اردیبهشت

خرداد

بارندگی (میلیمتر)

۱۴/۱۳

۴/۶۹

۷/۴۱

۳/۴۳

۴/۴۴

۱/۲۴

۳/۸۱

۴۴

۵/۵

میانگین دما (سلسیوس)

۸/۱۴

۹/۵

۳/۱

۲/۱-

۸/۰

۴/۴

۰/۶

۷/۱۲

۹۱/۱۶

جدول ۲: ویژگی‌های فیزیکی و شیمیایی خاک مزرعه آزمایشی

شوری

pH

درصد اشباع

آهک (%)

رس

(%)

لوم (%)

شن (%)

بافت

کربن آلی (%)

نیتروژن (%)

فسفر قابل جذب (میلی‌گرم بر کیلوگرم)

پتاسیم قابل جذب (میلی‌گرم بر کیلوگرم)

94/0

40/7

38

14

8

66

26

سیلتی ـ لومی

6/0

07/0

۳/۸

220

    

 آزمایش به­صورت فاکتوریل در قالب طرح بلوک‌های کامل تصادفی با سه تکرار اجرا شد. فاکتورهای آزمایش شامل قارچ میکوریزا گونه Glomus mosseae (تلقیح (M1) و عدم تلقیح (M2))، سویه­های باکتری سودوموناس (چهار سویه باکتری سودموناس  فلورسنت S153، S169، S4، S8 و عدم تلقیح که به ترتیب به صورت B4، B3، B2، B1و B0 نشان ­داده شده‌اند) و  ارقام جو (رقم دشت (C1) و صحرا (C2)) بودند. هر واحد آزمایشی شامل پنج خط کاشت هر یک به طول پنج­متر و فاصله ردیف­های کشت 30 سانتی­متر بود. در پاییز قبل از کاشت، عملیات شخم و دیسک انجام و بعد از تسطیح زمین، اقدام به کاشت گردید. اولین بارندگی موثر در نه آبان ماه بود که عملیات کشت بعد از آن شروع شد. بعد از عملیات آماده­سازی زمین، بذرها با تراکم ۴۰۰ بذر در متر مربع کشت شدند. جهت تهیه تیمارها، بذرها به­وسیله صمغ عربی، آغشته و باکتری‌های مورد نظر (میزان مصرف بر اساس دستورالعمل بخش تحقیقات بیولوژی خاک موسسه تحقیقات خاک و آب هفت­گرم مایه تلقیح  برای هر کیلو­گرم بذر بود که بر اساس برچسب موجود روی بسته مایه تلقیح در هر گرم آن 107 عدد باکتری زنده و فعال وجود دارد) به توده بذر اضافه گردید. این باکتری‌ها، توسط بخش تحقیقات بیولوژی خاک موسسه تحقیقات خاک و آب جدا و خالص­سازی شده و مایه تلقیح آن­ها تهیه گردیده است. پس از تلقیح بذور و خشک­کردن در سایه، عملیات کاشت با توصیه­های صورت گرفته، انجام شد. قارچ میکوریزا نیز در زیر بذر ریخته شده و پس از قراردادن بذر روی آن با خاک پوشانده شد. مبارزه با علف­های هرز به روش مکانیکی (وجین) انجام گرفت. نمونه‌برداری از خطوط اصلی هر کرت با رعایت حاشیه و از بین بوته­های رقابت­کننده انجام گرفت. جهت بررسی تغییرات مقدار محتوای کلروفیل در تیمارهای مختلف از هر کرت تعداد سه عدد برگ پرچم ۲۰ روز پس از ظهور سنبله انتخاب و سپس به آزمایشگاه منتقل شد تا مقدار محتوای کلروفیل و قند نمونه‌ها اندازه­گیری شود. استخراج کلروفیل برگ پرچم با استفاده از استون و اندازه­گیری آن با استفاده از روش تغییر یافته انجام گردید (Arnon, 1949). ابتدا یک نمونه ۵/۰ گرمی به همراه 5 /0 گرم سولفات منیزیم 10 میلی­لیتر آستن 80 درصد که به­تدریج اضافه می شد در داخل یک هاون چینی به خوبی ساییده شدند. سپس عصاره به­دست آمده از کاغذ صافی واتمن عبور داده شد و در لوله‌های آزمایش دردار ریخته و سپس نمونه­ها دور به مدت دو دقیقه با سرعت 2500 دور در دقیقه سانتریفیوژ گردیدند و یک عصاره یک­نواختی از هر نمونه به­دست آمد. سپس میزان نور جذب شده عصاره به­دست­آمده توسط دستگاه اسپکتروفتومتردر طول موج­های 647 و 663 نانومتر به ترتیب برای کلروفیل a و b  قرائت گردید و با استفاده از فرمول‌های زیر محتوای کلروفیل برگ­ها محاسبه شدند (در روابط زیرV حجم نهایی نمونه استخراج شده وW وزن تر نمونه است):  (Yoshida et al., 1976).

رابطه1:

میلی­گرم کلروفیلa  در هر گرم وزن تر: ( w×1000) / v×](جذب در 645 نانومتر (69/2- (جذب در 663 نانومتر) 7/12[

رابطه 2: 

 میلی­گرم کلروفیلb  در هر گرم وزن تر: ( w×1000) /v×](جذب در 663 نانومتر (69/4 - (جذب در 645 نانومتر) 9/22[

رابطه 3: 

 میلی­گرم کلروفیل ­aوb  در هر گرم وزن تر: (w×1000) /v×]( جذب در663نانومتر (02/8+ (جذب در645نانومتر) 9/22[

برای اندازه­گیری قندهای محلول اﺑﺘﺪا 5/0ﮔﺮم از بافت سبز برگ فریز شده را در داﺧﻞ پنج ﻣﻴﻠﻲﻟﻴﺘﺮ اﺗﺎﻧﻮل 95 درصد در هاون کاملاً ﻟﻪ ﻛﺮده و به لوله­های آزمایش دربدار منتقل گردید و به­مدت30 ثانیه به شدت ورتکس شد. بعد مایع رویی جدا و به لوله دربدار به حجم 20 سی‌سی منتقل شد. سپس دو مرتبه و هر بار پنج میلی‌لیتر اتانول 70 درصد به بخش جامد باقی مانده اضافه و کاملاً شستشو گردید. کلیه مراحل فوق در حمام یخ و نور کم انجام گرفت. سپس بخش مایع رویی به لوله آزمایش منتقل شد. در نهایت 15 میلی­لیتر از عصاره به­دست آمده به­مدت 15 دقیقه با 3500 دور در دقیقه سانتریفیوژ شده و ﻗﺴﻤﺖ ﻣﺤﻠﻮل زﻻل به‌دست آﻣﺪه را ﺟﺪا ﻛﺮده و ﺑﻪ 1/0 ﻣﻴﻠﻲﻟﻴﺘﺮ از آن، سه ﻣﻴﻠﻲﻟﻴﺘﺮ ﻣﺤﻠﻮل آﻧﺘﺮون ﺗﻬﻴﻪ ﺷﺪه (15/0 ﮔﺮم آﻧﺘﺮون+ 100 ﻣﻴﻠﻲﻟﻴﺘﺮ اﺳﻴﺪ ﺳﻮﻟﻔﻮرﻳﻚ ۷۲ درصد در بالن ژوژه به­دست می‌آید) اﺿﺎﻓﻪ شد. ﻟﻮﻟﻪﻫﺎی ﺣﺎوی ﻣﺤﻠﻮل­های ﻓﻮق را ﺑﻪ­ﻣﺪت 10 دﻗﻴﻘﻪ در ﺣﻤﺎم آب گرم ﻗﺮارداده و ﺳﭙﺲ ﻣﻴﺰان ﺟﺬب آن­ها را ﺑﺎ دﺳﺘﮕﺎه اﺳﭙﻜﺘﺮوﻓﺘﻮﻣﺘﺮ در ﻃ­ﻮل ﻣﻮج 625 ﻧﺎﻧﻮﻣﺘﺮ قرائت شد. محلول­های اﺳﺘﺎﻧﺪارد از ﮔﻠﻮﻛﺰ ﺑﺎ غلظت­های 1000 ،1500 و2000 پی‌پی‌ام تهیه و کلیه مراحل کار روی 1/0 میلی‌لیتر عصاره روی هر یک از نمونه‌ها انجام گردید. جذب نمونه‌های شاهد با استفاده از اسپکتروفتومتر در طول موج 625 نانومتر قرائت گردید. با توجه به خط رگرسیونی برازش شده، مقدار قندهای محلول با ضرایب لازم اعمال و ﻣﻘﺪار ﻗﻨﺪ ﺑﺮﺣﺴﺐ ﻣﻴﻠﻲﮔﺮم ﺑﺮﮔﺮم وزن­ﺗﺮ (میلی­گرم برگرم وزن­تر) محاسبه شد (Yoshida et al., 1976). برای محاسبه تعداد پنجه بارور در بوته، از نمونه‌های برداشت شده 10 بوته به­طور تصادفی انتخاب و در هر 10 بوته شمارش شد و سپس میانگین آن­ها در هر بوته محاسبه گردید. عملکرد دانه از سه ردیف وسطی دست­نخورده هر کرت آزمایشی به مساحت یک­متر مربع برآورد گردید. برای تعیین متوسط تعداد دانه در سنبله، سنبله‌های مربوط به 30 بوته برداشت و میانگین تعداد دانه در سنبله محاسبه شد. غلظت نیتروژن و فسفر کل دانه اندازه­گیری شد. غلظت نیتروژن به­روش کجلدال و غلظت فسفر و آهن با استفاده از روش خاکستر خشک و با دستگاه غلظت اتمی مدل  GBC932 ساخت استرالیا تعیین شدند (امامی، 1375). تجزیه واریانس با استفاده از نرم افزار SAS9.1 انجام و مقایسه میانگین‌های برهمکنش با استفاده از روش برش و روش L. S. Means و با استفاده از آزمون LSD در سطح احتمال پنج درصد انجام گرفت.

نتایج و بحث

تعداد پنجه بارور

     نتایج حاصل از تجزیه واریانس نشان­ داد که برهمکنش سه گانه رقم× باکتری× میکوریزا بر تعداد پنجه بارور در سطح احتمال پنج درصد معنی­دار بود (جدول ۳)، با بررسی بیش­تر مشخص شد که تلقیح با باکتری سودوموناس فقط در رقم صحرا معنی­دار بود (جدول ۴). مقایسه میانگین نشان ­داد که در رقم دشت چه در شرایط کاربرد و چه در شرایط عدم کاربرد قارچ میکوریزا بین سویه­های باکتری سودوموناس اختلاف معنی­دار وجود نداشت، در حالی­که در رقم صحرا در شرایط عدم کابرد قارچ میکوریزا سویه S153 و S169 و در شرایط کاربرد قارچ میکوریزا سویه S8 بیش­ترین تعداد پنجه بارور را داشتند (جدول ۵). نکته مورد توجه این است که در رقم صحرا در شرایط عدم کاربرد قارچ میکوریزا، بین عدم تلقیح با باکتری و سویه S8 اختلاف معنی­دار وجود نداشت اما با اضافه شدن قارچ میکوریزا سویه S8 نسبت سایر سویه­ها تعداد پنجه بیش­تری تولید کرد. اثر قارچ میکوریزا در افزایش کارایی باکتری سودموناس توسط پزشک­پور و همکاران (۱۳۹۳) گزارش شده است. آزادی و همکاران (۱۳۹۲) در پژوهشی به­عنوان اثر میکروارگانیسم‌های محرک رشد بر عملکرد و اجزای عملکرد ارقام گندم دوروم افزایش تعداد پنجه و سنبله‌های بوته گندم در اثر تلقیح با باکتری‌های محرک رشد گیاه را ضمن کاهش مصرف کود نیتروژن تا ۵۰ درصد گزارش کردند. با توجه به اینکه پنجه­ها بسیار زودتر از مرحله گلدهی تعیین می­شوند بی شک تلقیح بذرها با باکتری‌های تحریک کننده رشد تعداد پنجه بارور را افزایش داده است. Ali و همکاران (۲۰۰۵) در پژوهش‌های انجام شده روی باکتری‌های محرک رشد گیاه اثر معنی‌دار سویه‌های سودوموناس فلورسنت را بر ارتفاع و تعداد پنجه بارور گندم ارائه کرده­اند. Bacilio و همکاران (2004) اعلام نمودند که استفاده از آزوسپریلوم لیپوفروم سویه gfp-tagged می‌تواند اثر منفی تنش کمبود آب در گندم را کاهش دهد و وزن خشک ریشه، برگ و تعداد پنجه بارور در گندم را افزایش دهد. آن­ها یکی از دلایل افزایش عملکرد این گیاهان را به افزایش جذب آب در گیاه نسبت دادند. Wagar و همکاران (2004) ضمن بررسی اثر تلقیح باکتری های حاوی آنزیم ACC دی‌آمینار بر رشد و عملکرد گندم دریافتند که باکتری‌های دارای حاوی آنزیم عملکرد دانه، وزن ریشه تعداد پنجه و جذب نیتروژن، فسفر و پتاسیم در کاه و دانه را نسبت به شاهد در همه ارقام به­طور معنی­داری افزایش می‌دهند و اعلام نمودند که فعالیت آنزیم در جدایه‌های مختلف متفاوت می‌باشد. باکتری‌های به­کار برده در این آزمایش نیز قابلیت تولید آنزیم ACC دی آمیناز دارند که می‌توان این افزایش تعداد پنجه ناشی از این آنزیم دانست. نتایج این آزمایش با یافته‌های Nadeem و همکاران (2007) مبنی بر افزایش تعداد پنجه بارور در شرایط دیم توسط باکتری‌های محرک رشد مطابقت دارد.

تعداد دانه در سنبله

      نتایج حاصل از تجزیه واریانس نشان ­داد که برهمکنش سه گانه رقم× باکتری× میکوریزا بر تعداد دانه در سنبله معنی­دار بود (جدول ۳)، با بررسی بیش­تر مشخص شد که تلقیح با باکتری سودوموناس فقط در رقم  دشت در شرایط عدم تلقیح با میکوریزا معنی­دار نبود (جدول ۴). مقایسه میانگین نشان ­داد که در رقم دشت در شرایط کاربرد قارچ میکوریزا سویه S169 نسبت به سایر سویه­ها برتر بود، ولی بین سویه­های دیگر و عدم تلقیح اختلاف معنی­دار مشاهده نشد. در رقم صحرا در شرایط عدم کاربرد قارچ میکوریزا سویه S153 و در شرایط کاربرد قارچ میکوریزا سویه S169 بیش­ترین تعداد دانه در سنبله را داشتند (جدول ۵). در رقم صحرا کاربرد قارچ میکوریزا منجر به برتری معنی­دار تیمارهای باکتریایی نسبت به تیمار عدم تلقیح گردید اما در شرایط عدم کاربرد میکوریزا فقط سویه S4 نسبت به تیمار عدم تلفیح برتری معنی­دار داشت. خیری‌زاده آروق و همکاران (۱۳۹۴) با آزمایش واکنش گندم به تلقیح سودوموناس، ازتوباکتر و قارچ میکوریزا گزارش کردند که کاربرد همزمان مایکوریزا با باکتری‌های محرک رشد می‌تواند در بهبود عملکرد، زیست توده کل و شاخص سطح برگ در شرایط محدودیت آبی مؤثر واقع شود. Belimov و همکاران (۲۰۰4) نیز حداکثر اثر مثبت را از تلقیح مخلوط باکتری آزوسپریلیوم لیپوفروم و اگروباکتریوم رادیو باکتر[5] و قارچ میکوریزا مشاهده کردند. تلقیح انفرادی یا دو گانه گیاهچه­های گندم با ازتو باکتر کروکوکوم، آزوسپریلوم برازیلنس واسترپتومایسز موتابیلیس[6] در خاک استریلیزه شده رشد گیاه را تحریک نموده و به­­طور معنی‌داری غلظت ایندول استیک اسید،P ,Mg ,N و کل قندهای محلول در اندام‌های هوایی و دانه گندم علاوه بر تعداد پنجه افزایش داد ولی اثری بر وزن هزار دانه نداشتElshanshoury et al.,) 1995). Khan و همکاران (200۷) نیز گزارش کردند که از بین ارقام گندم مورد آزمایش فقط یک رقم به تلقیح با باکتری سودوموناس فلورسنت تحت شرایط دیم واکنش نشان داد و علت افزایش تعداد پنجه و تعداد دانه را ناشی از تغییرات مورفولوژیک ریشه گیاهان تلقیحی و ترشح ترکیبات حل کننده مواد غذایی مانند اسید استیک گزارش کردند.

     وزن هزار دانه

     نتایج نشان ­داد که تلقیح باکتریایی در رقم دشت در شرایط کاربرد قارچ میکوریزا و در رقم صحرا هم در هر دو سطوح قارچ میکوریزا بر وزن هزار دانه معنی­دار بود (جدول ۴). در رقم دشت کاربرد میکوریزا منجر به کاهش وزن هزار دانه در تیمارهای باکتریایی نسبت به تیمار غیرباکتریایی گردید ولی در رقم صحرا فقط در سویه S4 وزن هزار دانه نسبت به تیمار غیر تلقیحی برتری معنی­دار داشت و سایر سویه­ها اختلاف معنی­دار نداشتند. این درحالی است با عدم استفاده از میکوریزا در رقم صحرا به استثای سویه S153 بین سویه­ها و تیمار غیر تلقیحی اختلاف معنی­دار وجود نداشت (جدول ۵). عطارباشی و همکاران (۱۳۸۱) گزارش کردند که اگر چه رقم دشت دارای وزن هزار دانه کمتری نسبت به رقم صحرا می‌باشد، ولی دارای تعداد دانه در سنبله بیش­تری نسبت به رقم صحرا می‌باشد. آن­ها اذعان داشتند که در گندم مانند سایر گیاهان زراعی بین اجزای عملکرد رابطه معکوس مشاهده شده است، به­طوری که با تغییرات اجزای عملکرد نمی­توان میزان محصول را از یک حد نهایی بالاتر برد. نکته شایان ذکر این است که در رقم دشت کاربرد قارچ میکوریزا کارایی سویه‌های باکتری سودوموناس برای افزایش وزن هزار دانه را به نحو مطلوب­تری افزایش داد. به­نظر می­رسد که افزایش تأمین آب کافی از ابتدای رشد گیاه منجر به افزایش پنجه زنی و تعداد برگ می‌شود، که در نتیجه جذب CO2 و میزان فتوسنتز افزایش می‌یابد. در حالت کلی موجب افزایش اجزای عملکرد و به طبع آن عملکرد دانه شد. کم بودن وزن هزار دانه در شرایط دیم به­دلیل رقابت دانه‌ها در به­دست آوردن مواد غذایی و کاهش کربوهیدرات ذخیره‌ای گیاه می­باشد که تعداد سلول‌های مولد کاهش یافته و وزن هزار دانه کاهش می‌یابد، هرچند قارچ میکوریزا در افزایش وزن دانه‌های گندم نقش موثری ایفا کرد (Arshad et al., 2008).

عملکرد دانه

      برهمکنش سه گانه رقم× باکتری× میکوریزا بر عملکرد دانه معنی­دار بود (جدول ۳)، با بررسی بیش­تر مشخص شد که تلقیح با باکتری سودوموناس بر عملکرد دانه به­جز رقم دشت در شرایط عدم کاربرد میکوریزا معنی­دار بود (جدول ۴). مقایسه میانگین نشان ­داد که در رقم دشت در شرایط کاربرد قارچ میکوریزا سویه S169 بیش­ترین عملکرد دانه را با میانگین ۱۲۹۳ کیلوگرم در هکتار داشت و سایر سویه­ها نیز نسبت به عدم تلقیح برتری معنی­دار داشتند. در رقم صحرا در شرایط عدم کابرد قارچ میکوریزا سویه S8 با میانگین ۱۷۲۶ کیلوگرم در هکتار و در شرایط کاربرد قارچ میکوریزا سویه S169 با میانگین ۱۷۵۲ کیلوگرم در هکتار بیش­ترین عملکرد دانه را نشان ­دادند (جدول ۵). در شرایط کاربرد قارچ میکوریزا هم در رقم صحرا و هم در رقم دشت بیش­ترین عملکرد دانه از سویه S169 مشاهده شد. اثر باکتری بر گیاه بستگی به عوامل زیادی دارد از جمله ماده آلی خاک، میزان عناصر موجود در خاک، بافت خاک، رطوبت خاک، نوع سویه و نوع رقم گیاه (Vessey, 2003). رابطه بین رقم گیاه و نوع سویه در آزمایش‌های Kader و همکاران (۲۰۰۲) و انصاری و همکاران (۱۳۹۰) گزارش شده است. هر چند افزایش عملکرد دانه در شرایط عدم کاربرد میکوریزا، تلقیح باکتری سودوموناس نسبت به تیمار عدم تلقیح در رقم صحرا منجر به افزایش عملکرد دانه شد، ولی افزایش عملکرد دانه با افزودن قارچ میکوریزا بیش­تر شد و در رقم دشت نیز کارایی تلقیح باکتریایی را افزایش داد. اثر میکوریزا بر افزایش کارایی تلقیح باکتریایی توسط پزشکپور و همکاران (۱۳۹۳) نیز گزارش شده است. اثر سودمند همزیستی میکوریزایی و تلقیح باکتریایی باعث افزایش تحمل گیاه به تنش خشکی گردیده است و در تیمارهای عدم تلقیح مایکوریزایی وجود تنش رطوبتی بیش­تر باعث کاهش عملکرد مناسب سویه‌های شده است (Subra Manian et al., 2006). هر چند افزایش عملکرد دانه را می‌توان به نقش قارچ میکوریزا و باکتری سودموناس در افزایش جذب عناصری مانند آهن و فسفر نسبت داد (Vessey, 2003)، ولی بخشی از افزایش عملکرد دانه گندم را می‌توان ناشی از هورمون‌های گیاهی ترشح شده توسط میکروارگانیسم‌ها مانند اکسین دانست. ترشح ایندول استیک اسید و دیگر هورمون‌های گیاهی رشد در کلزا، گندم و گوجه‌فرنگی تلقیح شده با باکتری سودوموناس توسط Mayak و همکاران (۲۰۰۴) گزارش شده است. همچنین میکروارگانیسم‌های محرک رشد گیاه با اثر بر اندازه و مورفولوژی ریشه، بر توانایی ریشه در دسترسی به حجم وسیع‌تر خاک اثر گذاشته و در نتیجه جذب آب و  عملکرد گیاهان را افزایش می‌دهند (Arshad et al., 2008).

کلروفیل برگ

نتایج حاصل از تجزیه واریانس نشان ­داد که برهمکنش سه گانه رقم× باکتری× میکوریزا بر کلروفیل a، b و کلروفیل کل معنی‌دار بود (جدول ۳). مقایسه میانگین نشان ­داد که در رقم دشت در شرایط عدم کاربرد میکوریزا، بیش­ترین مقدار کلروفیل b و کلروفیل کل از عدم تلقیح با باکتری سودوموناس به­دست آمد، اما از نظر مقدار کلروفیل a بین سویه­هایS4  و S8 تفاوت معنی­دار وجود نداشت. همچنین در رقم دشت و در شرایط کاربرد میکوریزا در رقم دشت، سویه­های باکتری سودموموناس کلروفیل a وb  را نسبت به تیمار عدم تلقیح افزایش دادند و بیش­ترین مقدار کلروفیل کل از سویه S153 به­دست آمد. در رقم صحرا در شرایط عدم کاربرد میکوریزا، مقدار کلروفیل a، b و کلروفیل کل در تیمار عدم تلقیح نسبت به تیمارهای تلقیح با سویه‌های سودوموناس بیش­تر بود، اما زمانی که قارچ میکوریزا استفاده شد سویه­های باکتری توانستند نسبت به تیمار عدم تلقیح به­طور معنی­دار مقدار کلروفیل برگ را افزایش دهند (جدول ۵). Han و Lee (2005) گزارش کردند که در گیاه تحت تنش محتوای کلروفیل به­طور معنی‌داری کاهش می‌یابد. این درحالی است که Ali و همکاران (2009) گزارش کردند که سودوموناس سویه AMK. P6 وضعیت محتوای کلروفیل، آمینو­اسید و قند را در گیاهچه های سورگرم اصلاح می­کند. Zahir و همکاران (۲۰۰۸) نیز گزارش کردند که محتوای کلروفیل برگ در گیاهچه­های ذرت تحت خشکی تغییر می­کند. آن­ها کاهش 54 درصدی محتوای کلروفیل برگ را گزارش کردند. جلیل و همکاران (۲۰۰۸) نیز گزارش کردند که تنش محتوای کلروفیل و متابولیت­های ثانویه را در گیاه Catharanthus roseus تغییر می­دهد.

مقدار نیتروژن دانه

نتایج حاصل از تجزیه واریانس نشان­ داد که برهمکنش سه گانه رقم× باکتری× میکوریزا بر مقدار نیتروژن دانه معنی­دار بود (جدول ۳). مقایسه میانگین نشان ­داد که در رقم دشت در شرایط کاربرد میکوریزا، تلقیح باکتریایی مقدار نیتروژن دانه را نسبت به عدم تلقیح کاهش داد، اما در رقم صحرا چه در شرایط کاربرد و چه در شرایط عدم کاربرد قارچ میکوریزا نیتروژن دانه با تلقیح باکتریایی در تمام سویه­ها نسبت به تیمار عدم تلقیح افزایش معنی­دار داشت و در هر دو شرایط، سویه S4 بیش­ترین مقدار دانه را نشان­ داد (جدول ۵).

 این نتیجه با نتایج Arshad و همکاران (۲۰۰۸) هماهنگ می‌باشد. از نظر مقدار نیتروژن دانه، رقم صحرا نسبت به رقم دشت واکنش بهتری به تلقیح با میکروارگانیسم­ها داد. هر چند بنا به گزارش انصاری و همکاران (۱۳۹۴) تنش خشکی منجر به افزایش نیتروژن دانه می شود، ولی در رقم صحرا عکس این گزارش مشاهده شد. علت این افزایش نیتروژن دانه در رقم صحرا در واکنش به تلقیح را می­توان به اثر متقابل مناسب رقم صحرا با باکتری سودوموناس و افزایش جذب نیتروژن توسط باکتری­های سودوموناس و انتقال آن به اندام‌های هوایی و در نهایت به دانه دانست (سلیمانی‌فرد و همکاران، ۱۳۹۲). هرچند نباید نقش قارچ میکوریزا را جذب عناصر غذایی به ویژه نیتروژن تحت شرایط دیم (Al-Karaki, 1997)، را نادیده گرفت. Harvas و همکاران (2008) که سودوموناس پوتیدا سویه NtrC می‌تواند نیتروژن خاک را برای ریشه تنظیم کرده و ترکیبات آمینواسیدی در اختیار ریشه قرار دهد.

     فسفر دانه

    نتایج حاصل از تجزیه واریانس نشان ­داد که برهمکنش سه گانه رقم× باکتری× میکوریزا بر مقدار فسفر دانه معنی‌دار بود (جدول ۳)، با بررسی بیش­تر مشخص شد که تلقیح با باکتری سودوموناس بر مقدار فسفر دانه در هر دو رقم در شرایط کاربرد و عدم کاربرد میکوریزا معنی­دار بود (جدول ۴). نتایج مقایسه میانگین نشان ­داد که در رقم دشت در هر دو شرایط کاربرد و عدم کاربرد میکوریزا و در رقم صحرا در شرایط عدم کاربرد قارچ میکوریزا بیش­ترین مقدار فسفر دانه از سویه S153 به­دست آمد، ولی در رقم صحرا و کاربرد قارچ میکوریزا بین سویه­های S169، S4 و S8 اختلاف معنی­دار وجود نداشت. در مجموع در هر­دو رقم سویه­های باکتری سودوموناس فسفر دانه را نسبت به تیمار غیر­باکتریایی افزایش دادند (جدول ۵). باکتری سودوموناس حامل آنزیم ­ACCدی‌آمیناز ضمن اصلاح رشد گیاه سنتز اتیلن از طریق هیدرولیز ACC به NH3 و آلفاکتوبوتیرات کاهش می‌دهند (Shaharonna et al., 2008). از طرف دیگر باکتری‌های به­کار برده شده در این آزمایش قابلیت حل کردن فسفر نامحلول خاک را از طریق تولید اسیدهای آلی مانند اسید سیتریک، اسید اگزالیک و اسید گلوکونیک دارتد که مقادیر زیادی فسفر محلول در اختیار گیاه قرار می­دهد (Vassilev et al., 2001). Shaharonna و همکاران (2008) گزارش کردند سودوموناس فلورسنت بیوتیپ F ضمن اصلاح اجزای رشدی گندم، جذب N، P و K را نسبت به گیاهان غیرتلقیحی افزایش داد.

 انصاری و همکاران (۱۳۹۴) اظهار داشتند که ویژگی‌های مورد ارزیابی تیمار تلقیح بذر با میکروارگانیسم‌های سودوموناس تحت شرایط تنش شدید کم­آبی به­طور معنی­داری پایین‌تر از شرایط معمولی آبیاری و شرایط متوسط تنش کم آبی بود و به این نتیجه رسیدند که این ریزجانداران به زمان بیش­تری برای تثبیت و استقرار در خاک نیاز دارند. یافته‌های این تحقیق نشان می­دهد که ریزجانداران حل کننده فسفات می­توانند با افزایش رشد و جذب فسفر در جو، منجر به افزایش تحمل گیاه تحت شرایط تنش کم­آبی گردند. در این آزمایش نیز افزایش فسفر اندام‌های هوایی منجر به افزایش فسفر دانه شده است، به­طوری که حداکثر فسفر دانه در سویه مشابه مشاهده شد (جدول 5). پس می‌توان گفت که هر عاملی فسفر اندام‌های هوایی را افزایش دهد، فسفر بیش­تری به دانه انتقال­داده و منجر به افزایش درصد فسفر دانه خواهد شد.

قند محلول

نتایج حاصل از تجزیه واریانس نشان ­داد که برهمکنش سه گانه رقم× باکتری× میکوریزا بر قندهای محلول معنی­دار بود (جدول ۳)، به­طوری که تلقیح با باکتری سودوموناس بر قندهای محلول به­جز رقم صحرا در شرایط عدم کاربرد میکوریزا معنی­دار بود (جدول ۴). افزایش غلظت قندهای محلول در سلول می‌تواند در ارتباط با تجزیه نشاسته باشد (Fischer and Holl, 1991). قندهای محلول در سلول می‌توانند منجر به جذب آب شوند، بدون آن‌که بر کارکرد اجزای سلول اثر بگذارند (Hamdia, 2004). بنابراین تجمع قندها در سلول می‌تواند در شرایط تنش به تنظیم اسمزی کمک نموده و گیاه را در تحمل تنش یاری نماید (Fischer and Holl, 1991). مقایسه میانگین‌ها نشان ­داد که سویه‌های باکتری نسبت به تیمار عدم تلقیح  قند بیش­تری در برگ تولید کرده‌اند و بیش­ترین قند محلول در رقم دشت در هر دو شرایط کاربرد و عدم کاربرد قارچ میکوریزا از سویه S4 ‌به­دست آمد و سویه S169 در رقم صحرا در شرایط کاربرد قارچ میکوریزا نسبت به سایر سویه­ها از برتری معنی­دار برخوردار بود. با این وجود در هر دو شرایط کاربرد و عدم کاربرد قارچ میکوریزا در هر دو رقم جو، سویه­ها نسبت به عدم تلقیح قند محلول بیش­تری تولید کردند (جدول 5).

جدول۳: نتایج تجزیه واریانس صفات ارقام جو تحت تاثیر قارچ میکوریزا و سویه‌های باکتری که در آن میانگین مربعات نشان داده شده است.

<

میانگین مربعات

درجه آزادی

منابع تغییرات

قند

محلول

فسفر

دانه

نیتروژن دانه

کلروفیل کل

کلروفیل a

XML Effect of leaf defoliation on yield and yield components of wheat cultivars under drought tension conditions P. 39-52
Persian Abstract M. Behroozi , Y. Emam * , H. Pirasteh Anosheh
Abstract (3522 Views)   |   Full-Text (PDF) (2552 Downloads)     |   Highlights

اثر برگ­زدایی بر عملکرد و اجزای عملکرد ارقام گندم تحت شرایط تنش خشکی

مهنار بهروزی1، یحیی امام*2 و هادی پیرسته­انوشه3

1) دانش‌آموخته کارشناسی ارشد گروه زراعت و اصلاح نباتات، دانشگاه شیراز، شیراز، ایران.

2) استاد گروه زراعت و اصلاح نباتات، دانشگاه شیراز، شیراز، ایران.

۳) استادیار مرکز ملی تحقیقات شوری، سازمان تحقیقات، آموزش و ترویج کشاورزی، یزد، ایران.

* نویسنده­ مسئول: Yaemam@shirazu.ac.ir

تاریخ دریافت: 22/05/94                                                         تاریخ پذیرش: 30/07/94

چکیده                                                       

اگرچه رابطه مبدا-مقصد در شرایط تنش خشکی نسبت به شرایط مطلوب، می­تواند متفاوت باشد، اما پژوهش­های اندکی به این موضوع پرداخته اند. در پژوهش حاضر رابطه مبدا-مقصد تحت شرایط تنش خشکی در یک آزمایش مزرعه­ای در قالب طرح آماری بلوک­های کامل تصادفی به روش کرت­های دوبار خرد شده در دانشکده کشاورزی دانشگاه شیراز در سال زراعی­ 93-1392 مورد بررسی قرار گرفت. تیمارها شامل رژیم آبیاری در دو سطح آبیاری مطلوب و قطع آبیاری در گلدهی در کرت­های اصلی، ارقام گندم پیشتاز، چمران و مرودشت در کرت­های فرعی و تیمار بدون برگ­زدایی و برگ­زدایی همه برگ­ها به جز برگ­پرچم در زمان ساقه­دهی و گلدهی در کرت­های فرعی فرعی بودند. نتایج نشان داد که تنش خشکی و برگ­زدایی باعث کاهش معنی­دار طول سنبله، تعداد دانه در سنبله، وزن هزار دانه، عملکرد بیولوژیک و عملکرد دانه و همچنین بهره­وری آب در هر سه رقم گردید. ­تاخیر در برگ­زدایی، اثر منفی آن را بر عملکرد و اجزای عملکرد ارقام گندم کاهش داد، به­طوری­که برگ­زدایی در مراحل ساقه­دهی و گل­دهی به­ترتیب با 4/68 و 4/31 درصد کاهش در عملکرد دانه میانگین ارقام همراه بود. کاهش عملکرد دانه در تیمار برگ­زدایی در زمان ساقه­دهی به­دلیل کاهش تعداد دانه و در تیمار برگ­زدایی در زمان گلدهی باعث کاهش وزن دانه بود. تیمار برگ­زدایی، توانست بخشی از افت عملکرد و اجزای عملکرد در اثر تنش خشکی را تعدیل کند، از سوی دیگر، رقم چمران بیش­ترین تحمل را به تنش خشکی و برگ­زدایی داشت، بنابراین، در این شرایط کارکرد رقم چمران بیش­تر خواهد بود. با توجه به تحمل بالاتر رقم چمران به تنش خشکی و برگ­زدایی، استفاده از این رقم در مناطق مواجه با محدودیت رطوبت شایسته پژوهش­های  بلند مدت با جزییات بیش­تری است.

واژه‌های کلیدی: برگ پرچم، گلدهی، ساقه­دهی، مبدا و مقصد.

مقدمه

گندم (Triticum aestivum L.) مهم­ترین غله دنیا، بیش­ترین سطح زیر کشت زمین­های کشاورزی را به خود اختصاص داده است (امام، 1392). از آن­جا که منشأ گندم ناحیه هلال حاصلخیز در شرق مدیترانه است، بوته­های گندم از ابتدای تکامل، در خشکی را به­عنوان مهم‌ترین فاکتور محدودکننده محیطی تجربه کرده­اند (پیرسته انوشه و امام، 1391). خشکی معمول­ترین و مهم­ترین تنش محیطی است که باعث کاهش قابل توجه رشد و عملکرد گندم و سایر گیاهان زراعی می­گردد. واکنش گندم به تنش آبی سازوکار پیچیده­ای دارد که شامل تغییرات مولکولی و گسترش آن به کل فعالیت­های متابولیسمی و اثرگذاری آن بر مورفولوژی و فنولوژی گیاه می­باشد (شهراسبی و همکاران، 1394). بیش­تر زمین­های زراعی ایران در مناطق خشک و نیمه خشک واقع شده­اند و به­دلیل کمبود آب، تنش در گیاهان رخ می­دهد و عملکرد گندم در این مناطق کاهش می­یابد. تنش خشکی بسته به­شدت آن موجب کاهش عملکرد و اجزای عملکرد گندم می گردد (Ahmadi and Bajelan, 2008). عملکرد دانه غلات ترکیبی از تعداد بوته­ها در واحد سطح، تعداد سنبله بارور در هر بوته، تعداد سنبلک در سنبله، تعداد دانه در سنبلک و میانگین وزن هر دانه می­باشد (امام، 1392). کاهش هر یک از اجزای عملکرد در اثر تنش خشکی در نهایت منجر به کاهش عملکرد دانه می­شود. تنش خشکی از جمله عواملی است که با کاهش اجزای عملکرد، باعث کاهش عملکرد دانه در واحد سطح می­گردد. وقوع تنش خشکی در مرحله گرده­افشانی باعث کاهش تعداد سنبلک بارور می­شود. تعداد سنبله در واحد سطح و تعداد دانه در سنبله اجزای عملکرد حساس نسبت به تنش خشکی هستند (امام، 1392؛ Lopes and Reynolds, 2010). جزء دیگر عملکرد اقتصادی میانگین وزن دانه است. وقوع تنش خشکی از مرحله گرده­افشانی تا رسیدگی باعث کاهش میانگین وزن دانه­ها می­شود (Abdoli et al., 2013; Wang et al., 2014). فرآیند پرشدن دانه به­وسیله عوامل ژنتیکی و محیطی تنظیم می­شود. تنش خشکی باعث کاهش معنی­دار عملکرد بیولوژیک، شاخص برداشت و کارایی مصرف آب گندم نیز می­گردد (پیرسته انوشه و امام، 1391؛ Ahmadi and Bajelan, 2008). بهبود عملکرد در جریان به­نژادی گیاهان زراعی با تجمع ماده خشک در دانه همراه بوده است. به­علاوه با تغییر تسهیم ماده خشکی که محصول فتوسنتز بوده، عملکرد دانه افزایش یافته است. بنابراین رهیافت­های مربوط به بهبود عملکرد دانه شامل افزایش تسهیم به دانه، تاخیر پیری برگ و افزایش طول دوره پر شدن دانه بوده است. هیدرات­های کربن مورد استفاده در دانه گندم از فتوسنتز جاری و انتقال ذخایر ذخیره شده در ساقه ها و برگ های تامین می شود (Abdoli et al., 2013; Slafer et al., 2014). تسهیم[1] مواد پرورده به دانه به­وسیله مبدا[2] و مقصد[3] تحت تاثیر قرار گرفته و به­وسیله ارتباط­های آوندی، ظرفیت ذخیره بافت های غیر دانه­ای و نیازهای رقابتی بافت­ها تنظیم می شود (امام و ثقه الاسلامی، ١٣٨٤). عملکرد و اجزای عملکرد دانه می­تواند تحت تاثیر دست­ورزی مبدا- مقصد قرار بگیرد که احتمالا در شرایط تنش خشکی این اثر متفاوت خواهد بود (Moriondo et al., 2003). به­منظور شناسایی سازوکارهای کنترل کننده پر شدن دانه، دستکاری قدرت مبدا و اندازه مقصد در پژوهش­های متعددی مورد بررسی قرار گرفته است. برخی شواهد نشان داده است که بیش­ترین عملکردهای دانه با تعادل بین مبدا و مقصد همراه بوده است (Zhang et al., 2010). برگ­زدایی از طریق کاهش فتوسنتز به­صورت غیر­مستقیم باعث کاهش عملکرد شده و در مواردی که عملکرد اقتصادی، اندام­های هوایی گیاه باشد، به­طور ­مستقیم عملکرد را تحت تأثیر قرار می­دهد (Moriondo et al., 2003). به­طورکلی برگ­زدایی کلیه فرآیند­های رشد و نمو و در نتیجه اندام­های هوایی را تحت تأثیر قرار می­دهد. ارتفاع گیاه، شاخص سطح برگ، جذب نور و فتوسنتز، وزن خشک اندام­های هوایی، عملکرد و اجزای عملکرد تحت تأثیر سوء برگ­زدایی قرار گرفته­اند (Mangen et al., 2005). در بررسی اثر تغییر نسبت مبدا- مقصد به وزن خشک دانه در سه گیاه زراعی گندم، ذرت و سویا گزارش شد که در این سه گیاه، محدودیت عملکرد به علت محدود بودن مقصد می­باشد (Borass et al., 2004). از سوی دیگر، حذف برگ­ها در شرایط تنش خشکی در زمان قبل از گلدهی، ممکن است با کاهش تعداد دانه های عقیم، از طریق بهبود کارایی استفاده از آب، باعث بهبود عملکرد دانه شود (مهرآیین و همکاران، 1392). در گزارش دیگری اعلام شد که حذف برگ­های گندم در اواخر مرحله پنجه­دهی، موجب افزایش 22 درصدی در کارایی مصرف آب شده است (Zhu et al., 2004). در مطالعه دیگری (Abdoli et al., 2013) مشاهده شد که تنش خشکی موجب افزایش انتقال مجدد ماده خشک به­ویژه از میان­گره­های پایینی ساقه می گردد. با توجه به مقدار زیاد تجمع ماده خشک در میان­گره­های پایینی، افزایش کارایی انتقال مجدد این میان­گره­ها می­تواند منجر به افزایش معنی­دار عملکرد دانه گندم در مناطق خشک و نیمه خشک گردد. به­نظر می­رسد، به­دلیل عدم وجود محدودیت مبدا در گندم و یا به عبارت دیگر عدم توانایی دانه­ها در پذیرش تمامی مواد پرورده تولید شده کاهش سطح برگ حداقل در بعضی از مراحل رشدی گیاه، موجب کاهش عملکرد نخواهد شد (Borass et al., 2004; Serrago et al., 2013). با توجه به مطالب بالا، در شرایط تنش خشکی امکان تغییر رابطه مبدا-مقصد وجود دارد. با این وجود پژوهش­های اندکی به این موضوع پرداخته­اند. به­ویژه هنگامی که تفاوت ژنتیکی ارقام نیز مطرح باشد.

بنابراین، هدف از انجام پژوهش حاضر بررسی اثر برگ­زدایی در زمان­های مختلف بر عملکرد و اجزای عملکرد سه رقم گندم چمران، پیشتاز و مرودشت در شرایط متفاوت آبیاری بود.

مواد و روش ها

این مطالعه به­صورت یک آزمایش مزرعه­ای در دانشکده کشاورزی دانشگاه شیراز در منطقه باجگاه واقع در 12 کیلومتری شمال غربی شیراز با طول جغرافیایی 29 دقیقه و 7 درجه شرقی، عرض جغرافیایی 52 دقیقه و 46 درجه شمالی و ارتفاع 1810 متراز سطح دریا اجرا شد. پژوهش حاضر به­صورت کرت­های دوبار خرد شده در قالب بلوک­های کامل تصادفی در سه تکرار انجام شد. رژیم آبیاری در دو سطح آبیاری مطلوب (شاهد) و قطع آبیاری در مرحله گلدهی (تنش خشکی) در کرت­های اصلی، سه رقم گندم چمران، پیشتاز و مرودشت در کرت­های فرعی و سه تیمار برگ­زدایی شامل عدم برگ­زدایی، برگ­زدایی در مراحل ساقه­ رفتن و گل­دهی در کرت­های فرعی فرعی مقایسه گردید. پس از عملیات خاک­ورزی و آماده سازی زمین، کرت­هایی به مساحت شش مترمربع (2×3 متر) تهیه و در هر کرت هشت خط به طول 3 متر ایجاد شد. فاصله بین کرت­های فرعی و کرت­های فرعی 50 سانتی­متر و بین کرت­های اصلی یک متر و بین تکرار­ها یک و نیم متر در­نظر گرفته شد. بذرهای یک­نواخت رقم­های گندم در عمق 4-3 سانتی­متری با دست و با تراکم 250 بذر در مترمربع کشت شدند. قبل از کاشت، همه فسفر مورد نیاز به میزان 110 کیلوگرم در هکتار سوپرفسفات تریپل (46 درصد P2O5) و یک سوم نیتروژن ­مورد نیاز به­صورت اوره (46 درصد) به­میزان 50 کیلوگرم نیتروژن در هکتار به خاک اضافه گردید. بقیه کود نیتروژن در مراحل ساقه­رفتن و گل­دهی هر کدام به­میزان 50 کیلوگرم در هکتار به کرت­های آزمایشی اضافه شد. ارقام مورد استفاده از کلکسیون ارقام آزمایشگاه غلات دانشکده کشاورزی دانشگاه شیراز تامین گردید (جدول 1). اجرای سطوح برگ­زدایی در دو مرحله شروع ساقه رفتن (ZGS=31) و گلدهی (ZGS=60) با استفاده از قیچی باغبانی بر روی کل بوته­های هر کرت و کل برگ­های هربوته به جز برگ پرچم انجام شد. میزان رطوبت کرت­های آبیاری مطلوب در طول فصل رشد و کرت­های تنش خشکی تا زمان گلدهی در حد ظرفیت مزرعه (3/22 درصد وزنی) نگهداری شد. بدین ترتیب که 72 ساعت پیش از آبیاری نمونه خاک گرفته می شد و با تعیین میزان رطوبت خاک، مقدار آبیاری تا رسیدن به حد ظرفیت مزرعه محاسبه شد. حجم آب آبیاری با استفاده از کنتور اندازه­گیری گردید. از گلدهی تا آخر فصل رشد، آبیاری کرت­های تنش خشکی قطع گردید. در این زمان بارندگی نیز اتفاق نیفتاد.

جدول 1: برخی ویژگی های ارقام گندم مورد استفاده

رقم

سال معرفی

منطقه رشدی

ارتفاع

(سانتیمتر)

رسیدگی

متوسط عملکرد

(تن در هکتار)

تحمل به خشکی

چمران

1376

گرم

100-90

زودرس

2/6

متحمل

پیشتاز

1381

معتدل

95-90

نیمه زودرس

7/8

نیمه متحمل

مرودشت

1378

معتدل

105-95

متوسط رس

7/6

غیرمتحمل

در انتهای فصل رشد 20 ساقه اصلی از ناحیه مرکزی هر کرت به­طور تصادفی برداشت و طول سنبله و تعداد دانه در هر سنبله تعیین گردید. ساقه­ای که بیش­ترین رشد و بزرگترین سنبله را داشت، به­عنوان ساقه اصلی درنظر گرفته­شد. پس از رسیدگی کامل مزرعه، یک مترمربع از درون هر کرت با رعایت اثر حاشیه برداشت شد. وزن خشک کل نمونه به­عنوان عملکرد بیولوژیک و وزن دانه­ها پس از جداسازی به­عنوان عملکرد دانه در نظر گرفته شد. برای به­دست آوردن وزن هزار دانه، از توزین چهار نمونه صدتایی بذر استفاده شد. شاخص برداشت نیز از نسبت عملکرد دانه به عملکرد بیولوژیک به­دست آمد.

تجزیه و تحلیل آماری داده­ها با استفاده از نرم­افزار آماری SAS (نسخه 1/9) انجام شد و میانگین­ها با آزمون دانکن در سطح احتمال یک درصد مقایسه شدند.

نتایج و بحث

نتایج تجزیه واریانس نشان داد که طول سنبله تحت تاثیر معنی­دار رقم، خشکی و برگ­زدایی در سطح یک درصد قرار گرفت (جدول 2). تنش خشکی در مقایسه با تیمار شاهد باعث کاهش طول سنبله به­مقدار 7/24 درصد شد. در بین ارقام بیش­ترین و کم­ترین مقدار این ویژگی به­ترتیب مربوط به رقم پیشتاز و مرودشت بود.

 همچنین در بین سطوح برگ­زدایی بیش­ترین و کم­ترین میزان طول سنبله به­ترتیب مربوط به تیمار بدون برگ­زدایی و برگ­زدایی در زمان ساقه­دهی بود (جدول 3). ارقام گندمی که سنبله بزرگ و ریشک­های بلندتری دارند و همچنین توانایی زیادتری در جابه­جایی مواد پرورده از غلاف برگ، پدانکل و میان­گره­های پایین­تر دارند، عملکرد را تحت شرایط محدودیت مبدا حفظ می­کند (Ahmadi et al., 2009). در مطالعه­ای، گزارش شد که بیش­ترین طول بلال ذرت از تیمار شاهد و کمترین آن در تیمار 100 درصد برگ­زدایی به­دست آمد. با تاخیر در برگ­زدایی روندی افزایشی در طول بلال مشاهده شد. کم­ترین اثر برگ­زدایی برطول بلال از تیمار برگ­زدایی در زمان پیدایش نیمی از ابریشم­ها و بیش­ترین اثر آن در تیمار برگ­زدایی 30 روز پس از پیدایش نیمی از ابریشم­ها به­دست آمد (Emam et al., 2013). تعداد دانه تحت تاثیر معنی­دار خشکی، رقم، برگ­زدایی و برهمکنش خشکی-برگ­زدایی در سطح احتمال یک درصد قرار گرفت (جدول 2).  اثر زمان برگ­زدایی بر میانگین تعداد دانه در سنبله معنی­دار بود، به­طوری­که بیش­ترین میانگین تعداد دانه در سنبله در تیمار بدون برگ­زدایی (29/31) و کم­ترین میزان در تیمار برگ­زدایی زمان شروع ساقه­رفتن (4/28) مشاهده شد (جدول 3). بیش­تر بودن تولید مواد فتوسنتزی به­دلیل تعداد بیشتر برگ­ها از جمله دلایل اصلی افزایش تعداد دانه در تیمار بدون برگ­زدایی بود (Lauer et al., 2004). حذف زود هنگام می­تواند بر تعداد دانه در سنبله اثر­گذار باشد و با اثر بر الگوی گلدهی موجب کاهش عملکرد دانه شود (Bijanzadeh and Emam, 2010).

جدول 2: نتایج تجزیه واریانس تنش خشکی، رقم گندم، برگ­زدایی و برهمکنش­های آن­ها بر عملکرد و اجزای عملکرد ارقام گندم

میانگین مربعات

­منابع تغییر

درجه آزادی

طول سنبله

تعداد دانه در سنبله

وزن هزار دانه

عملکرد بیولوژیک

عملکرد دانه

شاخص برداشت

بلوک

2

ns17/0

*57/6

ns56/4

ns69/7239

**89/2444

ns31/2

خشکی

1

**95/57

**29/503

**06/153

**73/1036113

**77/225652

**96/1013

خطای کرت اصلی

2

67/0

69/0

88/0

63/819

95/1023

69/38

رقم

2

**06/0

**85/66

**79/183

ns40/27892

**32/25884

**62/262

خشکیÎ رقم

2

ns12/0

ns32/1

ns15/2

ns17/209

**48/4664

ns12/2

خطای کرت فرعی

8

15/0

81/1

58/2

06/3422

24/958

03/8

برگ­زدایی

2

**90/1

**10/39

**37/58

**38/333733

**45/150842

**78/82

خشکیÎ برگ­زدایی

2

ns05/0

**35/39

ns61/2

**41/222638

**57/101524

**53/194

رقمÎ برگ­زدایی

4

ns11/0

ns45/0

ns27/2

**90/13405

**88/2328

ns96/0

خشکیÎ رقمÎ برگ­زدایی

4

ns06/0

ns69/0

ns01/4

ns11/3270

ns34/1074

ns54/1

خطا

24

21/0

37/1

75/1

17/2616

02/403

80/6

ضریب تغییرات

-

31/6

00/4

07/4

66/4

18/4

63/6

ns: غیر معنی­دار؛ * و **: به ترتیب معنی­دار در سطوح احتمال پنج و یک درصد.

جدول 3: میانگین اثرات تنش خشکی، رقم گندم و برگ­زدایی بر عملکرد و اجزای عملکرد

تیمار

طول سنبله

 (سانتی­متر)

تعداد دانه در سنبله

وزن هزار دانه (گرم)

عملکرد بیولوژیک

(گرم در مترمربع)

عملکرد دانه

(گرم در مترمربع)

شاخص برداشت

(درصد)

تنش خشکی

آبیاری نرمال

a38/8

a73/32

a18/34

a75/1207

a27/520

a67/44

قطع آبیاری

b31/6

b63/26

b81/30

b16/858

b10/270

b35/38

ارقام

چمران

a84/7

a76/31

a30/35

a14/1089

a14/502

a06/45

پیشتاز

b49/7

b32/29

b17/33

a28/1069

b49/400

b08/44

مرودشت

c71/6

c96/27

c02/29

b43/940

c41/290

c39/35

برگ­زدایی

عدم برگ­زدایی

a69/7

a29/31

a48/34

a00/1097

a37/506

a21/44

مرحله ساقه دهی

b31/7

b35/29

b05/32

b60/1035

b12/395

c29/38

مرحله گلدهی

b04/7

c40/28

c96/30

c25/966

c76/300

b02/42

در هر ستون و برای هر اثر اصلی میانگین­های دارای حروف یکسان بر اساس آزمون دانکن در سطح احتمال یک درصد تفاوت معنی­داری ندارند.

AWT IMAGE

45

                تعداد دانه در سنبله

40

35

30

25

20

15

10

5

0

شکل 1: اثر تنش خشکی و برگ­زدایی بر تعداد دانه در سنبله ارقام مختلف گندم.

میانگین­های با حروف یکسان بر اساس آزمون دانکن در سطح احتمال یک درصد تفاوت معنی­داری ندارند.

رقم چمران و رقم مرودشت نیز به­ترتیب دارای بیش­ترین و کم­ترین وزن هزار دانه بودند. کم­ترین آن در تیمار و وزن هزار دانه رقم مرودشت حساسیت بیشتری به محدودیت مبدا و تنش خشکی در مقایسه با ارقام دیگر داشتند. تیمار­های برگ­زدایی دیرتر، اثر مثبتی بر میانگین وزن دانه داشته و پس از برگ­زدایی مقدار هیدرات­های کربن محلول ساقه به سرعت کاهش پیدا کرد. این موضوع حاکی از تسریع مصرف هیدرات­های کربن محلول ساقه در رشد دانه­ها می­باشد (Zhang et al., 2010; Serrago et al., 2013). در راستای این یافته­ها، در پژوهشی که عملکرد گندم رقم قدس تحت تاثیر دو شرایط آبیاری مطلوب و تنش متوسط خشکی بررسی شده بود، مشخص شد که تنش خشکی وزن هزار دانه گندم رقم قدس را به­میزان 2/25 و 8/21 درصد به­ترتیب در دو سال 04-2003 و 05-2004 کاهش داد (Ahmadi et al., 2009). در مطالعه­ای بیان شده است که افزایش شدت برگ­زدایی در ذرت از طریق کاهش وزن دانه باعث کاهش عملکرد شد (مهرآیین و همکاران، 1392) .همچنین در مطالعه­های دیگری گزارش شده است که برگ­زدایی بر وزن نهایی دانه و مدت پر شدن دانه اثر می­گذارد (Zhu et al., 2004; Echarte et al., 2006). تیمار­های برگ­زدایی، که قبل از تعیین تعداد دانه اعمال شدند از طریق تغییر تعداد دانه و تیمارهایی که بعد از تعیین تعداد دانه اعمال شدند، از تغییر وزن هر دانه، بر عملکرد دانه اثر گذاشته بودند. به­علاوه مشخص گردید که انتقال مجدد مواد ذخیره شده از ساقه به دانه، اثر برگ­زدایی شدید بر نمو دانه را تا حدودی تعدیل کرد (امام و نیک­نژاد، 1390). تغییرات وزن نهایی در ذرت به برهمکنش بین ظرفیت مبدا و اندازه مقصد در دوره پرشدن دانه وابسته است (Andrade et al., 2005). در یک مطالعه دوساله مشخص شد که برگ­زدایی جزئی در مراحل آبستنی و گلدهی اثر معنی­داری بر وزن هزار دانه گندم در شرایط آبیاری مطلوب و تنش خشکی نداشت، در حالی­که برگ­زدایی کامل در هر دو شرایط در سال دوم به طور معنی­داری وزن هزار دانه گندم را کاهش داد (Ahmadi et al., 2009). اثر خشکی، برگ­زدایی و برهمکنش خشکی-برگ­زدایی، رقم-برگ­زدایی در سطح احتمال یک درصد بر عملکرد بیولوژیک معنی­دار گردید (جدول 2). تنش خشکی عملکرد بیولوژیک را به مقدار 29 درصد در شرایط تنش نسبت به شاهد کاهش داد. بیش­ترین و کم­ترین عملکرد بیولوژیک به­ترتیب در تیمارهای بدون برگ­زدایی و در برگ­زدایی در زمان ساقه­دهی مشاهده شد (جدول 3). ارقام چمران و مرودشت نیز به­ترتیب دارای بیش­ترین و کم­ترین عملکرد بیولوژیک بودند. کاهش شدید عملکرد بیولوژیک و عملکرد دانه در رقم مرودشت می­تواند نشان دهنده حساسیت بیشتر این رقم به تنش خشکی پس از گلدهی در مقایسه با رقم چمران باشد. تنش خشکی عملکرد بیولوژیک را کاهش داد که بیش­ترین کاهش در برگ­زدایی زمان ساقه­دهی و رقم مرودشت بود (شکل 2). کاهش عملکرد بیولوژیک تحت اثر تنش خشکی در گندم توسط پژوهشگران دیگر گزارش شده است (پیرسته انوشه و امام، 1391؛ رخ­افروز و همکاران، 1395). کمبود آب در مرحله گلدهی و گرده­افشانی، باعث کاهش تولید ماده خشک از طریق نمو غیرطبیعی کیسه جنینی، عقیمی دانه گرده و در نهایت کاهش تعداد دانه­های بارور می­شود (Farooq et al., 2014). پژوهش­های متعددی نشان داده است که تنش خشکی از طریق کاهش سطح برگ­ها و اختلال در روند جذب و انتقال عناصر غذایی، عرضه مواد پرورده را کاهش داده و موجب کاهش عملکرد بیولوژیک می­شود (Abdoli et al., 2013; Albacete et al., 2014).

AWT IMAGE

1600

عملکرد بیولوژیک (گرم در مترمربع)

1400

1200

1000

800

600

400

200

0

شکل 2: اثر تنش خشکی و برگ­زدایی بر عملکرد بیولوژیک در ارقام مختلف گندم.

میانگین­های با حروف یکسان بر اساس آزمون دانکن در سطح احتمال یک درصد تفاوت معنی­داری ندارند.

اثر خشکی، رقم و برگ­زدایی و برهمکنش خشکی-رقم، خشکی- برگ­زدایی و رقم - برگ­زدایی بر عملکرد دانه در سطح احتمال یک درصد معنی­دار گردید (جدول 2). تنش خشکی سبب کاهش 48 درصدی عملکرد دانه شد (جدول 3) که به­دلیل اثر آن بر اجزای عملکرد دانه بود (جدول 4). اثر سطوح برگ­زدایی بر عملکرد متفاوت بود؛ به­طوری­که بیش­ترین و کم­ترین عملکرد دانه مربوط به تیمار بدون برگ­زدایی و برگ­زدایی در زمان ساقه­دهی بود. به­نظر می­رسد کاهش عملکرد در زمان برگ­زدایی ساقه­دهی به­علت کاهش تعداد دانه و در زمان گلدهی به­علت کاهش وزن دانه باشد؛ چنان­چه عملکرد دانه با اجزای تعداد دانه و وزن هزار دانه همبستگی مثبت و معنی داری نشان داد (جدول 4). در بین ارقام نیز، چمران و مرودشت به­ترتیب بیش­ترین و کم­ترین عملکرد دانه را داشتند (جدول 3). کمبود آب از یک سو با اثر بر اندازه سطح برگ، سطوح فعال فتوسنتزی را کاهش داد و از سوی دیگر با افت محتوای رطوبت نسبی و پتانسیل آب برگ زمینه کاهش فتوسنتز در واحد سطح برگ را فراهم آورد و در مجموع باعث کاهش عملکرد دانه ­گردید (لک و همکاران، 1385). به­نظر می­رسد با که تاخیر در حذف برگ­ها از شدت اثر منفی آن بر عملکرد دانه گندم کاسته شده باشد (شکل 3). به­علاوه انتقال مجدد مواد ذخیره شده به سمت سنبله، اثر افت مساحت برگ­های فتوسنتز کننده را جبران کرده است.

جدول 4: همبستگی عملکرد دانه با اجزای عملکرد

طول سنبله

تعداد دانه در سنبله

وزن هزار دانه

عملکرد بیولوژیک

عملکرد دانه

**879/0

**950/0

*795/0

**917/0

** و *: به ترتیب معنی­دار در سطوح احتمال یک و پنج درصد.

برگ­زدایی از طریق کاهش فتوسنتز به­صورت غیر­مستقیم باعث کاهش عملکرد شده و در مواردی که عملکرد اقتصادی، اندام­های هوایی گیاه باشد، به­طور مستقیم عملکرد را تحت تأثیر قرار می­دهد (Moriondo et al., 2003; Albacete et al., 2014). برخی پژوهشگران بیان داشته­اند که در شرای

XML Investigate the effect of resource limitations on the physiological traits, yield and yield components of canola in wet weather conditions P. 53-67
Persian Abstract M. Meamari , A. Faraji , Z. Arabi , H. Mosanaiey *
Abstract (2903 Views)   |   Full-Text (PDF) (2155 Downloads)     |   Highlights

بررسی اثر محدودیت منبع بر صفات فیزیولوژیکی، عملکرد و اجزای عملکرد کلزا در شرایط آب و هوایی مرطوب

مرتضی معماری1، ابوالفضل فرجی2، زهرا عربی3، هدیه مصنعی*4

1) کارشناسی ارشد گروه زراعت، واحد گرگان، دانشگاه آزاد اسلامی، گرگان، ایران.

2) دانشیار گروه کشاورزی، مرکز تحقیقات کشاورزی و منابع طبیعی گلستان، گرگان، ایران.

3) استادیار گروه خاکشناسی، واحد گرگان، دانشگاه آزاد اسلامی، گرگان، ایران.

4) باشگاه پژوهشگران جوان و نخبگان، واحد گرگان، دانشگاه آزاد اسلامی، گرگان، ایران.

* نویسنده­ مسئول: hedieh_mosanaiey@yahoo.com

                                                                                                                                  

تاریخ دریافت: 22/05/94                                                         تاریخ پذیرش: 30/07/94

چکیده                                                       

     با توجه به اهمیت تغییرات منبع و مخزن، آزمایشی به­منظور بررسی اثر محدودیت منبع (قطع برگ) بر ویژگی‌های رشد و عملکرد کلزا رقم هایولا 401 در استان گلستان، به­روش فاکتوریل در قالب طرح آماری بلوک کامل تصادفی در 4 تکرار اجرا شد. فاکتور اول زمان قطع برگ در مراحل دو برگی، چهار برگی، شش برگی، هشت برگی و ده برگی (با حفظ بقیه برگ­ها بعد از این زمان) و فاکتور دوم بدون قطع برگ (به­عنوان تیمار شاهد)، حذف 50 درصد برگ­های بوته و قطع  100 درصد برگ­های بوته بود. اثر مرحله قطع برگ بر روز تا شروع گلدهی و طول دوره گلدهی در سطح یک درصد معنی‌دار و بر روز تا رسیدگی غیر معنی‌دار بود. قطع برگ اثر معنی‌داری بر ارتفاع بوته، تعداد غلاف در بوته، تعداد دانه در غلاف، وزن هزار دانه و عملکرد دانه داشت، بالاترین عملکرد دانه در تیمار عدم قطع برگ (شاهد) و کمترین عملکرد در تیمار قطع برگ در مرحله شش برگی تولید شد. تیمار بدون قطع برگ با متوسط 2349 کیلوگرم در هکتار بیش­ترین عملکرد دانه را به خود اختصاص داد. میانگین عملکرد دانه در تیمار حذف برگ در مرحله دو برگی 2066 کیلوگرم در هکتار و حذف برگ در مرحله شش برگی، 1885 کیلوگرم در هکتار بود. نتایج این مطالعه نشان داد که کاهش سطح برگ ناشی از اثر تنش‌های محیطی و زنده به­ویژه در ابتدای فصل رشد و دوره رشد رویشی بوده است. عملکرد کلزا در صورت عدم محدودیت منبع افزایش می‌یابد که این امر در اثر افزایش سطح فتوسنتز کننده و افزایش تولید مواد آسیمیلاتی می‌باشد.

واژه‌های کلیدی: کلزا هایولا 401، قطع برگ، عملکرد، ژنوتیپ و فنولوژی.

مقدمه

کلزا (Brassica napus L.) پس از سویا و نخل روغنی سومین منبع تولید روغن نباتی جهان استThiyam) (Holländer et al., 2012  که سطح کشت آن در مناطق معتدل دنیا به سرعت در حال افزایش استBasalma,) (2008. کلزا به­عنوان گیاه دانه روغنی، بیش­ترین سطح زیر کشت را در جهان بعد از آفتابگردان و سویا دارا می‌باشد .(FAO, 2012) با توجه به دمای هوا، کشت پاییزه آن در اغلب نقاط کشور به دلیل هم­زمانی دوره رشد با بارندگی دارای مزیت بالایی نسبت به سایر دانه­های روغنی و به­­ویژه گیاهان دانه روغنی بهاره و تابستانه می­باشد (Aleiari and Shekari, 2000). موازنه صحیح بین منبع و مخزن فیزیولوژیک عامل مهم دستیابی به عملکرد مطلوب است. اثر برگ‌زدایی بر عملکرد دانه بسته به زمان، شدت و نحوه اعمال تیمارها متفاوت است. این اثر ممکن است از طریق تغییر در الگوی تخصیص مواد فتوسنتزی و یا تغییر در الگوی نمو دانه و در نتیجه تغییر وزن دانه بروز کند. به­طور کلی، عملکرد دانه رابطه مستقیم و منفی با تعداد و مساحت برگ‌های حذف شده دارد. حداکثر کاهش عملکرد از قطع تمام برگ‌ها چند روز بعد از گلدهی به­دست می‌آید. قطع سه برگ بالای گیاه بر کل ماده خشک دانه اثر دارد (امام، 1376). قطع یک سوم برگ‌های پایین عملکرد بالاتری نسبت به شاهد داشت که یکی از دلایل آن می‌تواند دریافت بیشتر نور و رشد بهتر غلاف‌ها در طبقات زیرین پوشش گیاه کلزا باشد. بر­این اساس به­نظر می‌رسد که ایجاد شرایط جهت تسریع در پیری برگ‌های پایینی گیاه همزمان با پر شدن غلاف‌ها می‌تواند به افزایش عملکرد دانه در این ارقام کمک کند (Noquet et al., 2004). نتایج آزمایش‌ عبدی (1383) نشان داد که قطع برگ در مرحله تشکیل شاخه‌های فرعی بیش­ترین اثر را بر روی ارتفاع ساقه می‌گذارد. در آزمایشی، بیش­ترین کاهش عملکرد با حذف 100 درصد برگ‌ها در طی مراحل تشکیل شاخه‌های فرعی تا مرحله پیری ایجاد گردید، دلیل این امر را ناشی از کاهش دو جزء عملکرد یعنی وزن هزار دانه و تعداد دانه در گل‌آذین کلزا خورجین ذکر کردند (Muro et al., 2001). عباسپور و همکاران (1381) به این نتیجه رسیدند که حذف برگ در مرحله گرده‌افشانی بیش­ترین اثر را بر صفات قطر طبق، درصد دانه‌های پر و پوک، وزن هزار دانه و شاخص برداشت داشت و به دنبال آن عملکرد دانه و روغن کاهش یافت. اگرچه در شرایط محیطی اندازه دانه اغلب در پاسخ به تیمار کاهش مخزن افزایش می‌یابد، اما می‌توان از این نتایج برای بررسی محدودیت منبع بهره برد (Dordas, 2009). محققان نشان دادند که برگ‌زدایی گندم در اواسط مرحله پنجه‌زنی به­طور معنی‌داری نسبت سطح برگ را نسبت به شاهد افزایش داد (Zhu et al., 2004). در مطالعه برگ‌زدایی بر روی سویا، شاخص سطح برگ در تیمار حذف یک سوم برگ‌ها در مرحله میانی پر شدن دانه، 41 درصد و در تیمار دو سوم حذف برگ 56 درصد کاهش یافت (Board, 2004). در مطالعه‌ای بر روی خردل، برگ‌زدایی نیمه فوقانی و یا نیمه تحتانی گیاه در 40 روز بعد از کشت، تعداد، سطح و ماده خشک برگ و نیز وزن خشک گیاه را در گیاهان تحت تیمار نسبت به شاهد کاهش داد (Khan et al., 2002). قطع برگ در مرحله گلدهی به­دلیل کاهش توانایی منبع در پر کردن دانه‌ها درصد دانه‌های پوک را افزایش می‌دهد (Alkio et al., 2000). در تحقیق رشدی و همکاران (1385) اعمال سطوح مختلف قطع برگ باعث کاهش قطر طبق گردید، ولی مرحله حذف برگ اثر معنی‌داری بر آن نداشت. تأخیر در کاشت کلزا باعث مواجه شدن دوره رسیدگی گیاه با دمای بالای محیط شده و این موضوع باعث افزایش میزان تنفس غلاف‌ها می‌شود که نتیجه آن کاهش ذخیره مواد فتوسنتزی و کوچک شدن اندازه دانه‌ها و نهایتاً کاهش عملکرد گیاه می‌باشد (Whitfield, 1992). مظفری و همکاران (1389) نشان دادند که بیش­ترین طول غلاف متعلق به قطع یک سوم برگ‌های بالا در رقم آرجی اس003 و کم­ترین آن متعلق به قطع یک سوم گل‌ها در رقم ساری گل بود. در رقم هایولا 401 به­علت رشد سریع و تولید حداکثر غلاف در قسمت پایین بوته‌ها احتمالاً قطع برگ‌های پایین باعث به وجود آمدن محدودیت در منبع شده و در نتیجه طول غلاف‌ها کاهش یافته است. در آزمایشی کاهش وزن هزار دانه در تیمار 100 درصد قطع برگ‌ها در مراحل نمو برگ و گلدهی شدید بود (Johnson, 2003). عبدلی و همکاران (1394) اثر محدودیت منبع فتوسنتزی و تنش کم آبی را در ارقام گندم بررسی و گزارش کردند که محدودیت منابع فتوسنتزی باعث افزایش سرعت فتوسنتز و تبادلات گازی می­گردد، این افزایش بیان­گر نقش جبرانی سرعت فتوسنتز برگ­های باقی­مانده در جلوگیری از افت عملکرد است. در برخی مطالعه­ها با کاهش قدرت منبع از طریق حذف برگ، سرعت فتونستز، سرعت تعرق و پایداری برگ پرچم نسبت به شاهد افزایش یافت که همگی منجر به تغییرات در عملکرد اقتصادی می­شود (Mohammadtaheri et al., 2010). یکی از مسائل اساسی در فیزیولوژی عملکرد، مقایسه ظرفیت تولید مواد فتوسنتزی و ظرفیت پذیرش مخزن به عنوان عوامل محدودکننده افزایش بیش­تر عملکرد می‌باشد. محدود شدن عملکرد توسط منبع و مخزن نشان می‌دهد که این دو دارای ماهیت مستقل نیستند و تحت اثر روابط بین محل‌های تولید و مصرف مواد فتوسنتزی قرار می‌گیرد. هدف از انجام این آزمایش ارزیابی اثر اعمال محدودیت‌های مختلف در منبع و مخزن بر صفات فیزیولوژیکی، عملکرد و اجزای عملکرد کلزا در شرایط آب و هوایی مرطوب در استان گلستان بود.

مواد و روش ها

این آزمایش در مزرعه شخصی 5 کیلومتری شهرستان بندرگز استان گلستان که دارای عرض جغرافیایی 36 درجه و 39 دقیقه شمالی و طول جغرافیایی 54 درجه و 25 دقیقه شرقی و ارتفاع 16 متر از سطح دریا اجرا شد. طی اجرای آزمایش میانگین حداکثر درجه حرارت 7/8 درجه سانتی­گراد در بهمن ماه سال 1391 و 7/26 درجه سانتی­گراد در اردیبهشت ماه سال 1392 بود. خاک محل آزمایش دارای بافت سیلت- لوم با خصوصیات فیزیکی و شیمیایی به شرح ذیل می‌باشد (جدول 1).

جدول 1: خصوصیات فیزیکی و شیمیایی خاک محل آزمایش در عمق 30 سانتی‌متر

عمق خاک
(
cm)

هدایت الکتریکی
ds/m

pH

درصد مواد
خنثی شونده

درصد کربن آلی

درصد نیتروژن کل

فسفر
قابل‌جذب

ppm

پتاسیم
قابل‌جذب

ppm

درصد رس

درصد ماسه

درصد لای

30-0

3/7

8/7

5/22

43/1

14/0

2/18

200

40

22

42

 این آزمایش به صورت فاکتوریل در قالب طرح آماری بلوک‌های کامل تصادفی با پنج زمان قطع برگ (کاهش سطح برگ) در زمان­های دو، چهار، شش، هشت و ده برگی (با حفظ بقیه برگ­ها بعد از این زمان) و سه سطح، بدون قطع برگ (به عنوان تیمار شاهد)، حذف 50 درصد برگ­های بوته و قطع 100 درصد برگ­های بوته در چهار تکرار اجرا شد. قبل از کاشت، زمین محل آزمایش جهت تهیه بستر بذر توسط گاوآهن برگردان­دار شخم و با دو دیسک عمود برهم کلوخه‌ها خرد شدند. در ضمن کاشت، مقادیر معینی کودهای فسفر و پتاسیم بر اساس نتایج آزمون خاک در راستای تهیه بستر بذر به خاک اضافه شد. کودهای فسفره (سوپر فسفات تریپل) و پتاسه (سولفات پتاسیم) به میزان 100 کیلوگرم در هکتار تماماً قبل از کاشت به زمین داده شد. مقدار کود نیتروژن لازم به میزان 150 کیلوگرم در هکتار به شکل اوره به میزان یک سوم قبل از کاشت، یک سوم در شروع ساقه­دهی و یک سوم در شروع گلدهی به زمین داده شد.

پس از آماده‌سازی زمین نقشه کاشت پیاده شد. پس از تهیه بستر، بذور با فواصل 5 سانتی‌متر از یکدیگر در روی ردیف‌ها در کرت‌هایی به اندازه 5 مترمربع و در 5 خط به­صورت ردیف‌هایی با فاصله 20 سانتی‌متر از یکدیگر در عمق 3 سانتی‌متری خاک به روش دستی در آبان ماه کاشته شدند. یک هفته بعد از کاشت، بذور شروع به سبز شدن کردند و ظرف سه روز تمام بذور در کرت‌ها سبز شدند. آبیاری برای استقرار کامل گیاهچه ها به علت مناسب بودن نزولات آسمانی مورد استفاده قرار نگرفت. در این مدت مبارزه با علف‌های هرز و تنک کردن کرت‌ها به روش دستی انجام شد. مراحل اول تا پنجم زمان قطع برگ به ترتیب در مرحله 2 برگی، 4 برگی، 6 برگی، 8 برگی و 10 برگی انجام شد. در مجموع در مرحله داشت به لحاظ عدم ضرورت از هیچ کدام از سموم علف‌کش یا قارچ‌کش استفاده نشد. ضمن این که در طی فصل رشد تاریخ سبز شدن، شروع گلدهی، طول دوره گلدهی و رسیدگی کامل اندازه‌گیری شد. پس از رسیدگی کامل، برداشت با حذف اثر حاشیه‌ها از هر تیمار صورت گرفت. به­این ترتیب که از 5 خط کاشت در هر کرت 2 خط ابتدا و انتها حذف و از 3 خط وسط برداشت صورت گرفت و صفات مورد نیاز اندازه‌گیری شد.

به منظور تجزیه و تحلیل داده‌ها از نرم‌افزار آماری SAS نسخه 1/9 و جهت مقایسه میانگین صفات نیز از آزمون LSD در سطح احتمال پنج درصد استفاده گردید.

نتایج و بحث

اثر میزان و مرحله قطع برگ بر صفات فنولوژیک

تعداد روز تا شروع گلدهی

نتایج تجزیه واریانس نشان داد که اثر درصد قطع برگ و زمان قطع برگ و همچنین اثر متقابل این دو عامل، بر تعداد روز تا شروع گلدهی در سطح احتمال یک درصد معنی‌دار بود (جدول 2). مقایسه میانگین‌ها نشان داد که حذف برگ‌ها در مرحله 10 برگی با 95 روز و حذف برگ‌ها در مرحله شش برگی با 91 روز به ترتیب بیش­ترین و کم­ترین روز از کاشت تا گلدهی را به خود اختصاص دادند. مقایسه میانگین مراحل بدون قطع برگ، حذف 50 درصد برگ‌های پایینی و حذف 100 درصد برگ‌ها نشان می‌دهد که تعداد روز از کاشت تا گلدهی در مرحله حذف 100 درصد برگ‌ها با 93 روز، بیش­ترین تعداد روز را به خود اختصاص می‌دهد (جدول 3).

 مقایسه میانگین اثر متقابل درصد قطع برگ و زمان قطع برگ بر تعداد روز از کاشت تا گلدهی نشان داد که صد در صد قطع برگ‌ها در مرحله 10 برگی با 98 روز و قطع 100 درصد برگ‌ها در مرحله شش برگی با 91 روز به­ترتیب بیش­ترین و کم­ترین تعداد روز را به خود اختصاص دادند (جدول 4). نتایج به­دست آمده با نتایج آزمایش امام (1376) مطابقت نشان می‌دهد.

طول دوره گلدهی

نتایج حاکی از آن است که اثر درصد قطع برگ، زمان قطع برگ و همچنین اثر متقابل دو عامل در سطح احتمال یک درصد معنی‌دار بود (جدول 2). مقایسه میانگین حذف برگ‌ها بر طول دوره گلدهی نشان می‌دهد که حذف برگ‌ها در زمان دو برگی با 33 روز و حذف برگ‌ها در زمان ده برگی با 31 روز به ترتیب بیش­ترین و کم­ترین طول دوره گلدهی را به خود اختصاص دادند. مقایسه میانگین مراحل بدون قطع برگ، حذف 50 درصد برگ‌ها و حذف 100 درصد برگ‌ها نشان می‌دهد که طول دوره گلدهی در مرحله بدون قطع برگ با 34 روز بیشترین تعداد روز را به خود اختصاص می‌دهد (جدول 3).

 مقایسه میانگین اثر متقابل درصد قطع برگ و مرحله قطع برگ بر طول دوره گلدهی نشان می‌دهد که تیمار شاهد با میانگین  85/34 روز و قطع 100 درصد برگ‌ها در زمان­های چهار برگی، شش برگی، هشت برگی و 50 درصد برگ‌ها در زمان ده برگی با میانگین 31 روز به ترتیب بیشترین و کمترین تعداد روز را به خود اختصاص دادند (جدول 4).

نتایج به­دست آمده با نتایج آزمایش‌ها Prioul and Dugue (1992) و Canviness و Thomas (1980) مطابقت نشان می‌دهد.

تعداد روز تا رسیدگی کامل

نتایج تجزیه واریانس نشان داد که اثر درصد قطع برگ و اثر متقابل درصد قطع برگ در زمان قطع برگ بر روز تا رسیدگی در سطح احتمال یک درصد معنی‌دار ولی اثر مرحله قطع برگ بر این صفت غیر معنی‌دار بود (جدول 2). نتایج مقایسه میانگین حذف برگ‌ها بر تعداد روز از کاشت تا رسیدگی کامل نشان می‌دهد که حذف برگ‌ها در زمان ده برگی با 175 روز و حذف برگ‌ها در زمان چهار برگی با 172روز به ترتیب بیش­ترین و کم­ترین تعداد روز از کاشت تا رسیدگی کامل را به خود اختصاص دادند. تیمار بدون قطع برگ با 174 روز بیشترین تعداد روز از کاشت تا رسیدگی کامل را به خود اختصاص داد (جدول 3). مقایسه میانگین اثر متقابل درصد قطع برگ در زمان قطع برگ بر تعداد روز از کاشت تا رسیدگی کامل نشان می‌دهد که سطح 100 درصد قطع برگ‌ها در زمان ده برگی با 177 روز و قطع 50 درصد برگ‌ها در زمان چهار برگی با 171 روز به ترتیب بیش­ترین و کم­ترین تعداد روز را به خود اختصاص دادند (جدول 4). نتایج به دست آمده با نتایج آزمایش‌ها Tilaoun (1993) و Tomitaka (1983) مطابقت نشان می‌دهد.

اثر میزان و مرحله قطع برگ بر صفات مورفولوژیک

ارتفاع بوته

نتایج تجزیه واریانس حاکی از آن بود که اثر درصد قطع برگ و اثر متقابل درصد قطع در زمان قطع برگ بر ارتفاع بوته غیر معنی‌دار، و اثر زمان قطع برگ بر روی این صفت در سطح یک درصد معنی‌دار بود (جدول 2). نتایج مقایسه میانگین حذف برگ‌ها بر ارتفاع نهایی بوته نشان می‌دهد که حذف برگ‌ها در زمان ده برگی با 08/127 سانتی‌متر و حذف برگ‌ها در زمان­های دو برگی و چهار برگی با میانگین 23/124 سانتی‌متر به ترتیب بیش­ترین و کم­ترین ارتفاع نهایی بوته را به خود اختصاص دادند. مقایسه میانگین مراحل بدون قطع برگ، حذف 50 درصد برگ‌ها و حذف 100 درصد برگ‌ها نشان می‌دهد که ارتفاع نهایی بوته در مرحله بدون قطع برگ با 96/130 سانتی‌متر بیش­ترین ارتفاع را به خود اختصاص می‌دهد (جدول 3). نتایج به­دست آمده با نتایج آزمایش‌های عبدی (1383) مطابقت نشان می‌دهد.

تعداد شاخه فرعی

نتایج تجزیه واریانس نشان داد اثر درصد قطع برگ در سطح پنج درصد و اثر زمان قطع برگ در سطح یک درصد بر تعداد شاخه فرعی معنی‌دار بود. همچنین اثر متقابل درصد قطع در زمان قطع برگ بر تعداد شاخه فرعی غیر معنی‌دار گشت (جدول 2). مقایسه میانگین حذف برگ‌ها بر تعداد شاخه فرعی نشان می‌دهد که حذف برگ‌ها در زمان­های شش برگی و ده برگی با میانگین 3 شاخه و حذف برگ‌ها در زمان هشت برگی با 3 شاخه به ترتیب بیش­ترین و کم­ترین تعداد شاخه فرعی را به خود اختصاص دادند. مقایسه میانگین مراحل بدون قطع برگ، حذف 50 درصد و حذف 100 درصد برگ‌ها نشان می‌دهد که تعداد شاخه فرعی در مرحله بدون قطع برگ با 4 شاخه بیشترین تعداد شاخه فرعی را به خود اختصاص می‌دهد (جدول 3). در شرایط مطلوب رشد عناصر غذایی و یا مواد فتوسنتزی تقریباً به­طور یک­نواخت در بین شاخه‌های مولد پخش می‌شوند، از این‌رو تعداد غلاف نیز در شاخه‌های اصلی و فرعی به­طور متناسبی تولید می‌شود. وقوع شرایط نامطلوب محیطی مانند کاهش ساعات آفتابی و کاهش میزان بارندگی در طی فصل رشد می‌تواند از عوامل مؤثر در کاهش تعداد غلاف‌ها در شاخه‌های اصلی باشند (Whitfield, 1992). یکی از عوامل مؤثر در عملکرد نهایی گیاه کلزا، تعداد شاخه جانبی و غلاف‌هایی که بر روی این شاخه ظاهر می‌شوند، می‌باشد. به­طور کلی شاخه­زنی تابع اثر متقابل ژنوتیپ و مجموعه‌ای از عوامل فیزیکی و محیطی می‌باشد. همچنین هورمون‌های رشد به خصوص اکسین است که کنترل شدیدی روی شاخه‌های جانبی دارند. با افزایش نور و نفوذ آن به داخل کانوپی همان طور که قبلاً توضیح داده شد تعداد شاخه‌های جانبی افزایش می‌یابد. نتایج به دست آمده با نتایج آزمایش‌ عبدی (1383) مطابقت نشان می‌دهد.

ارتفاع در شروع ساقه­دهی

نتایج تجزیه واریانس نشان داد اثر درصد قطع برگ، زمان قطع برگ و همچنین اثر متقابل درصد قطع در زمان قطع برگ بر ارتفاع در شروع ساقه­دهی در سطح احتمال یک درصد معنی‌دار بود (جدول 2). مقایسه میانگین حذف برگ‌ها بر ارتفاع بوته در ابتدای ساقه­دهی نشان می‌دهد که حذف برگ‌ها در زمان ده برگی با 92/39 سانتی‌متر و حذف برگ‌ها در زمان­های دو برگی، چهار برگی و هشت برگی با میانگین 16/38 سانتی‌متر به ترتیب بیش­ترین و کم­ترین مقدار را به خود اختصاص دادند. مقایسه میانگین شدت قطع برگ نشان می‌دهد که ارتفاع بوته در ابتدای ساقه­دهی در مرحله بدون قطع برگ با 63/40 سانتی‌متر بلندترین ارتفاع را به خود اختصاص داد (جدول 3). مقایسه میانگین اثر متقابل درصد قطع برگ در زمان قطع برگ بر ارتفاع بوته در ابتدای ساقه­دهی نشان داد که  تیمار شاهد با  63/40 سانتی‌متر و قطع 100 درصد برگ‌ها در زمان هشت برگی با 34 سانتی‌متر به ترتیب بیش­ترین و کم­ترین ارتفاع را به خود اختصاص دادند (جدول 4). نتایج به­دست آمده با نتایج آزمایش‌  Seif and Vasilas (1985) مطابقت نشان می‌دهد.

اجزای عملکرد

تعداد غلاف در بوته

نتایج تجزیه واریانس حاکی از آن بود که اثر درصد قطع برگ و زمان قطع برگ همچنین اثر متقابل درصد قطع در زمان قطع برگ بر تعداد غلاف در بوته در سطح احتمال یک درصد معنی‌دار بود (جدول 2). نتایج مقایسه میانگین حذف برگ‌ها بر تعداد غلاف در بوته نشان داد که حذف برگ‌ها در زمان دو برگی با 47/78 غلاف و حذف برگ‌ها در زمان 10 برگی با 28/76 غلاف به­ترتیب بیش­ترین و کم­ترین تعداد غلاف در بوته را به خود اختصاص دادند. همچنین تیمار بدون قطع برگ با 99/80 غلاف بیش­ترین تعداد غلاف در بوته را به خود اختصاص می‌دهد (جدول 3). مقایسه میانگین اثر متقابل درصد قطع برگ در زمان قطع برگ بر تعداد غلاف در بوته نشان می‌دهد که تیمار شاهد با میانگین 81 غلاف و قطع 100 درصد برگ‌ها در زمان ده برگی با 95/70 غلاف به ترتیب بیش­ترین و کمترین تعداد غلاف در بوته را به خود اختصاص دادند (جدول 4). نتایج به­دست آمده با نتایج آزمایش‌ها Mendham و همکاران (1990) و Abdoli و همکاران (2004) مطابقت نشان می‌دهد. بنابراین با تشکیل گره‌های مولد گل و غلاف بر روی شاخه‌های جانبی تعداد بیش­تری غلاف در هر بوته تشکیل می‌شود که این اثر به وضوح در تیمار افزایش منبع مشاهده می‌شود. این نتایج بیان­گر آن است که محدودیت منبع باعث کاهش آسیمیلات فراهم شده بوده و تشکیل غلاف بر روی شاخه جانبی کم­تر می‌شود. همچنین حذف غلاف‌ها سبب شد که گیاه نتواند مواد فتوسنتزی خود را به­خوبی ذخیره کند و کمبود تعداد مخزن را جبران نماید که این امر سبب کاهش تعداد غلاف در بوته شده است. در همین رابطه گزارش‌های Board (2000) و Qattara ارتباط زیاد و همبستگی بالای عملکرد با تعداد غلاف‌های بوته را بیان می‌نماید.

تعداد دانه در غلاف

نتایج تجزیه واریانس نشان داد که اثر درصد قطع برگ و زمان قطع برگ همچنین اثر متقابل درصد قطع در زمان قطع بر تعداد دانه در غلاف در سطح احتمال یک درصد معنی‌دار بود (جدول 2). نتایج مقایسه میانگین حذف برگ‌ها بر تعداد دانه در غلاف نشان می‌دهد که حذف برگ‌ها در زمان دو برگی با 07/10 دانه و حذف برگ‌ها در زمان شش برگی با 45/9 دانه به ترتیب بیش­ترین و کم­ترین تعداد دانه در غلاف را به خود اختصاص دادند. تعداد دانه در غلاف در مرحله بدون قطع برگ با 54/10 دانه بیش­ترین تعداد دانه در غلاف را به خود اختصاص می‌دهد (جدول 3). مقایسه میانگین اثر متقابل درصد قطع برگ در زمان قطع برگ بر تعداد دانه در غلاف نشان می‌دهد که تیمار شاهد (عدم قطع برگ) با میانگین 53/10 دانه و قطع 100 درصد برگ‌ها در زمان شش برگی 25/8 دانه به ترتیب بیش­ترین و کم­ترین تعداد دانه در غلاف را به خود اختصاص دادند (جدول 4). نتایج به­دست آمده با نتایج آزمایش‌ها Muro و همکاران (2001) و Yang و همکاران (2002) مطابقت نشان می‌دهد.

مظفری و همکاران (1389) بر محدودیت منبع و مخزن بر سه رقم کلزا به این نتیجه رسیدند که تیمار شاهد و قطع یک سوم برگ­های بالا بیش­ترین تعداد دانه در غلاف را داشتند و کمترین تعداد دانه در غلاف متعلق به قطع یک سوم برگ‌های پایین و قطع یک سوم برگ­های وسط بود، که علت آن می‌تواند حذف منبع و در نتیجه آن حذف غیر مستقیم مخزن یا غلاف‌های بالای گیاه باشد که عامل رقابتی در تخصیص مواد فتوسنتزی به حساب می‌آید و در نتیجه منجر به تخصیص مواد بیشتر به سایر غلاف‌ها و افزایش تعداد دانه آنها شود.

وزن هزار دانه

نتایج تجزیه واریانس نشان داد که اثر درصد قطع برگ و زمان قطع برگ، همچنین اثر متقابل درصد قطع در زمان قطع بر وزن هزار دانه در سطح احتمال یک درصد معنی‌دار بود (جدول 2). مقایسه میانگین حذف برگ‌ها بر وزن هزار دانه نشان می‌دهد که حذف برگ‌ها در زمان دو برگی با 74/2 گرم و حذف برگ‌ها در زمان­های چهار برگی، شش برگی و ده برگی با میانگین 69/2 گرم به ترتیب بیش­ترین و کم­ترین وزن هزار دانه را به خود اختصاص دادند. همچنین مقایسه میانگین مراحل نشان می‌دهد که وزن هزار دانه در مرحله بدون قطع برگ با 81/2 گرم بیش­ترین وزن هزار دانه را به خود اختصاص می‌دهد (جدول 3). مقایسه میانگین اثر متقابل درصد قطع برگ در زمان قطع برگ بر وزن هزار دانه نشان می‌دهد که  تیمار عدم قطع برگ (شاهد) با میانگین 81/2 گرم و قطع 100 درصد برگ‌ها در زمان­های چهار، شش و هشت برگی با میانگین 52/2 گرم به ترتیب بیش­ترین و کمترین وزن هزار دانه را به خود اختصاص دادند (جدول 4). احسانی و همکاران (1392) گزارش کردند که محدودیت منبع و مخزن در کلزا باعث کاهش وزن هزار دانه گردید. سایر نتایج به­دست آمده از آزمایش‌های عباسپور و همکاران (1381) و Johnson (2003) با نتایج این آزمایش مطابقت نشان می‌دهد. وزن دانه یکی از مؤلفه‌های تعیین‌کننده‌ی عملکرد نهایی است و اندازه دانه در واقع قابلیت ذخیره‌سازی دانه را مشخص می‌نماید. چنانچه با حذف 100 درصد برگ‌ها میزان مواد فتوسنتزی به شدت کاسته شده و ذخیره در بذرها کاهش یافت و در نتیجه وزن بذر کاسته می‌شود. نتایج به­دست آمده با نتایج Board و Harville (1998) مطابقت دارد. همچنین به­نظر می‌رسد با حذف بیش­تر مخزن و کاهش منبع ذخیره، مواد اندوخته‌ی بیشتری به منابع باقی‌مانده می‌روند و بذرها مواد ذخیره‌ی بیشتری را در خود ذخیره می‌کنند که سبب افزایش وزن هزار دانه می‌شود. یارنیا و رحمتی (1385) گزارش کردند با حذف دانه‌ها در طبق آفتابگردان وزن هزار دانه افزایش یافت.

عملکرد دانه

نتایج تجزیه واریانس نشان داد که اثر درصد قطع برگ و زمان قطع برگ همچنین اثر متقابل درصد قطع در زمان قطع بر عملکرد دانه در سطح احتمال یک درصد معنی‌دار بود (جدول 2). مقایسه میانگین حذف برگ‌ها بر عملکرد دانه نشان می‌دهد که حذف برگ‌ها در زمان دو برگی با 92/2065 کیلوگرم در هکتار و حذف برگ‌ها در زمان شش برگی با 42/1885 کیلوگرم در هکتار به­ترتیب بیش­ترین و کم­ترین عملکرد دانه را به خود اختصاص دادند. تیمار بدون قطع برگ با 65/2348 کیلوگرم در هکتار بیشترین عملکرد دانه را به خود اختصاص داد (جدول 3). مقایسه میانگین اثر متقابل درصد قطع برگ در زمان قطع برگ بر عملکرد دانه نشان می‌دهد که تیمار عدم قطع برگ (شاهد) با 65/2348 کیلوگرم در هکتار و  قطع 100 درصد برگ‌ها در زمان شش برگی با 50/1385 کیلوگرم در هکتار به ترتیب بیش­ترین و کم­ترین عملکرد دانه را به خود اختصاص دادند (جدول 4). نتایج به دست آمده با نتایج آزمایش‌ها Richards (2000) و امام (1376) و Noquet و همکاران (2004)، Muro و همکاران (2001)، Abdoli و همکاران (2013) و Nouri و همکاران (2013) مطابقت نشان می‌دهد. در این مطالعه تیمارهای حذف برگ به خاطر محدودیت منبع و کاهش فتوسنتز و آسیمیلات و اختلال در تعادل هورمون‌ها دارای عملکرد اقتصادی کم­تری می‌باشد که هر چه شدت حذف برگ بیشتر شود، از میزان عملکرد اقتصادی در مقایسه با شاهد کاهش بیش­تری پیدا می‌کند. از نتایج به­دست آمده استنباط می‌شود که با افزایش منبع میزان عملکرد دانه افزایش یافته که حاصل افزایش تعداد غلاف، تعداد دانه در غلاف، تعداد شاخه‌های فرعی، اندازه و وزن دانه می‌باشد. با حذف50  درصد برگ‌ها و در نتیجه کاهش منبع تولید و آسیمیلات، بخشی از گل‌ها و غلاف‌ها ریزش نموده و در نتیجه عملکرد کاهش یافت. مکان اصلی فتوسنتز در کلزا، برگ‌ها می‌باشند. غلاف‌های سبز در حال رشد تنها به­وسیله تثبیت مجدد گاز کربنیک حاصل از تنفس دانه‌ها بر تولید ماده خشک گیاه کمک می‌کنند که بدین ترتیب از هدر رفتن کربن گیاه جلوگیری می‌شود. حداکثر نور تابشی در مزرعه کلزا توسط قسمت فوقانی و اطراف بوته‌ها جذب می‌گردد و اگر اجازه نفوذ نور به داخل بوته‌های متراکم داده شود عملکرد افزایش می‌یابد. عملکرد صفت کمی پیچیده‌ای است که توسط تعداد زیادی ژن کنترل می‌شود و شدیداً تحت اثر محیط قرار می‌گیرد. این صفت حاصل ویژگی­های بسیاری است که به تنهایی یا با هم بر آن اثر می‌گذارند. عملکرد دانه حاصل رابطه سه جانبه اجزای مستقیم یعنی تعداد غلاف در بوته، تعداد دانه در غلاف و وزن هزار دانه است. تعداد غلاف در گیاه تابع تعداد ساقه فرعی، تعداد گره ساقه اصلی و رابطه دو جانبه تعداد دانه در غلاف و وزن هزار دانه می‌باشد. تعداد دانه در غلاف تابع رابطه دو جانبه تعداد غلاف در بوته و وزن هزار دانه از یک طرف و روز تا گلدهی و روز تا رسیدگی از طرف دیگر است. وزن هزار دانه تابع رابطه دو طرفه تعداد غلاف در بوته و تعداد دانه در غلاف می‌باشد (ذهبی، 1382). به­طور کلی، عملکرد توسط تعداد دانه در واحد سطح و وزن دانه تعیین می‌شود. تعداد دانه در واحد سطح خود تابعی از تعداد ساقه اصلی در واحد سطح، تعداد شاخه‌ها در ساقه اصلی، تعداد غلاف‌ها بر روی شاخه‌ها و تعداد بذور در داخل هر غلاف است. تعداد غلاف جزیی است که معمولاً بیش­ترین رابطه را با عملکرد دارد. تعداد بذر در غلاف بی‌تردید تحت اثر عوامل فیزیولوژیک و محیط قرار می‌گیرد. نتایج حاصل از بررسی فوق نیز نشان داد که عملکرد کلزا در تیمار افزایش منبع نسبت به بقیه تیمارها به طور معنی‌داری بیش­تر بود و احتمالاً در اثر رشد رویشی بهتر، افزایش نور رسیده به برگ‌های زیر کانوپی و افزایش سطح فتوسنتز کننده و در کل افزایش تهیه آسیمیلات بیشتر بوده است. بنابراین حذف برگ و در واقع کاهش مواد فتوسنتزی فراهم شده و اختلال در انتقال مواد به مخازن در حال رشد، باعث کاهش عملکرد می‌شود و هر چه حذف برگ شدیدتر باشد به نسبت آسیمیلات کمتری برای مخازن مهیا می‌شود و در نتیجه کاهش عملکرد بیشتر می‌شود.

جدول 2: تجزیه واریانس اثر میزان و زمان قطع برگ بر صفات فنولوژیک

میانگین مربعات

درجه
 آزادی

منابع تغییرات

عملکرد

دانه

وزن هزار
دانه

تعداد دانه
در غلاف

تعداد غلاف
در بوته

ارتفاع در

شروع ساقه­دهی

تعداد شاخه

فرعی

ارتفاع بوته

روز تا
رسیدگی کامل

طول دوره
گلدهی

روزتا شروع
گلدهی

39/6453ns

001/0ns

07/0ns

08/1ns

43/1ns

01/0ns

22/21ns

53/14**

31/0ns

44/1*

3

تکرار

22/57023**

005/0**

64/0**

43/7**

05/8**

04/0*

00/18ns

90/14**

39/8**

86/24**

4

درصد قطع برگ

35/3307966**

34/0**

83/14**

04/334**

61/149**

76/1**

94/753**

20/4ns

72/68**

55/7**

2

زمان قطع برگ

41/39887**

004/0**

40/0**

93/4**

43/5**

02/0ns

87/10ns

07/5**

90/2**

01/9**

8

درصد قطع× زمان قطع

44/8270

001/0

07/0

82/0

79/0

01/0

97/7

46/1

35/0

47/0

42

خطای آزمایش

64/4

28/1

80/2

17/1

31/2

13/3

33/2

69/0

78/1

74/0

ضریب تغییرات (درصد)

ns         ، * و ** به ترتیب نشان دهنده تفاوت غیر معنی‌دار و معنی‌دار در سطح احتمال 5 و 1 درصد.

جدول 3: مقایسه میانگین اثر میزان و زمان قطع برگ بر صفات فنولوژیک

عملکرد دانه
(کیلوگرم در هکتار)

وزن هزار
دانه (گرم)

تعداد دانه
در غلاف

تعداد غلاف
در بوته

ارتفاع بوته

در ابتدای ساقه دهی

(سانتی‌متر)

تعداد شاخه

فرعی

ارتفاع بوته

(سانتی‌متر)

روز تا
رسیدگی

طول دوره
گلدهی (روز)

روز تا شروع
گلدهی

فاکتورهای آزمایشی

92/2065a

74/2a

07/10a

47/78a

55/38b

87/3ab

69/124b

67/173b

92/33a

58/92b

حذف برگ‌ها در زمان دوبرگی

50/1918bc

70/2b

67/9b

36/77b

22/38b

86/3ab

XML Effect of drought tension after flowering on storage capacity and the contribution of stem reserves in grain yield of wheat genotypes P. 69-86
Persian Abstract M. Saeidi * , M. Mohammadi , M. Shafiei Abnavi , Z. Eskandari Ghaleh , M. Abdoli
Abstract (3087 Views)   |   Full-Text (PDF) (2325 Downloads)     |   Highlights

اثر تنش خشکی پس از گلدهی بر توان ذخیره­سازی و میزان مشارکت ذخایر ساقه در عملکرد دانه ژنوتیپ­های گندم

محسن سعیدی1*، ماهرخ محمدی2، مهدی شفیعی­ابنوی3، زهرا اسکندری­قلعه4، مجید عبدلی5

1) دانشیار گروه زراعت و اصلاح نباتات، دانشگاه رازی، کرمانشاه، ایران.

2 و 4) دانش آموخته کارشناسی گروه زراعت، دانشگاه رازی، کرمانشاه، ایران.

3) دانش آموخته کارشناسی ارشد گروه زراعت، دانشگاه رازی، کرمانشاه، ایران.

5) باشگاه پژوهشگران جوان و نخبگان، واحد زنجان، دانشگاه آزاد اسلامی، زنجان، ایران.

* نویسنده­ مسئول: msaeidi667@gmail.com

تاریخ دریافت: 07/06/94                                                         تاریخ پذیرش: 10/09/94

چکیده                                                       

به­منظور بررسی اثر تنش خشکی پس از گلدهی بر انتقال مجدد ماده خشک 56 ژنوتیپ گندم، این آزمایش به­صورت لاتیس مستطیلی 7×8 با دو تکرار در مزرعه تحقیقاتی پردیس کشاورزی و منابع طبیعی دانشگاه رازی کرمانشاه اجرا شد. نتایج نشان داد که بین ژنوتیپ­ها از لحاظ عملکرد دانه تفاوت معنی­داری در سطح احتمال یک­درصد وجود داشت و در حدود 2/27 درصد افت عملکرد دانه در واکنش به تنش خشکی پس از گلدهی دیده شد. مقایسه میانگین عملکرد در ژنوتیپ­های مختلف گندم نشان داد که در شرایط کنترل رطوبتی ژنوتیپ­های داراب 2، نوید و UN-11 (به ترتیب با 760، 690 و 662 گرم در مترمربع) بیشترین و رقم رسد (419 گرم در مترمربع) دارای کم­ترین عملکرد دانه بود و در شرایط تنش خشکی پس از گلدهی نیز ژنوتیپ­های 330 و مغان 1 به ترتیب با 542 و 510 گرم در مترمربع بیش­ترین و رقم شیرودی با 187 گرم بر مترمربع کم­ترین عملکرد دانه را داشتند. از نظر انتقال مجدد ماده خشک و کارایی انتقال مجدد، میان­گره­های پایینی ساقه نسبت به دم گل آذین و ماقبل آخر برتری نشان­داد. ژنوتیپ­های مورد مطالعه در انتقال مجدد و کارایی انتقال مجدد ماده خشک اختلاف معنی­داری داشتند.  با توجه به نتایج به­دست آمده، به­نظر می­رسد که، کارایی انتقال مجدد تحت تاثیر ژنتیک و محیط بوده و احتمالاً تولید ماده خشک بیش­تر در مرحله گلدهی باعث انتقال مجدد بیش­تر ماده خشک به سمت دانه خواهد شد.

واژه‌های کلیدی: گندم نان، تنوع ژنتیکی، ماده خشک و دم گل­آذین.

مقدمه

غلات تأمین کننده‌ی 70 درصد غذای مردم جهان می­باشند و به­طور کلی بیش از سه­چهارم انرژی مور­دنیاز بشر را تأمین می­کنند. بنابراین نقش کلیدی در تغذیه و بقای بشر برعهده دارند (ارزانی، 1390). در بین غلات، گندم از اهمیت خاصی برخوردار است که در بیش از 250 میلیون هکتار از اراضی جهان کشت می‌شود و غذای اصلی بیش از 35 درصد جمعیت جهان را تشکیل می­دهد. بنابراین وضعیت تولید آن به­طور مستقیم به پایداری جامعه بستگی دارد (Dai and Li, 2004; Royo et al., 2005). در حدود 26 درصد از زمین­های قابل کشت دنیا در مناطق خشک قرار دارند (Atlin and Fery, 1989) و کشور ایران به­دلیل موقعیت خاص جغرافیایی جزء مناطق خشک و نیمه خشک جهان است. خشکی عمده‌ترین تنش محیطی و مهم­ترین عامل محدود کننده رشد و تولید محصولات زراعی می‌باشد (Ashraf and Harris, 2005). محققان بسیاری کاهش عملکرد دانه گندم را در شرایط تنش خشکی گزارش کرده‌اند (امیری و همکاران، 1391؛ رضایی مرادعلی و همکاران، 1392؛ Yang and Zhang, 2006; Jia et al., 2015). در چنین نقاطی با ورود گندم به مرحله پرشدن دانه به تدریج از میزان بارندگی­ها کاسته شده و از طرفی دمای هوا، تبخیر و تعرق و در نتیجه نیاز آبی گندم افزایش می­یابد. پس گیاه تاحدودی با کمبود آب مواجه شده و حدی از تنش خشکی و گرمایی را تجربه می­کند، که این امر می­تواند سبب کاهش سرعت فتوسنتز (Golabadi et al., 2015) و تسریع پیری برگ­ها (Martinez et al., 2003) شود. بدین­ترتیب، فتوسنتز جاری برای پر کردن دانه کافی نخواهد بود. بنابراین، نیاز مقصد برای پر کردن دانه از طریق انتقال مجدد مواد فتوسنتزی ذخیره شده تأمین می­گردد (Yang and Zhang, 2006; Koocheki et al., 2014; Zhang et al., 2015). به­طور کلی چندین منبع کربوهیدراتی در تأمین مواد فتوسنتزی هنگام پرشدن دانه شرکت دارند که عبارتند از: (1) فتوسنتز جاری برگ­ها و بخش­های سبز گیاه و (2) کربوهیدرات­های تولیدی قبل و پس از گلدهی که در اندام­های رویشی از جمله ساقه ذخیره شده و طی دوره پرشدن دانه، به دانه انتقال می‌یابد (Ehdaie et al., 2006 a; Azhand et al., 2015; Tatar et al., 2016). در دوره پیش از گلدهی و دو هفته پس از گلدهی که شرایط برای فتوسنتز و تولید مساعدتر است، تولید مواد پرورده بیش از نیاز گیاه است. در این حالت مواد فتوسنتزی مازاد عمدتا در ساقه انباشته شده و در مراحل بعدی رشد، به دانه انتقال می‌یابد (مادح­خاکسار و همکاران، 1393؛ Ahmed et al., 2004). در این بین محققان افزایش انتقال مجدد مواد فتوسنتزی از ساقه به دانه و همچنین افزایش سرعت پرشدن دانه را تحت شرایط تنش خشکی گزارش کرده­اند که در این میان ژنوتیپ­هایی که سرعت تجمع و انتقال مواد بیش­تری دارند کمتر تحت تأثیر تنش‌های پایان فصل قرار می‌گیرند (Ehdaie et al., 2006 a; Gupta et al., 2011; Koocheki et al., 2014). اردلانی و همکاران (1393) با توجه به بررسی­های خود روی گندم دریافتند که در شرایط تنش خشکی به طور متوسط 3/47 درصد از وزن نهایی دانه را مواد ذخیره­ای تشکیل می­دهد. در حالی که بر اساس برآوردهای انجام شده توسط عبدلی و همکاران (1393) سهم کربوهیدرات­های ذخیره­ای ساقه در پرشدن دانه 7/36 تا 9/44 درصد گزارش شده است، که این امر نشانگر تنوع ژنتیکی وسیعی برای انتقال مجدد در بین ژنوتیپ‌های مختلف گندم است (Ehdaie et al., 2006 a; Ruuska et al., 2006; Koocheki et al., 2014; Farshadfar and Amiri, 2016). در این راستا Borrell و همکاران (1993) بر این باورند که در ژنوتیپ­های پاکوتاه گندم، مقدار ذخیره‌سازی و انتقال مجدد کاهش می‌یابد. علی­رغم این Shearman و همکاران (2005) گزارش کردند که در ژنوتیپ­های جدید مقدار مشارکت ذخایر ساقه در عملکرد دانه بیشتر از گندم­های پابلند قدیمی است.

به­طور کلی دو صفت تعیین کننده میزان مشارکت ساقه در تأمین مواد پرورده برای دانه است که عبارتند از: (الف) توانایی ساقه برای ذخیره‌سازی مواد پرورده و (ب) کارایی انتقال مجدد مواد ذخیره­ای به دانه. میزان توان ساقه برای ذخیره­سازی مواد فتوسنتزی بستگی به طول و چگالی وزنی ساقه دارد. با توجه به تفاوت در طول و چگالی وزنی میانگره‌ها گندم به­نظر می‌رسد که مقادیر متفاوتی از کربوهیدات­ها در میان­گره‌های مختلف ساقه گندم ذخیره شود (Blum, 1998; Azhand et al., 2015). در تحقیقی که توسط Ehdaie و همکاران (2006 آ) در کالیفرنیا روی یازده رقم صورت گرفت، گزارش شد که در شرایط فاریاب و تنش خشکی بیش­ترین ذخیره‌سازی و انتقال مجدد مربوط به میان­گره‌های پایین بوده و میان­گره‌های ماقبل آخر[1] (میان­گره دوم از بالا) و دم گل آذین[2] (میان­گره اول از بالا) در رتبه­های بعدی بودند. همچنین جودی و همکاران (1389)، اردلانی و همکاران (1393) و آژند و همکاران (1394) نیز به همین نتیجه رسیده‌اند ولی در مقابل Wardlaw و Wilenbrink (2000) و Scofield و همکاران (2009) اظهار کردند که میان­گره‌های ماقبل آخر و دم گل آذین در گندم بیشترین ذخیره‌سازی کربوهیدرات‌ها را دارند. از طرفی کارایی تبدیل و توان انتقال مجدد مواد ذخیره‌ای به دانه، به قدرت مخزن (تعداد و وزن دانه)، رقم و شرایط محیطی بستگی دارد (عبدلی و همکاران، 1393؛ Kumar et al., 2006). Yang و همکاران (2002) خاطر نشان کردند که قدرت مخزن از عوامل مهم اثرگذار بر روی تسهیم مواد فتوسنتری در غلات می‌باشد. در حالی که Ahmadi و همکاران (2009) اظهار کردند که افزایش نسبت مخزن به منبع در گندم اثری بر مقدار انتقال مجدد کربوهیدرات‌‌ها ندارد. با توجه به طیف وسیعی از ژنوتیپ­های گندم که در نقاط مختلف کشور کشت می‌شوند، احتمالاً تنوع ژنتیکی زیادی برای ذخیره‌سازی و انتقال مجدد مواد وجود دارد که می­تواند در برنامه‌های اصلاحی مورد استفاده قرار گیرد. هدف از این تحقیق، بررسی توان ذخیره‌سازی و انتقال مجدد به تفکیک میان­گره‌های ساقه در برخی از ژنوتیپ­های گندم مورد کشت در مناطق مختلف کشور ایران در شرایط تنش خشکی انتهای فصل و ارتباط آن با عملکرد دانه است.

مواد و روش ها

این تحقیق به­صورت آزمایش مزرعه‌ای در مزرعه تحقیقاتی پردیس کشاورزی و منابع طبیعی دانشگاه رازی کرمانشاه به اجرا در­آمد. این منطقه در عرض جغرافیایی 34 درجه و 21 دقیقه شمالی و طول جغرافیایی 47 درجه و 9 دقیقه شرقی واقع شده و ارتفاع آن از سطح دریا 1319 متر است. این پژوهش روی 56 ژنوتیپ مختلف گندم و در قالب آزمایش لاتیس مستطیل 7×8 با دو تکرار اجرا گردید. همچنین به­منظور بررسی اثر رژیم­های رطوبتی بر ژنوتیپ­های مورد مطالعه، دو سطح آبیاری شامل: 1) شاهد یا بدون تنش (آبیاری در تمام مراحل رشدی بر اساس نیاز گیاه و شرایط آب و هوایی) و 2) تنش خشکی (قطع آبیاری پس از گلدهی) نیز در این تحقیق لحاظ شد. زمان گلدهی طبق روش مورد استفاده توسط Ehdaie و همکاران (2006 ب)، تکمیل گلدهی 50 درصد سنبله­های هر ژنوتیپ لحاظ شد. مقدار بارش، میزان رطوبت و متوسط دمای هوا در طول فصل زراعی در جدول 1 نشان­داده شده است. در اوایل پاییز به منظور آماده‌سازی جهت کاشت، زمین مورد شخم و دیسک قرار گرفت. کشت بذور در 15 آبان ماه سال 1389 با تراکم 400 بوته در متر مربع صورت گرفت. از هر ژنوتیپ در هر کرت، پنج خط به طول چهار متر و عرض 25 سانتی­متر کشت شد. اولین آبیاری پس از کاشت به زمین داده شد و عملیات داشت و مبارزه با علف­های هرز به­صورت دستی (وجین) به­طور یکسان در کلیه کرت­ها انجام شد.

جدول 1: وضعیت هواشناسی محل اجرای آزمایش به تفکیک  ماه در سال­های 90-1389

پارامترها

مهر

آبان

آذر

دی

بهمن

اسفند

فروردین

اردیبهشت

خرداد

تیر

مرداد

شهریور

میزان بارندگی (میلی‌متر)

1

31

24

50

65

21

47

128

0

0

0

0

متوسط رطوبت هوا (درصد)

8/29

8/44

5/44

1/69

2/73

55

7/51

5/60

2/31

4/19

9/16

9/19

متوسط دما (درجه سانتی‌گراد)

4/20

2/13

7/7

7/3

7/2

8

3/12

5/16

3/23

8/27

8/28

2/24

منبع: سایت هواشناسی، کرمانشاه، ایران.

به­منظور تخمین قدرت ذخیره‌سازی مواد فتوسنتزی در میان­گره­های ساقه (دم گل­آذین، ماقبل آخر و بقیه میان­گره­های پایینی) و قدرت انتقال مجدد آن­ها، در مرحله گلدهی در هر کرت تعدادی ساقه اصلی یک­نواخت و مشابه مشخص شد و از مرحله گلدهی تا رسیدگی فیزیولوژیک، هر هفته پنج ساقه همراه با سنبله برداشت شده و به مدت 48 ساعت در دمای 70 درجه سانتی­گراد خشک شدند (این نمونه‌برداری در هر دو شرایط شاهد و تنش خشکی برای کلیه ژنوتیپ­های کشت شده انجام گردید). سپس میان­گره­های ساقه (دم گل آذین، ماقبل آخر و بقیه میان­گره­های پایینی) و دانه توزین و وزن خشک هر میان­گره به­تفکیک یادداشت شد. میزان انتقال مجدد مواد فتوسنتزی از تفاضل وزن هر میان­گره در زمان حداکثر وزن آن و رسیدگی فیزیولوژیک به­دست آمد. کارآیی انتقال مجدد نیز از طریق محاسبه نسبت مواد انتقال یافته به حداکثر وزن میان­گره محاسبه گردید (Ehdaie et al., 2006 a, b; Papakosta and Gayianas, 1991). در روابط فوق کاهش تنفسی در­نظر گرفته نشده است و فرض شده است که تنفس برای ژنوتیپ­های و شرایط محیطی مورد استفاده در این مطالعه یکسان است. Ehdaie و همکاران (2006 آ) و عبدلی و همکاران (1393) نیز در مطالعه­های خود در رابطه با تنوع ژنتیکی انتقال مجدد در گندم چنین فرضی را صحیح دانسته­اند. برای محاسبه عملکرد دانه در مرحله رسیدگی پس از حذف حاشیه‌ها، از هر کرت یک ­متر­مربع برداشت شد. محاسبات آماری با استفاده از نرم افزار SAS (ورژن 8) و مقایسه میانگین­ها به وسیله آزمون LSD در سطح احتمال پنج درصد انجام شدند. رسم نمودارها با نرم افزار Excel (ورژن 10) انجام گرفت.

نتایج و بحث

حداکثر وزن میان­گره‌های ساقه

نتایج حاصل از تجزیه واریانس داده­ها نشان داد که اختلاف معنی­داری بین تیمار شاهد و تنش خشکی از نظر حداکثر وزن میان­گره­های مختلف ساقه وجود نداشت (جدول 2). با این حال میان­گره­های زیرین ساقه دارای بیش­ترین وزن پس از گلدهی است و میان­گره­های ماقبل آخر و دم گل آذین در رتبه‌های بعدی قرار گرفتند (جدول 3). شاید بیش­تر بودن وزن میان­گره­های پایینی ساقه به­خاطر این است که این میان­گره­ها زودتر به­وجود می‌آیند و بیش­تر ماده خشک انباشت می‌کنند (عبدلی و همکاران، 1393؛ Ehdaie et al., 2006­a). در بین ژنوتیپ­های گندم از نظر میزان انباشت مواد فتوسنتزی در میان­گره­های مختلف ساقه تنوع وسیعی وجود داشت (شکل 1). از نظر حداکثر وزن میان­گره دم گل­آذین ژنوتیپ­های نیک­نژاد و ساجی بیش­ترین و رقم نوید کم­ترین میزان را داشت. از نظر حداکثر وزن میانگره ماقبل آخر نیز ژنوتیپ­های کراس البرز، شیراز، طوس و کرج 2 بیش­ترین و ژنوتیپ UN-11 کم­ترین میزان را به خود اختصاص داد. ژنوتیپ­های مرودشت و رسول بیش­ترین و ژنوتیپ­های اروم و UN-11 کم­ترین وزن میان­گره­های پایینی ساقه را داشتند (شکل 1). میان­گره‌های مختلف حداکثر وزن خود را در زمان­های متفاوتی پس از گلدهی به­دست آوردند (داده‌های نشان­داده نشده). با این وجود میانگین ژنوتیپ­ها در شرایط شاهد و تنش خشکی نشان­داد که حداکثر وزن میان­گره‌ها در 7 الی 21 روز پس از گلدهی به­دست آمد. با توجه به این که پرشدن سلول­های آندوسپرمی، حدود دو هفته پس از گلدهی شروع می‌شود تا این زمان هنوز مخزن­های قوی مواد فتوسنتزی فعال نشدهاند، لذا مازاد مواد فتوسنتزی جاری به­ویژه برگ­ها در ساقه تجمع می‌یابد (Cruz-Aguado et al., 2000; Ma et al., 2013). Azhnad و همکاران (2015) گزارش کردند که حداکثر وزن ساقه جو در فاصله 7 تا 20 روز پس از گلدهی به­دست آمد و پس از آن روند نزولی داشت که به­خاطر کاهش فتوسنتز جاری (در اثر پیرشدن برگ­ها) و افزایش میزان انتقال مجدد مواد ذخیره‌ای از ساقه به دانه است.

جدول 2: تجزیه واریانس مرکب (میانگین مربعات) اثر رژیم رطوبتی و ژنوتیپ بر عملکرد دانه، انتقال مجدد مواد و پارامترهای مرتبط با آن

منابع تغییرات

درجه آزادی

میانگین مربعات

حداکثر وزن

انتقال مجدد ماده خشک

کارایی انتقال مجدد

عملکرد دانه

دم گل آذین

میانگره ماقبل آخر

بقیه میانگره­های ساقه

دم گل آذین

میانگره   ماقبل آخر

بقیه میانگره­های ساقه

دم گل آذین

میانگره ماقبل آخر

بقیه میانگره­های ساقه

رژیم رطوبتی

1

ns 6/44

ns 2/48

ns 1/176

** 5/390362

** 3/471503

** 0/1085593

** 8/10421

** 2/11001

** 9/9146

** 2/1227660

تکرار درون رژیم رطوبتی

2

6/44

2/48

1/176

6/407

2/5356

3/2605

13/6

1/117

3/27

1/218

ژنوتیپ

55

** 5/43693

** 2/47217

** 0/172549

** 9/27818

** 0/38982

** 0/128871

** 6/467

** 6/288

** 3/298

** 1/14986

رژیم رطوبتی × ژنوتیپ

55

ns 6/44

ns 2/48

ns 1/176

** 8/2916

ns 6/2352

* 9/6310

** 4/57

ns 2/58

* 9/54

** 9/6784

اشتباه آزمایشی

110

6/44

2/48

1/176

2/939

8/1872

4/4090

3/24

3/41

0/36

5/1335

ضریب تغییرات (%)

-

12/1

20/1

38/4

3/21

8/14

39/9

5/21

0/15

84/9

78/7

ns ، * و **: به ترتیب غیرمعنی­دار و معنی­دار در سطح احتمال پنج و یک درصد.

جدول 3: مقایسه میانگین اثر ساده رژیم رطوبتی بر عملکرد دانه، انتقال مجدد مواد و پارامترهای مرتبط با آن

رژیم رطوبتی

حداکثر وزن (میلی­گرم)

انتقال مجدد ماده خشک (میلی­گرم)

کارایی انتقال مجدد (درصد)

عملکرد دانه (گرم بر مترمربع)

دم گل آذین

میانگره   ماقبل آخر

بقیه میانگره­های ساقه

دم گل آذین

میانگره   ماقبل آخر

بقیه میانگره­های ساقه

دم گل آذین

میانگره   ماقبل آخر

بقیه میانگره­های ساقه

شاهد

a 599

a 671

a 1106

b 102

b 247

b 611

b 1/16

b 8/35

b 6/54

a 544

تنش خشکی

a 598

a 670

a 1105

a 186

a 339

a 750

a 8/29

a 8/49

a 3/67

b 396

تغییرات (%)

2/0-

1/0-

1/0-

6/81+

1/37+

8/22+

6/84+

2/39+

4/23+

2/27-

میانگین‌ها در هر ستون که دارای حداقل یک حرف مشترک میباشند، براساس آزمون LSD تفاوت معنی‌داری در سطح احتمال پنج درصد ندارند.

در این تحقیق همبستگی مثبتی بین حداکثر وزن میان­گره­های مختلف ساقه با میزان انتقال مجدد و کارایی انتقال مجدد مواد فتوسنتزی وجود دارد (جدول 4). این امر بیانگر این مطلب است که ژنوتیپ­ها با قابلیت انباشت مواد فتوسنتزی بیشتر در میان­گره­های خود می­توانند مواد بیش­تری را به دانه­های در حال پرشدن انتقال دهند.

شکل 1: مقایسه میانگین اثر ژنوتیپ بر حداکثر وزن میان­گره­های مختلف ساقه پس از گلدهی

نتایج این تحقیق نشان­داد که تمامی میان­گره‌ها در انتقال مجدد مواد فتوسنتزی نقش ایفاء می‌کنند. به­طوری که بالاترین میانگین انتقال مجدد در شرایط شاهد و تنش خشکی مربوط به میان­گره‌های پایینی ساقه بود و میانگره‌های ماقبل آخر و دم گل آذین به ترتیب در رتبه‌های بعدی بودند (جدول 3). مطابق با نتایج این تحقیق، Ehdaie و همکاران (2006 آ)، جودی و همکاران (1389)، اردلانی و همکارن (1393) و آژند و همکاران (1394) در تحقیق­های خود روی ژنوتیپ­های گندم بیان کردند که در شرایط فاریاب و تنش خشکی بیش­ترین ذخیره‌سازی و انتقال مجدد مربوط به میان­گره‌های پایین ساقه بوده و میان­گره‌های ماقبل آخر و دم گل­آذین در رتبه­های بعدی بودند. علت بالا بودن مقدار آزاد‌سازی مواد از میان­گره‌های پایین، پتانسیل بالای این میان­گره‌ها برای تجمع مواد فتوسنتزی به خصوص قبل از گرده‌افشانی بیان شده است (Ehdaie et al., 2006 a; Ma et al., 2013). نتایج تجزیه واریانس داده­ها نشان­داد که بین رژیم­های رطوبتی از نظر انتقال مجدد در سطح یک درصد اختلاف معنی­داری وجود دارد (جدول 2). به­طوری که تنش خشکی پس از گلدهی سبب افزایش میزان انتقال مجدد شد (جدول 3). مطابق با نتایج این تحقیق، مادح­خاکسار و همکاران (1393) با تحقیق بر روی ذرت­دانه­ای گزارش کردند که با افزایش شدت تنش خشکی (کم­آبیاری) میزان و سهم توزیع مجدد در پر کردن دانه­ها بیش­تر شد.

شکل 2: مقایسه میانگین برهمکنش رژیم رطوبتی و ژنوتیپ بر میزان انتقال مجدد ماده خشک (الف) و کارایی انتقال مجدد (ب) میان­گره دم گل­آذین

نتایج نشان­داد که در شرایط تنش خشکی میزان انتقال مجدد مواد فتوسنتزی از میان­گره‌های دم گل­آذین، ماقبل آخر و پایینی افزایش یافت. به­طوری که، در اثر تنش خشکی به ترتیب به 186، 339 و 750 میلی­گرم رسید. یعنی برای هر یک از میان­گره­های فوق افزایش 6/81، 1/37 و 8/22 درصدی انتقال مجدد در اثر تنش خشکی پس از گلدهی رخ داد (جدول 3). در این ارتباط عبادی و همکاران (1390) گزارش کردند که عدم آبیاری باعث افزایش میزان انتقال مجدد ماده خشک از اندام­های متعدد گیاه به دانه می­شود، که سهم انتقال مجدد ماده خشک در شرایط عدم آبیاری و قطع آبیاری در مرحله گلدهی به­ترتیب 5/82 و 5/36 درصد نسبت به آبیاری معمول در تولید جو بهاره نقش دارد. در مقابل نتایج این تحقیق، قاجار سپانلو (1382) بیان کرد که تنش خشکی میزان انتقال مجدد ماده خشک را کاهش می‌دهد، که احتمالا به­خاطر مشارکت ذخایر ساقه در تنظیم اسمزی باشد که در شرایط تنش، انتقال مجدد آنها کاهش یافته است. در شرایط شاهد (کنترل رطوبتی) ژنوتیپ­های طوس، نیک­نژاد و کرج 2 بیش­ترین و ژنوتیپ­های نوید، سرداری و الوند کم­ترین میزان انتقال مجدد را از میان­گره دم گل­آذین داشتند، ولی در شرایط تنش خشکی پس از گلدهی ژنوتیپ­های نیک­نژاد، طوس و کراس البرز بیش­ترین و ژنوتیپ­های سرداری و مغان 1 کم­ترین میزان انتقال مجدد را داشتند (شکل 2 الف). در هر دو شرایط محیطی ژنوتیپ­های شیراز و طوس بیش­ترین و رقم اروم کم­ترین میزان انتقال مجدد مواد فتوسنتزی را از میان­گره ماقبل آخر به خود اختصاص دادند (شکل 3 الف).

شکل 3: مقایسه میانگین اثر ژنوتیپ بر میزان انتقال مجدد ماده خشک (الف) و کارایی انتقال مجدد (ب) میانگره ماقبل آخر

مقدار آزادسازی مواد فتوسنتزی از میان­گره­های پایینی ساقه نیز بسته به ژنوتیپ و شرایط محیطی متفاوت بود، به­طوری که در شرایط شاهد ژنوتیپ­های تجن و رسول بیش­ترین و رقم زرین کم­ترین میزان انتقال مجدد را داشتند، ولی در شرایط تنش خشکی پس از گلدهی ژنوتیپ­های رسول، کرج 2، گلستان، تجن، باز و مرودشت بیش­ترین و ژنوتیپ­های ارگ و زرین کم­ترین میزان انتقال مجدد را داشتند (شکل 4 الف). ژنوتیپ­های مورد بررسی در پاسخ به تنش خشکی واکنش­های متفاوتی را از خود نشان­دادند و در بین ژنوتیپ­ها از نظر مقدار ماده انتقال یافته از دم گل­آذین و میان­گره­های پایینی به دانه اختلاف معنی­داری به ترتیب در سطح یک و پنج درصد مشاهده گردید (جدول 2). شاید دلیل این امر وجود تنوع ژنتیکی از نظر کارآیی و پتانسیل انتقال مجدد مواد فتوسنتزی به دانه در ژنوتیپ‌های گندم می‌باشد (Papakosta and Gayianas, 1991; Koocheki et al., 2014; Farshadfar and Amiri, 2016). میزان انتقال مجدد ساقه توسط اندازه مخزن، محیط و ژنوتیپ کنترل می‌شود (Azhand et al., 2015). ظرفیت مخزن نقش کلیدی در توزیع مجدد مواد ایفا می‌نماید. به­طوری که Blum (1998) یکی از عوامل موثر بر انتقال مجدد را نسبت منبع به مخزن بیان کرده و بر این باور است که بالا و پایین بودن این نسبت به ترتیب باعث افزایش و کاهش انتقال مجدد می‌شود.

کارایی انتقال مجدد

بر اساس نتایج بالاترین کارایی انتقال مجدد در شرایط شاهد با متوسط 6/54 درصد مربوط به میان­گره‌های پایینی ساقه بود و میان­گره­های ماقبل آخر و دم گل آذین با متوسط 8/35 و 1/16 درصد در رتبه دوم و سوم بودند (جدول 3). در شرایط تنش خشکی نیز به­ترتیب میان­گره­های پایینی، ماقبل آخر و دم گل آذین با 3/67، 8/49 و 8/29 درصد بیش­ترین کارایی انتقال مجدد داشتند (جدول 3). به­طور کلی تنش خشکی پس از گلدهی سبب افزایش کارایی انتقال مجدد مواد از میان­گره­ها شد که میزان افزایش آن برای میان­گره دم گل­آذین 6/84 درصد، میان­گره ماقبل آخر 2/39 درصد و بقیه میان­گره­های پایینی ساقه 4/23 درصد بود. عبادی و همکاران (1390) گزارش کردند که در شرایط عدم آبیاری، کارایی ماده خشک انتقال یافته از اندام­های مختلف هوایی (سنبله، برگ، دم گل آذین و ساقه) به دانه بیش از 50 درصد افزایش داشت. مطابق با نتایج این تحقیق، Ehdaie و همکاران (2006 آ) و Ma و همکاران (2013) بر روی گندم و مادح­خاکسار و همکاران (1393) بر روی ذرت دانه­ای بیان کردند که تنش خشکی باعث افزایش راندمان انتقال مجدد ذخایر از ساقه به دانه می‌شود. پاسخ ژنوتیپ­ها به تنش خشکی متفاوت از یکدیگر بود، با این حال کارایی انتقال مجدد در اکثر ژنوتیپ­ها افزایش یافت. در شرایط شاهد ژنوتیپ­های گوهر، مغان 2 و طوس بیش­ترین و ژنوتیپ­های زرین، الوند و سرداری کم­ترین کارایی انتقال مجدد را از میان­گره دم گل­آذین به خود اختصاص دادند. در شرایط تنش خشکی پس از گلدهی نیز ژنوتیپ­های نیک­نژاد، گوهر و رز بیش­ترین و ژنوتیپ­های سرداری و مغان 1 کم­ترین کارایی انتقال مجدد دم گل­آذین را داشتند (شکل 2 ب).

شکل 4: مقایسه میانگین برهمکنش رژیم رطوبتی و ژنوتیپ بر میزان انتقال مجدد ماده خشک (الف) و کارایی انتقال مجدد (ب) بقیه میان­گره­های پایینی ساقه

از نظر کارایی انتقال مجدد میانگره ماقبل آخر ژنوتیپ­های شیراز، طوس و مغان 2 بیش­ترین و ژنوتیپ­های داراب 2 و اروم کم­ترین میزان را به خود اختصاص دادند (شکل 3 ب). از نظر کارایی انتقال مجدد بقیه میان­گره­های پایینی ساقه نیز در شرایط شاهد ژنوتیپ­های مغان 2، هامون و اترک بیش­ترین و رقم زرین با کم­ترین میزان را داشتند، ولی در شرایط تنش خشکی ژنوتیپ­های تجن و نیک­نژاد بیش­ترین و رقم نوید کم­ترین میزان کارایی را به خود اختصاص دادند (شکل 4 ب). در این تحقیق همبستگی مثبتی بین مقدار انتقال مجدد و کارایی انتقال مجدد از میان­گره­های مختلف ساقه مشاهده شد (جدول 4 الف و ب). بدین معنی که مقادیر بالا و پایین انتقال مجدد از میان­گره­های مختلف ساقه هماهنگ با کارایی بالا و پایین انتقال مجدد در میان­گره­های مذکور است.

عملکرد دانه

از نظر عملکرد دانه تفاوت معنی‌داری در سطح یک درصد بین شرایط شاهد و تنش خشکی مشاهده شد (جدول 2). متوسط عملکرد ژنوتیپ­ها از 544 گرم در مترمربع در تیمار شاهد به 396 گرم در مترمربع در شرایط تنش خشکی کاهش یافت. یعنی در حدود 2/27 درصد افت عملکرد دانه طی تنش خشکی پس از گلدهی صورت گرفت (جدول 3). مقایسه میانگین عملکرد در ژنوتیپ­ها نشان داد که در شرایط شاهد ژنوتیپ­های داراب 2، نوید و UN-11 بیش­ترین و رقم رسد دارای کم­ترین عملکرد دانه است. در شرایط تنش خشکی پس از گلدهی نیز ژنوتیپ­های 330 و مغان 1 بیش­ترین و رقم شیرودی کم­ترین عملکرد دانه را داشتند (شکل 5).

شکل 5: مقایسه میانگین برهمکنش رژیم رطوبتی و ژنوتیپ بر عملکرد دانه

جدول 4: ضرایب همبستگی بین عملکرد دانه، انتقال مجدد مواد و پارامترهای مرتبط با آن در ژنوتیپ­های مختلف گندم تحت شرایط شاهد (الف) و تنش خشکی (ب) پس از گلدهی

در مجموع تمام ژنوتیپ­ها در مواجهه با شرایط تنش خشکی پس از گلدهی عملکردشان کاهش پیدا کرد که احتمالا به­خاطر کاهش میزان فتوآسیمیلات تولیدی طی فرآیند فتوسنتز (Tatar et al., 2016) باشد که سبب کاهش وزن هزار دانه و به­طبع عملکرد دانه می­گردد و حتی انتقال مجدد نیز نتوانسته میزان کاهش عملکرد را جبران نماید. مطالب فوق مطابق با نتایج جودی و همکاران (1389)، امیری و همکاران (1391)، عبدلی و همکاران (1393) و Ma و همکاران (2013) است. تحمل ژنوتیپ­ها به تنش خشکی از چندین نظر قابل بررسی است. از نظر فیزیولوژیک، ژنوتیپی متحمل یا حساس است که به­ترتیب کم­ترین و بیش­ترین درصد کاهش عملکرد را در شرایط تنش خشکی از خود نشان دهد که به شاخص پایداری عملکرد معروف است.

جدول 4: ضرایب همبستگی بین عملکرد دانه، انتقال مجدد مواد و پارامترهای مرتبط با آن در ژنوتیپ­های مختلف گندم تحت شرایط شاهد (الف) و تنش خشکی (ب) پس از گلدهی

(الف)

پارامترها

حداکثر وزن

انتقال مجدد ماده خشک

کارایی انتقال مجدد

عملکرد دانه

دم گل آذین

ماقبل آخر


XML Effect of integrated application of chemical, organic and biological fertilizers on some of the morphophysiological traits of rice (Oryza sativa L.) Tarom Hashemi cultivar P. 87-103
Persian Abstract N. Moslehi , Y. Niknejad , H. Fallah Amoli , N. Kheyri *
Abstract (3982 Views)   |   Full-Text (PDF) (4498 Downloads)     |   Highlights

اثر کاربرد تلفیقی کودهای شیمیایی، آلی و زیستی بر برخی صفات مرفو­فیزیولوژیکی برنج (Oryza sativa L.) رقم طارم هاشمی

نرگس مصلحی1، یوسف نیک­نژاد2، هرمز فلاح­آملی3 و نوراله خیری*4

1) دانش‌آموخته‌ی کارشناسی ارشد، گروه زراعت، واحد آیت الله آملی، دانشگاه آزاد اسلامی، آمل، ایران.

2 و 3) استادیارگروه زراعت، واحد آیت الله آملی، دانشگاه آزاد اسلامی، آمل، ایران.

4) باشگاه پژوهشگران جوان و نخبگان، واحد آیت الله آملی، دانشگاه آزاد اسلامی، آمل، ایران.

* نویسنده­ مسئول: Norollah.kheyri@yahoo.com

تاریخ دریافت: 07/06/94                                                         تاریخ پذیرش: 10/09/94

چکیده                                                       

به­منظور بررسی اثر تلفیق کودهای شیمیایی، آلی و زیستی بر برخی صفات مرفوفیزیولوژیکی برنج رقم طارم هاشمی، این آزمایش به­صورت طرح بلوک­های کامل تصادفی با هشت تیمار و سه تکرار در سال93-1392 در مزرعه تحقیقاتی واقع در شهرستان آمل اجرا شد. تیمارهای آزمایش عبارت بودند از: T1: شاهد یا عدم مصرف کود، T2: مصرف کود نیتروژن، T3: مصرف کود دامی، T4: کاربرد باکتری آزوسپیریلوم، T5: کود دامی+ آزوسپیریلوم، T6:کود نیتروژن+ کود دامی، T7: کودنیتروژن+ باکتری آزوسپیریلوم وT8 : کود­نیتروژن­­+ کود دامی+­ باکتری آزوسپیریلوم. نتایج نشان­­داد که اثر تیمارهای آزمایشی بر تمامی صفات مورد مطالعه معنی­دار بود. تیمار T7، بالاترین ارتفاع بوته و بیش­ترین تعداد دانه پر در خوشه را داشت. بیش­ترین تعداد خوشه در بوته مربوط به تیمارهای  T6و T7بود. کم­ترین تعداد گلچه عقیم در خوشه در تیمارهای T7 و T8 مشاهده شد. در بین تیمارها، تیمار T5 بیش­ترین وزن هزار دانه (97/25 گرم) و شاخص برداشت (30/65 درصد) را به خود اختصاص داد. بیش­ترین طول خوشه متعلق به تیمارهای T4، T5 و T6 بود. بیش­ترین عملکرد بیولوژیک (7812 کیلوگرم در هکتار) و نیتروژن کاه (67/15 کیلوگرم در هکتار) در تیمار T6 مشاهده شد. بیش­ترین میزان عملکرد دانه و نیتروژن ذخیره شده در دانه نیز به ترتیب با میانگین­های 4298 و 34/58 کیلوگرم در هکتار متعلق به تیمار T8 بود.

واژه‌های کلیدی: آزوسپیریلوم، برنج، کود دامی و نیتروژن.

مقدمه

نیتروژن یکی از مهم­ترین عناصر پرمصرف در گیاه می­باشد و کمبود این عنصر در اکثر مزارع مشاهده می­شود. بنابراین کود نیتروژن یکی از پرمصرف­ترین کودها در مزارع است که به­صورت شیمایی، آلی و زیستی استفاده می­گردد (غیور و کرم­زاده، 1381). هر چند استفاده از کودهای معدنی ظاهراً سریع­ترین راه برای تأمین حاصلخیزی خاک به شمار می­رود، ولی هزینه­های زیاد مصرف کود همراه با آلودگی و تخریب محیط زیست و منابع آب و خاک، نگران کننده است (دیوسالار و همکاران، 1390). یکی از راه­های بهبود کارآیی مصرف کودهای نیتروژنه و کاهش تلفات آن، مصرف همزمان کودهای آلی و زیستی با کودهای شیمیایی است. کودهای زیستی، کودهای طبیعی هستند که شامل باکتری­ها (آزوسپیریلوم و ازتوباکتر)، قارچ­ها (میکوریزا) جلبک­ها (جلبک­های سبز- آبی) و غیره می­باشند که نقش مهمی را در تغذیه گیاه و سلامت خاک به عهده دارند (Board, 2004). از جمله این کودهای زیستی، باکتری­های آزوسپیریلوم می­باشند که به­دلیل پراکنش وسیع جغرافیایی، گستردگی دامنه گیاهان میزبان و به ویژه توان برقراری ارتباط همیاری با گیاهان مهم زراعی مانند برنج و گندم توجه بیش­تری را به خود جلب نموده است (Bashan and Holguin, 1997). نتایج بسیاری از مطالعه ها نشان می­دهد که حضور باکتری در ریزوسفر و اندوریزوسفر گیاه میزبان، آثار معنی‌داری در بهبود شاخص­های مورفولوژیکی و فیزیولوژیکی گیاه و در نتیجه ازدیاد محصول پدید می­آورد، به­گونه­ای که می­توان رابطه متقابل برنج با آزوسپیریلوم را از جهت آثار مفید باکتری بر رشد گیاه، قابل قیاس با همزیستی لگوم و ریزوبیوم دانست (Egamberdiyeva et al., 2004). مطالعات نشان­ داده که باکتری­های محرک رشد به­طور مستقیم از طریق تثبیت بیولوژیک نیتروژن، تولید هورمون­های رشد (Turan et al., 2006)، و افزایش میزان جذب و دسترسی به مواد غذایی (Pedraza et al., 2009) مؤثر می­باشند و حتی به عنوان مکمل و جایگزین کودهای شیمیایی شناخته می­شوند (نظارت و غلامی، 1388؛ دامغانی و همکاران، 1389). کودهای آلی از جمله کودهای حیوانی قادرند علاوه بر تأمین بخشی از مواد غذایی مورد نیاز گیاه (Turgut et al., 2005)، سبب بهبود رشد و عملکرد گیاه شوند (Kramer et al., 2002). کود دامی حاوی مقادبر قابل توجهی عناصر غذایی است که حفظ این عناصر غذایی از هنگام تولید تا زیر خاک بردن آن­ها، هم از جهت زیست محیطی (مرادی و امینیان، 1391) و هم از جهت اقتصادی مهم است. کاربرد کودهای دامی در نظام­های زراعی می­تواند ماده آلی خاک را افزایش دهد، که خود ممکن است سبب افزایش کارآیی مصرف نیتروژن برای گیاهان زراعی شود (کامکار و همکاران، 1390). گزارش شده که با کاربرد تلفیقی کودهای زیستی و شیمیایی، عملکرد تریتیکاله (کمری و همکاران، 1393)، ذرت دانه­ای (عیدی­زاده و همکاران، 1390) و ارقام گندم نان (ملکی و همکاران، 1389) افزایش معنی­داری داشته است. محققان بیان نمودند که تلقیح بذور به وسیله سویه­های مختلف باکتری آزوسپیریلوم همراه با مصرف کود نیتروژن، عملکرد دانه را به طور معنی­داری نسبت به شاهد افزایش داد (ابراهیمی و همکاران، 1390؛ Pedraza et al., 2009؛ Khorshidi et al., 2011). کاربرد ترکیبی کودهای آلی و غیر آلی منجر به پایداری عملکرد دانه برنج می­گردد (Bagayoko, 2012). گزارش ها حاکی از آن است که کاربرد تلفیقی مکمل­های کود آلی و کود شیمیایی کامل باعث افزایش عملکرد دانه به میزان 5/20 درصد در مقایسه با تیمار مصرف مکمل­های کود آلی به تنهایی گردید (عاشوری و همکاران، 1392). نتایج به­دست آمده توسط Gang و همکاران (2008) نیز نشان ­داد که با کاربرد تلفیقی کود شیمیایی کامل و کود دامی (NPKM)، عملکرد دانه به­طور معنی­داری افزایش یافت. Rajasekaran و همکاران (2015) با مطالعه اثر­های کودهای شیمیایی، آلی و زیستی بر رشد و جوانه­زنی برنج اظهار نمودند که کاربرد تلفیقی باکتری­های آزوسپیریلوم و باسیلوس در افزایش درصد جوانه­زنی، رشد ریشه و ساقه برنج، مؤثرتر از مصرف هر یک از کودهای زیستی، شیمیایی و دامی به تنهایی بوده است. بنابراین، این تحقیق با هدف بررسی تأثیر تلفیقی کاربرد کودهای دامی، زیستی و شیمیایی نیتروژن عملکرد دانه برنج رقم طارم هاشمی اجرا گردید.

مواد و روش ها

این آزمایش در سال زراعی 93-1392، در مزرعه تحقیقاتی واقع در شهرستان آمل با موقعیت طول جغرافیایی 52 درجه و 23 دقیقه طول شرقی و 36 درجه و 28 دقیقه عرض شمالی و ارتفاع 78 متر از سطح دریا اجرا گردید. جهت تعیین خصوصیات فیزیکی و شیمیایی خاک مزرعه، قبل از اجرای طرح از عمق 0 تا 30 سانتی­متری خاک نمونه­ای مرکب تهیه گردید (جدول 1 و 2).

جدول 1: برخی از خصوصیات فیزیکی و شیمیایی خاک در عمق 30-0 سانتی‌متری محل انجام آزمایش

بافت خاک

هدایت الکتریکی

(دسی زیمنس بر متر)

اسیدیته گل اشباع

کربن آلی

(درصد)

نیتروژن کل

(درصد)

فسفر قابل جذب

(میلی‌گرم بر کیلوگرم)

پتاسیم قابل جذب

(میلی‌گرم بر کیلوگرم)

شن

(درصد)

سیلت

(درصد)

رس

(درصد)

لوم سیلتی

2/0

74/7

97/4

49/0

91/7

42/96

56

24

20

جدول 2: برخی از خصوصیات شیمیایی کود دامی (گاوی) مورد آزمایش

اسیدیته کل

هدایت الکتریکی

ازت کل

کربن آلی

فسفر کل

پتاس کل

روی

آهن

مس

منگنز

سرب

pH))

(دسی زیمنس بر متر)

(درصد)

(درصد)

میلی­گرم بر کیلوگرم

3/7

7/7

88/1

8/23

81/0

10/2

65

7853

25

433

18

آزمایش به صورت طرح بلوک­های کامل تصادفی با هشت تیمار و سه تکرار روی برنج رقم طارم هاشمی انجام گردید. تیمارهای آزمایش عبارت بودند از:T1: شاهد (عدم مصرف کود دامی، نیتروژن و باکتری آزوسپیریلوم)، T2: مصرف کود نیتروژن، T3: مصرف کود دامی (گاوی)، T4: کاربرد باکتری آزوسپیریلوم، T5: کود دامی+ باکتری آزوسپیریلوم، T6: کود نیتروژن+ کود دامی، T7: کود نیتروژن+ باکتری آزوسپیریلوم و T8: کود دامی+ نیتروژن+ باکتری آزوسپیریلوم. مزرعه آزمایشی در سال زراعی قبل زیر کشت برنج قرار داشت و در اواسط فروردین نسبت به احداث خزانه و بذرپاشی اقدام گردید. همزمان با عملیات داشت در خزانه، مزربندی، تسطیح و ماله­کشی زمین اصلی انجام گرفت. برای جلوگیری از تبادل کودی بین تیمارهای مختلف، مرز بین کرت­ها به عرض و عمق 40 سانتی­متر با پوشش پلاستیکی عایق­بندی شد. مصرف کودهای فسفاته و پتاسیمی به­ترتیب از منابع سوپرفسفات تریپل و سولفات پتاسیم به­میزان 100 کیلوگرم در هکتار به­صورت پایه (قبل از نشاکاری) و مصرف کود نیتروژن نیز به­میزان 46 کیلوگرم در هکتار نیتروژن خالص در سه مرحله؛ قبل از نشاکاری (50 درصد کود مصرفی)، پنجه­زنی (25 درصد) و ظهور خوشه (25 درصد) با توجه به آزمون خاک، در تمام کرت­های آزمایش به صورت یک­نواخت انجام گردید. کود دامی به­صورت کود گاوی پوسیده به میزان 5 تن در هکتار در کرت­ها مورد استفاده قرار گرفت. باکتری تثبیت­ کننده نیتروژن (آزوسپیریلوم) از گونه لیپوفروم (Azospirillum Lipoferum) و به مقدار 108×2 باکتری در سانتی­متر مکعب بود که از مؤسسه تحقیقات آب و خاک تهیه گردید. قبل از نشاکاری، ریشه نشاها با آب شستشو گردیده و سپس محلول آزوسپیریلوم از طریق مه ­پاش به ریشه­ها تلقیح گردید. جهت تلقیح، 6 لیتر آزوسپیریلوم لیپوفروم با 9 لیتر آب مقطر (5/1 برابر حجم اولیه باکتری­ها) به حجم رسانیده شد (ابراهیمی و همکاران، 1390). سپس، نشاهای تلقیح ­شده به فواصل 25×25 سانتی­متر و در کرت­هایی به ابعاد 4×3 متر نشاگردید. برای مبارزه با علف­های هرز، در دو مرحله (14 و 28 روز پس از نشاکاری) وجین به صورت دستی انجام گرفت. برای جلوگیری از خسارت کرم ساقه‌خوار برنج، سم‌پاشی با حشره‌کش دیازینون با غلظت یک در هزار صورت گرفت. در مرحله رسیدگی فیزیولوژیکی، ارتفاع بوته و طول خوشه با اندازه‌گیری 12 بوته و تعداد دانه‌های پر، پوک در خوشه و وزن هزار دانه با شمارش 15 خوشه در هر کرت تعیین گردیدند. تعداد خوشه در هر بوته با شمارش10 بوته‌ تعیین و از میانگین آن در محاسبه استفاده گردید. جهت تعیین عملکرد دانه (شلتوک) و عملکرد بیولوژیک، دو مترمربع از وسط هر کرت آزمایشی را کف­بر نموده وپس از جدا کردن دانه از کاه و کلش، برای مدت 48 ساعت در دمای 70 درجه سانتی‌گراد در داخل آون قرار داده و سپس عملکرد دانه و بیولوژیک محاسبه شدند. با تعیین عملکرد دانه و عملکرد بیولوژیک، شاخص برداشت نیز محاسبه گردید (صداقت و همکاران، 1392). اندازه‌گیری میزان نیتروژن به با استفاده از دستگاه کجل­تک انجام گرفت (امامی، 1375).

برای تجزیه و تحلیل داده­ها از نرم­افزارSAS  نسخه 1/9 و برای مقایسه میانگین­ها از آزمون دانکن در سطح احتمال پنج درصد استفاده ­شد.

نتایج و بحث

ارتفاع بوته

بر اساس نتایج تجزیه واریانس داده­­ها (جدول 3)، از نظر ارتفاع بوته، تیمارها دارای اختلاف معنی­داری در سطح احتمال یک درصد بودند. مقایسه میانگین داده­ها نشان­ داد که حداکثر ارتفاع با میانگین 3/130 سانتی­متر متعلق به تیمار  T7بود که در آن از کود نیتروژن و باکتری آزوسپیریلوم استفاده گردید، هر چندکه با تیمارهای T1، T2، T4 و  T5اختلاف معنی­داری نشان نداد. حداقل ارتفاع نیز با میانگین 118 سانتی­متر مربوط به تیمار  T3(مصرف کود دامی) بود که با تیمارهای T6 و T8 در یک گروه آماری قرار گرفت (جدول 4). افزایش ارتفاع بوته در تیمار T1 یا شاهدی که هیچ گونه کود نیتروژنی دریافت نکرده بود ممکن است به عوامل مدیریت زراعی از جمله اثر­پذیری مستقیم ارتفاع بوته از عمق آب داخل کرت مربوط گردد، به­طوری که با افزایش عمق آب داخل کرت بر ارتفاع بوته افزوده گردید. اثر کاربرد باکتری آزوسپیریلوم در افزایش ارتفاع بوته را نیز می­توان مستقیماً به افزایش تثبیت بیولوژیکی نیتروژن نسبت داد. افزایش میزان نیتروژن، ارتفاع بوته و سرعت رشد محصول را افزایش می­دهد (Fageria and Santos, 2008)، در حالی که کمبود نیتروژن سبب کاهش ارتفاع و قدرت پنجه­زنی در غلات می­شود (کامکار و همکاران، 1390). مصرف کود شیمیایی کامل همراه با مکمل­های کود آلی به­دلیل بهبود شرایط تغذیه­ای و فراهم شدن عناصر مورد نیاز جهت رشد گیاه، سبب افزایش ارتفاع بوته برنج می­گردد (عاشوری و همکاران، 1392). کود زیستی نقش ویژه­ای در تولید و ترشح هورمون­های رشد نظیر اکسین و جیبرلین دارد که همراه با تثبیت نیتروژن، باعث رشد بهتر و افزایش ارتفاع بوته می­شود (Kandil et al., 2004). دیوسالار و همکاران (1390) گزارش نمودند که بیش­ترین ارتفاع بوته از تیماری حاصل شد که در آن از تلفیق کود ارگانیک Biol555 و 100 درصد کود نیتروژن در سه تقسیط استفاده گردید. سایر محققان Yoseftabar, 2013)؛ Tayefe et al., 2014) اظهار داشتند که با افزایش مصرف کود نیتروژن تا یک حد معین، ارتفاع گیاه برنج به طور تصاعدی افزایش می­یابد.

طول خوشه

نتایج نشان ­داد که تیمارهای کودی اثر معنی­داری بر صفت طول خوشه در سطح احتمال پنج درصد داشتند (جدول 3). حداکثر طول خوشه با میانگین 27 سانتی­متر متعلق به تیمارهای T4 (کاربرد باکتری آزوسپیریلوم)،  T5(کاربرد تلفیقی کود دامی و باکتری آزوسپیریلوم) و  T6(کاربرد تلفیقی نیتروژن و کود دامی) بود، اگرچه با تیمارهای T2، T3، T7 و T8 تفاوت آماری معنی­داری نداشت. حداقل مقدار طول خوشه نیز با میانگین 23 سانتی­متر مربوط به تیمارT1 (شاهد یا عدم مصرف کود) بود (جدول 4). به­طور کلی به جز تیمار T1 که در آن هیچ گونه کودی مصرف نشد، سایر تیمارها از نظر طول خوشه دارای اختلاف معنی­داری نبودند. طول خوشه از صفت­های مهمی است که در عملکرد گیاه نقش مهمی دارد به­طوری­که هر چه طول خوشه بلندتر و تعداد دانه‌های پر‌ شده در خوشه بیش­تر باشد، عملکرد افزایش می‌یابد. این صفت عمدتاٌ ژنتیکی می‌باشد، ولی تحت تأثیر عوامل مختلف محیطی نظیر میزان تابش و مواد غذایی قرار می­گیرد (نصیری، 1379).

جدول 3: تجزیه واریانس صفات مرفولوژیکی برنج رقم طارم هاشمی تحت تأثیر تیمارهای کود دامی، نیتروژن و باکتری آزوسپیریلوم

منابع تغییرات

درجه آزادی

ارتفاع بوته

طول خوشه

تکرار

2

292/5

167/0

تیمار

7

**024/87

*946/5

خطا

14

577/1

786/1

ضریب تغییرات (درصد)

00/1

20/5

* و **: به‌ ترتیب بیانگر اختلاف معنی‌دار در سطوح احتمال پنج و یک درصد می‌باشند.

جدول 4: مقایسه میانگین صفات مرفولوژیکی برنج رقم طارم هاشمی تحت تأثیر تیمارهای کود دامی، نیتروژن و باکتری آزوسپیریلوم

تیمار

ارتفاع بوته (سانتی­متر)

طول خوشه (سانتی­متر)

T1

a7/129

b00/23

T2

a7/129

a33/26

T3

b0/118

ab33/25

T4

a0/128

a00/27

T5

a7/128

a00/27

T6

b0/119

a00/27

T7

a3/130

ab00/25

T8

b0/120

ab00/25

حروف مشابه در هر ستون به منزله عدم وجود اختلاف معنی‌دار بر اساس آزمون چند دامنه‌ای دانکن در سطح احتمال پنج درصد می‌باشد.

T1: شاهد (عدم مصرف کود دامی، نیتروژن و باکتری آزوسپیریلوم)،T2 : مصرف کود نیتروژن، T3: مصرف کود دامی (گاوی)، T4: کاربرد باکتری آزوسپیریلوم، T5: کود دامی+ باکتری آزوسپیریلوم، T6: کود نیتروژن+ کود دامی، T7: کود نیتروژن + باکتری آزوسپیریلوم و T8: کود دامی+ نیتروژن+ باکتری آزوسپیریلوم.

مصرف همزمان کود شیمیایی و مکمل­های کود آلی به­دلیل تأمین عناصر پرمصرف و کم­مصرف مورد نیاز گیاه در طی دوره رشد و همچنین بهبود فرآیندهای فتوسنتزی، سبب افزایش طول خوشه برنج می­گردد (عاشوری و همکاران، 1392). براساس تحقیق­های به­عمل آمده توسط سایر محققان مشخص شد که سطوح بالای نیتروژن سبب افزایش طول خوشه به میزان قابل توجهی می­شود (خرم­فرهادی و فربودی، 1390). همچنین، Arif و همکاران (2014) با بررسی اثرات کودهای آلی و غیرآلی بر عملکرد و اجزای عملکرد برنج اظهار نمودند که طول خوشه برنج (79/26 سانتی­متر) با کاربرد ترکیبی کمپوست و 50 درصد کود نیتروژن توصیه شده، به­طور معنی­داری افزایش یافت.

تعداد خوشه در بوته

نتایج تجزیه واریانس نشان داد که از نظر تعداد خوشه در بوته، تیمارها دارای اختلاف معنی­داری در سطح احتمال یک درصد بودند (جدول 5). بیش­ترین تعداد خوشه در بوته با میانگین 27 عدد خوشه، مربوط به تیمار  T7(کاربرد تلفیقی نیتروژن و باکتری آزوسپیریلوم) بود که با تیمارهای T2 (نیتروژن)،  T6(کاربرد تلفیقی نیتروژن و کود دامی) و T8 (کاربرد تلفیقی نیتروژن، کود دامی و باکتری آزوسپیریلوم) اختلاف آماری معنی­داری نداشت. کم­ترین تعداد خوشه در بوته نیز با 42 درصد کاهش، متعلق به تیمار T1 (شاهد یا عدم مصرف کود) بود (جدول 6). در واقع، تیمارهایی که کود شیمیایی نیتروژن دریافت کرده بودند، از تعداد خوشه در بوته بیش­تری در مقایسه با تیمارهایی که کود شیمیایی نیتروژن در آن­ها استفاده نگردید، برخوردار بودند. اثر مثبت نیتروژن در افزایش تعداد خوشه ناشی از افزایش تعداد پنجه بارور در بوته است که ممکن است منجر به افزایش تعداد خوشه در بوته گردیده باشد. نتایج به­دست آمده توسط Bagayoko (2012) مبنی بر این که با مصرف کود نیتروژن به مقدار توصیه شده به واسطه افزایش تعداد پنجه در متر مربع، تعداد خوشه در متر مربع نیز افزوده می­گردد، با نتایج این آزمایش مطابقت دارد. Akita (1989)، اظهار داشت که تشکیل خوشه­ها تحت تأثیر جذب نیتروژن و دسترسی به کربوهیدرات­ها در طول مرحله زایشی قرار می‌گیرد و نیتروژن بالاتر در بافت­های گیاهی موجب تمایز بهتر خوشه­ها و عرضه بهتر مواد فتوسنتزی مورد نیاز برای به حداقل رساندن ریزش خوشه­ها در طول مرحله زایشی می­گردد.

افزایش عملکردهای گیاه زراعی به­دلیل کاربرد نیتروژن ممکن است با افزایش تعداد خوشه در غلات مرتبط باشد (کامکار و همکاران، 1390). مشابه نتایج این آزمایش، ملکی و همکاران (1389) اظهار نمودند که ترکیب کود شیمیایی نیتروژنه همراه با کود زیستی ازتوباکتر منجر به افزایش تعداد سنبله (553 سنبله) در گندم گردید.Zayed  و همکاران (2013) با بررسی اثرات تلفیقی کودهای نیتروژن و کمپوست مواد آلی بر عملکرد برنج در طی دو سال زراعی، اظهار نمودند که بیش­ترین تعداد خوشه در کپه در سال اول (15 خوشه) از مصرف 165 کیلوگرم در هکتار کود نیتروژن و در سال دوم (14 خوشه) از مصرف پنج تن در هکتار کمپوست کاه برنج+ 110 کیلوگرم در هکتار کود نیتروژن حاصل شد، در حالی­که کم­ترین تعداد خوشه در کپه در شرایط شاهد یا عدم مصرف کود به­دست آمد. این محققان علاوه بر این، بیان داشتند که کاربرد تلفیقی کود نیتروژن و کمپوست کاه برنج به واسطه افزایش قابلیت دسترسی گیاه به فسفر، حفظ باروری و بهبود خصوصیات خاک سبب افزایش تعداد خوشه در کپه گردیده است.

تعداد دانه پر در خوشه

تعداد دانه پر در خوشه تحت تأثیر تیمارهای مختلف کودی در سطح احتمال یک درصد معنی­دار شد (جدول 5). مقایسه میانگین داده­ها نشان ­داد که بیش­ترین تعداد دانه پر در خوشه با میانگین 122 عدد متعلق به تیمار  T7(کاربرد تلفیقی نیتروژن و باکتری آزوسپیریلوم) بود و تیمارهایT8  (کاربرد تلفیقی نیتروژن، کود دامی و باکتری آزوسپیریلوم) و T6 (کاربرد تلفیقی نیتروژن و کود دامی) به­ترتیب با میانگین­های 116 و 105 عدد دانه پر در خوشه در کلاس آماری بعدی قرار گرفتند. کم­ترین تعداد دانه پر در خوشه نیز با 31 درصد کاهش در تعداد دانه، متعلق به تیمار T5 (کاربرد تلفیقی کود دامی و باکتری آزوسپیریلوم) بود که با تیمار T3 (مصرف کود دامی) اختلاف معنی­داری نداشت (جدول 6). در شرایطی که کودهای زیستی یا دامی همراه با کود شیمیایی نیتروژن (تیمارهای T8، T7 و T6) مورد استفاده قرار گرفتند، توانستند تعداد دانه پر در خوشه بیش­تری را در مقایسه با مصرف هر یک از کودها به تنهایی یا کاربرد تلفیقی بدون مصرف کود شیمیایی نیتروژن (تیمار T5) تولید کنند. Liang و همکاران (2001) اظهار داشتند که با کاهش فرآورده­های فتوسنتزی، تعداد دانه­های پر کاهش و فرآیند پرشدن دانه به تأخیر می­افتد. این محققان معتقدند که ظرفیت منبع عامل محدود کننده در پرشدن دانه است. بنابراین می­توان بیان نمود که شرایط تغذیه­ای و فتوسنتز گیاه پس از مرحله گلدهی اهمیت زیادی در پر شدن دانه دارد (Venkateswarlu, 1976). ملکی و همکاران (1389) گزارش نمودند که با کاربرد همزمان کود نیتروژن و کود زیستی ازتوباکتر، تعداد دانه در سنبله گندم به طور معنی­داری افزایش یافت که با نتایج این آزمایش مطابقت دارد.

تعداد گلچه­های عقیم در خوشه

اثر تیمارهای کودی بر تعداد گلچه عقیم در خوشه در سطح احتمال یک درصد معنی­دار بود (جدول 5). بیش­ترین تعداد گلچه عقیم در خوشه با میانگین شش عدد مربوط به تیمارهای  T1(شاهد) و T4 (کاربرد باکتری آزوسپیریلوم) بود و کم­ترین آن با میانگین سه عدد متعلق به تیمار  T7(کاربرد تلفیقی نیتروژن و باکتری آزوسپیریلوم) بود که با تیمارهای T3، T6 و T8 اختلاف آماری معنی­داری نشان نداد (جدول 6). در نتایجی مشابه، محققان گزارش نمودند که بیش­ترین تعداد گلچه عقیم (24 عدد) در شرایطی حاصل شد که گیاه کود شیمیایی نیتروژن دریافت نکرده و تنها از کمپوست آزولا استفاده گردید (دیوسالار و همکاران، 1390). Zayed و همکاران (2013) اظهار نمودند که بیش­ترین درصد خوشه عقیم در شرایط شاهد یا عدم مصرف کود حاصل شد و کم­ترین درصد خوشه عقیم در سالهای 2010 و 2011 زمانی به­دست آمد که به­ترتیب از هفت تن در هکتار کود دامی+ 110 کیلوگرم در هکتار کود نیتروژن (سه درصد) و پنج تن در هکتار کمپوست کاه برنج+ 110 کیلوگرم در هکتار کود نیتروژن (3/2 درصد) استفاده گردید.

وزن هزار دانه

از نظر وزن هزار دانه، تیمارها دارای اختلاف معنی­داری در سطح احتمال یک درصد بودند (جدول 5). مقایسه میانگین داده­ها نشان داد که بیش­ترین وزن هزار دانه به مقدار 97/25 گرم متعلق به تیمار T5 (کاربرد تلفیقی کود دامی و باکتری آزوسپیریلوم) بود که با تیمار T3 (کاربرد کود دامی) با میانگین 69/25 گرم وزن دانه تفاوت آماری معنی­داری نداشت. کم­ترین میزان وزن هزار دانه نیز با 8/3 درصد کاهش، مربوط به تیمار  T7(کاربرد تلفیقی نیتروژن و باکتری آزوسپیریلوم) بود (جدول 6). به­نظر می‌رسد افزایش تعداد دانه پر در خوشه در تیمار T7 سبب شد تا مواد فتوسنتزی اختصاص ‌یافته به هر یک از دانه‌ها، به‌­دلیل رقابت بین دانه‌های موجود برای جذب این مواد کاهش یابد و نهایتاً از وزن هزار دانه آن کاسته گردید. به­گونه­ای که تیمار T5 که کم­ترین تعداد دانه پر در خوشه را داشت، ولی از نظر وزن هزار دانه برتر از سایر تیمارها بود. گزارش شده که مصرف کود نیتروژن تا یک حد معینی (150 کیلوگرم در هکتار کود اوره) سبب افزایش وزن هزار دانه و متعاقب آن عملکرد دانه برنج می­گردد (Pramanik and Bera, 2013). عموآقایی و همکاران (1382) نیز اظهار داشتند که با مصرف دو سویه از باکتری آزوسپیریلوم، وزن هزار دانه به­طور معنی­داری نسبت به شاهد یا عدم مصرف باکتری افزایش یافت.

عملکرد دانه

اثر تیمارهای کودی بر عملکرد دانه در سطح احتمال یک درصد معنی­دار شد (جدول 5). بیشترین عملکرد دانه با میانگین 4298 کیلوگرم در هکتار متعلق به تیمار T8 بود که در آن از تلفیقی از کود نیتروژن، کود دامی و باکتری آزوسپیریلوم استفاده گردید. همچنین، تیمارهای T6 (کاربرد تلفیقی نیتروژن و کود دامی) و T7 (کاربرد تلفیقی نیتروژن و باکتری آزوسپیریلوم) به­ترتیب با میانگین­های 4078 و 3969 کیلوگرم در هکتار عملکرد دانه در کلاس­ آماری بعدی قرار گرفتند. کم­ترین عملکرد دانه نیز با میانگین 2553 کیلوگرم در هکتار مربوط به تیمار  T1(شاهد یا عدم مصرف کود) بود (جدول 6). افزایش عملکرد دانه در تیمار T8 را می­توان به ارتباط مؤثر بین سه نوع کود ذکر شده نسبت داد. به گونه­ای که مصرف کود نیتروژن همراه با کود زیستی یا دامی (تیمارهای T8، T7 و T6)، عملکرد دانه را به­طور معنی­داری نسبت به مصرف هر یک از کودها به تنهایی یا شاهد افزایش داده است. به­نظر می­رسد کود دامی با بهبود خصوصیات فیزیکی و شیمیایی خاک و باکتری آزوسپیریلوم از طریق تثبیت بیولوژیکی نیتروژن همراه با مصرف کود شیمیایی نیتروژنه سبب افزایش عملکرد دانه برنج می­گردند. با توجه به این که کودهای دامی و زیستی، عناصر غذایی را به تدریج آزاد کرده و در اختیار گیاه قرار می­دهند و از طرفی، کود شیمیایی نیتروژن نیز در مراحل مختلف رشد گیاه استفاده گردید، بنابراین گیاه می­تواند در تمام طول دوره رشد خود از این عناصر استفاده نماید که نهایتاً سبب بهبود عملکرد دانه گردید. اگرچه تیمار T7 از نظر تعداد دانه پر در خوشه نسبت به تیمار T8 برتر بود ولی تیمار T8 به­دلیل وزن هزار دانه بالاتر، مقدار بیش­تر نیتروژن موجود در کاه و دانه و در دسترس بودن آن در طی مرحله رویشی و زایشی که منجر به کاهش تعداد گلچه عقیم در آن گردید، عملکرد دانه بیش­تری تولید نمود.گزارش شده که مصرف کود شیمیایی کامل به همراه مکمل­های کود آلی به­دلیل افزایش فعالیت فتوسنتزی و انتقال مجدد مواد پرورده از برگ­ها به دانه، سبب افزایش عملکرد نهایی دانه گردید (عاشوری و همکاران، 1392). نتایج بسیاری از مطالعه­ها نیز حاکی از آن است که تلقیح باکتری آزوسپیریلوم و افزایش مقدار کود نیتروژن مصرفی تا یک حد مشخصی، سبب افزایش معنی­دار عملکرد دانه برنج می­گردد (ابراهیمی و همکاران، 1390؛ اصفهانی و همکاران، 1384؛ آذرپور، 1389؛ محمدیان و همکاران، 1389؛ Pedraza et al., 2009؛ Khorshidi et al., 2011). Tilahun و همکاران (2013) نیز با بررسی اثر­های کودهای دامی و شیمیایی بر رشد و عملکرد برنج گزارش نمودند که بیش­ترین عملکرد دانه (01/5 تن در هکتار)، از تیمار ترکیبی 15 تن در هکتار کود دامی+ 120 کیلوگرم در هکتار کود نیتروژن+ 100 کیلوگرم در هکتار کود فسفر به­دست آمد.

عملکرد بیولوژیک

عملکرد­بیولوژیک تحت تأثیر تیمارهای کودی در سطح احتمال یک درصد قرار گرفت (جدول 5). بیش­ترین عملکرد بیولوژیک با میانگین 7812 کیلوگرم در هکتار متعلق به تیمار  T6(کاربرد تلفیقی نیتروژن و کود دامی) بود که با تیمارهای T2 (کاربرد کود نیتروژن) و T8 (کاربرد تلفیقی نیتروژن، کود دامی و باکتری آزوسپیریلوم) اختلاف معنی­داری نداشت. کم­ترین میزان عملکرد­بیولوژیک نیز با میانگین 4722 کیلوگرم در هکتار متعلق به تیمار T1 (شاهد یا عدم مصرف کود) بود که با تیمارهای T3 (کاربرد کود دامی) و T4 (کاربرد باکتری آزوسپیریلوم) در یک گروه آماری قرار گرفت (جدول 6). به نظر می­رسد در شرایطی که نیتروژن در اختیار گیاه باشد، فعالیت­های فتوسنتزی افزایش یافته و عملکرد­بیولوژیک به واسطه رشد رویشی (ارتفاع بوته بالاتر، سطح برگ و پنجه­زنی بیش­تر) و زایشی (عملکرد دانه بالا) افزایش می­یابد. مصرف بیش­تر مقادیر کود نیتروژنه باعث افزایش وزن خشک کل گیاه می­گردد (ملکی و همکاران، 1389). غلظت بالاتر نیتروژن کاه در تیمارهایی که کود شیمیایی نیتروژن دریافت کردند، به­دلیل افزایش فتوسنتز و رشد اندام هوایی گیاه، نهایتاً منجر به افزایش عملکرد­بیولوژیک گردید. عاشوری و همکاران (1392) گزارش نمودند که بیش­ترین عملکرد­بیولوژیک به واسطه افزایش تعداد پنجه و ارتفاع بوته، از تیمار ترکیبی کود شیمیایی کامل و مکمل­های کود آلی به­دست آمد که با نتایج این آزمایش مطابقت دارد. Gang و همکاران (2008) نیز در بررسی اثرهای کاربرد کودهای دامی و شیمیایی بر عملکرد برنج اظهار داشتند مقدار ماده خشک کل با کاربرد تلفیقی کود شیمیایی کامل و کود دامی (NPKM) به­طور معنی­داری در مقایسه با مصرف هر یک از کود­های شیمیایی کامل یا دامی افزایش یافت.

شاخص برداشت

نتایج تجزیه واریانس نشان­ داد که اثر تیمارهای مختلف کودی بر شاخص برداشت در سطح احتمال یک درصد معنی­دار شد (جدول 5). مقایسه میانگین داده­ها نشان ­داد که بیش­ترین میزان شاخص برداشت با میانگین 30/65 درصد متعلق به تیمار T5 (کاربرد تلفیقی کود دامی و باکتری آزوسپیریلوم) بود که با تیمار T7 (کاربرد تلفیقی نیتروژن و باکتری آزوسپیریلوم) با میانگین 82/59 درصد اختلاف آماری معنی­داری نشان نداد. کمترین میزان شاخص برداشت نیز به ترتیب با میانگین­های 43/50 و 21/52 درصد متعلق به تیمارهای T4 (کاربرد باکتری آزوسپیریلوم) و T6 (کاربرد تلفیقی نیتروژن و کود دامی) بود که با تیمارهای T1، T2، T3 و T8 در یک گروه آماری قرار گرفتند (جدول 6).

جدول 5: تجزیه واریانس عملکرد و اجزای عملکرد دانه برنج رقم طارم هاشمی تحت تأثیر تیمارهای کود دامی، نیتروژن و باکتری آزوسپیریلوم

منابع تغییرات

درجه آزادی

تعداد خوشه در بوته

تعداد دانه پر در خوشه

تعداد گلچه عقیم

وزن هزار

 دانه

عملکرد

  دانه

عملکرد ب

یولوژیک

تکرار

2

125/0

800/28

005/0

210/0

500/2845

375/277128

تیمار

7

**089/56

**472/563

**679/4

**237/0

**476/1314724

**452/4018210

خطا

14

268/2

837/6

039/0

027/0

262/4018

185/189227

ضریب تغییرات (درصد)

51/6

59/2

86/3

64/0

80/1

89/6

* و **: به‌ ترتیب بیانگر اختلاف معنی‌دار در سطوح احتمال پنج و یک درصد می‌باشند.

جدول 6: مقایسه میانگین عملکرد و اجزای عملکرد دانه

XML Investigation of changes in stomatal conductivity, canopy temperature and relative leaf water content of pinto bean genotypes P. 105-120
Persian Abstract H. Karimzadeh , A. Nezami * , M. Kafi , M.R Tadayon
Abstract (4639 Views)   |   Full-Text (PDF) (3184 Downloads)     |   Highlights

بررسی تغییرات هدایت روزنه­ای، دمای سایه‌انداز گیاهی و آب برگ ژنوتیپ­های لوبیا چیتی در شرایط کم­آبیاری

هدایت الله کریم­زاده1، احمد نظامی*2، محمد کافی3، محمودرضا تدین4

1) دانشجوی دکتری فیزیولوژی گیاهان زراعی، دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، ایران.

2 و 3) استاد گروه زراعت، دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، ایران.

4) دانشیار گروه زراعت، دانشگاه شهرکرد، شهرکرد، ایران.

* نویسنده­ مسئول: nezami@um.ac.ir

تاریخ دریافت: 22/05/94                                                         تاریخ پذیرش: 30/07/94

چکیده                                                       

در دنیا حدود 60 درصد از اراضی تحت کشت لوبیا در مناطقی هستند که طی فصل رشد با کمبود آب مواجه می­شوند. به­منظور بررسی اثر کم­آبیاری (تامین 100، 80 و 60 درصد نیاز آبی گیاه) بر ژنوتیپ­های لوبیا چیتی (صدری، C.O.S.16، KS21193 (کوشا 193)، لاین تیلور و KS21486) آزمایشی به­صورت کرت­های خرد شده در قالب طرح بلوک­ کامل تصادفی در مزرعه تحقیقاتی دانشکده کشاورزی دانشگاه شهرکرد اجرا شد. نتایج نشان داد کاهش میزان آب مصرفی باعث کاهش شاخص شادابی و کاهش میزان آب برگ ژنوتیپ­های مورد بررسی شد. علاوه براین دمای سایه‌انداز گیاهی در اثر کاهش میزان آب آبیاری، افزایش یافت. هدایت روزنه­ای هر دو طرف برگ تمامی ژنوتیپ­ها در اثر کاهش میزان آب مصرفی کاهش یافت. بیش­ترین عملکرد دانه در شرایط تامین 100 و 80 درصد نیاز آبی گیاه، از ژنوتیپ C.O.S.16 به­دست آمد (به ترتیب6/594 و 2/289 گرم در متر مربع). در شرایط تامین 60 درصد نیاز آبی ژنوتیپ KS21486 بیش­ترین عملکرد دانه (5/109 گرم در متر مربع) را به خود اختصاص داد. رابطه معکوس و معنی­دار بین دمای سایه‌انداز گیاهی و عملکرد دانه در تمامی مراحل اندازه­گیری هم قبل و هم بعد از آبیاری وجود داشت. به­علاوه رابطه مثبت و معنی­دار بین هدایت روزنه­ای پشت برگ در کلیه مراحل اندازه­گیری قبل از آبیاری، با عملکرد دانه مشاهده شد. به­نظر می­رسد شاخص­های هدایت روزنه­ای، دمای سایه‌انداز گیاهی و شاخص شادابی صفاتی مناسب برای تعیین اثر تنش خشکی در گیاه لوبیا باشند و از طریق صفات مذکور شناسایی ژنوتیپ­های حساس و متحمل به تنش خشکی آسان شود.

واژه‌های کلیدی: تنش خشکی، شاخص شادابی و عملکرد دانه.

مقدمه

لوبیا چیتی (Phaseolus vulgaris L.) یکی از مهم­ترین انواع لوبیا است که سطح زیر کشت آن در کشور حدود 50 درصد کل سطح زیر کشت انواع لوبیا می باشد و بیش از نیمی از تولید کل لوبیا به آن اختصاص دارد، ضمن اینکه بیشترین مقدار مصرف نیز مربوط به لوبیا چیتی می باشد (بیضایی و همکاران، 1391؛ حبیب‌پور کاشفی و همکاران، 1394). در دنیا حدود 60 درصد از اراضی تحت کشت لوبیا در مناطقی هستند که طی فصل رشد با تنش خشکی مواجه می­شوند و این امر باعث شده است، تنش خشکی پس از بیماری­ها دومین عامل کاهش­دهنده عملکرد لوبیا باشد (Martinez et al., 2007). در ایران نیز طی سال­های اخیر کمبود آب به­طور جدی عملکرد گیاهان زراعی و از جمله لوبیا را تحت تاثیر قرار داده است (صادقی‌پور و بنکدار هاشمی، 1394). دمای سایه‌انداز گیاهی و تنش آب به همدیگر مرتبط هستند، چرا که محدودیت آب خاک از طریق بسته شدن روزنه­ها باعث کاهش تعرق، که ساز و کار خنک کننده گیاهان است، می­شود و در نهایت دمای سایه‌انداز گیاهی بالا می­رود (Patel et al., 2001; Blum et al., 1989; کریم­زاده و همکاران، 1391). در شرایط کمبود آب، میزان آب برگ در اثر تنش خشکی کاهش یافته و کاهش پتانسیل آب برگ باعث بسته شدن روزنه و در نتیجه کاهش هدایت روزنه­ای می­گردد که این امر به نوبه خود باعث کاهش میزان دی­اکسید کربن و در نتیجه کاهش سرعت فتوسنتز و متعاقبا کاهش رشد می­شود (Bota et al., 2004). یکی از راه­کارهای پیش­گیری از صدمات ناشی از کمبود آب در گیاهان بستن روزنه­ها می­باشد (Pastenes et al., 2005). بررسی دو ژنوتیپ لوبیا در شرایط تنش و عدم تنش آب نشان داد کمبود آب باعث کاهش هدایت روزنه­ای در هر دو ژنوتیپ شد، ولی شدت کاهش هدایت روزنه‌ای یکسان نبود (Rosales et al., 2012). بررسی­ها نشان داده است که تنش خشکی از طریق کاهش زیست توده، تعداد دانه در غلاف، شاخص برداشت و وزن دانه کاهش عملکرد لوبیا را بدنبال داشته است، ضمن اینکه کیفیت دانه لوبیا نیز تحت تاثیر تنش خشکی قرار گرفت (Padilla-Ramı´rez et al., 2005; Frahm et al., 2004; Ramirez-Vallejo & Kelly, 1998; Tera´n and Singh, 2002 ;Mun˜oz-Pereaet al., 2007). هر چند تنش رطوبتی باعث کاهش عملکرد لوبیا می­شود، ولی مقدار کاهش عملکرد بسته به زمان و شدت تنش و نیز ژنوتیپ مورد مطالعه، متفاوت می‌باشدFrahm et al., 2004)  ; (Shenkut and Brick, 2003 بررسی 100 ژنوتیپ لوبیا چیتی تحت شرایط تنش خشکی مشخص کرد از نظر عملکرد و اجزای عملکرد بین ژنوتیپ­های مورد بررسی تفاوت معنی­دار وجود دارد (Asadi et al., 2011). مطالعه چهار ژنوتیپ لوبیا چیتی در شرایط تنش آب و عدم تنش نشان داد، ژنوتیپ C.O.S.16 بیش­ترین میزان فتوسنتز و محتوای نسبی آب برگ را در هر دو شرایط وجود و عدم وجود تنش خشکی به خود اختصاص داد. همچنین بیش­ترین عملکرد دانه در شرایط وجود تنش خشکی از ژنوتیپ C.O.S.16 به­دست آمد (نظری ناسی و همکاران، 1391). با توجه به کمبود شدید منابع آبی، آزمایش حاضر به­منظور مطالعه تعدادی از صفات فیزیولوژیک ژنوتیپ­های لوبیا چیتی و ارتباط آنها با عملکرد گیاه در شرایط کم­آبیاری اجرا شد.

مواد و روش ها

به­منظور بررسی اثر کم­آبیاری بر ژنوتیپ­های لوبیا چیتی این آزمایش به­صورت کرت­های خرد شده در قالب طرح بلوک­های کامل تصادفی با سه تکرار 3 طی سال­های 94-1393 در مزرعه تحقیقاتی دانشکده کشاورزی دانشگاه شهرکرد اجرا شد. عامل اصلی شامل رژیم آبیاری در سه سطح (تامین60، 80 و 100 درصد نیاز آبی گیاه) و عامل فرعی شامل پنج ژنوتیپ لوبیا چیتی (تهیه شده از مرکز تحقیقات لوبیای خمین شامل صدری، C.O.S.16، KS21193 (کوشا 193)، لاین تیلور و KS21486) بود. بعد از شخم زمین، به­منظور خرد کردن کلوخه­ها دوبار دیسک به­صورت عمود برهم زده شد و پس از آن پشته­هایی به فاصله 50 سانتی­متر ایجاد شد. سپس بذور پس از ضدعفونی با قارچ کش بنومیل (دو در هزار) با تراکم 30 بوته در متر­مربع در هفته اول خرداد و به­صورت دستی کشت شد. اندازه هر کرت 5/7 متر مربع (5/2×3 متر) بود. بر اساس توصیه کودی مقدار 100 کیلوگرم نیتروژن از منبع اوره (46% نیتروژن) در سه نوبت (40 کیلوگرم قبل از کاشت، 30 کیلوگرم در زمان باز شدن برگ­های اولیه (V2) و 30 کیلوگرم در زمان باز شدن سومین برگ سه برگچه­ای (V4) در اختیار گیاه قرار گرفت. پس از کشت، آبیاری برای کلیه تیمارها به­صورت یکسان و بر مبنای نیاز آبی محاسبه شده بوسیله روش پنمن-مانتیث اصلاح شده توسط فائو صورت گرفت (Richard et al., 1989). تیمارهای آبیاری همزمان با شروع مرحله V4 (باز شدن سومین برگ سه برگچه­ای) اعمال شد و تا پایان فصل رشد ادامه داشت، بدین نحو که میزان آب مورد نیاز گیاه محاسبه (بر اساس60 درصد تخلیه رطوبتی آب قابل دسترس برای گیاه) شد و 100% میزان محاسبه شده در اختیار تیمار تامین100% نیاز آبی قرار گرفت. میزان 80% و 60% میزان محاسبه شده به­ترتیب در اختیار تیمار تامین 80% و 60% نیاز آبی گیاه قرار گرفت. برای اعمال تیمار آبیاری ابتدا با نمونه برداری از خاک مزرعه (در 10 نقطه تصادفی در مزرعه) و محاسبه رطوبت وزنی خاک در نقطه ظرفیت زراعی ( ) و نقطه پژمردگی دائم ( ) و اندازه­گیری جرم مخصوص ظاهری خاک ( ) و اندازه‌گیری عمق توسعه ریشه (Z) میزان آب قابل دسترس (AW) برای گیاه محاسبه شد (Mun˜oz-Perea et al., 2007). برای اندازه­گیری محتوای آب برگ (WC) از جوان­ترین برگ کاملا توسعه یافته استفاده شد، بدین­ترتیب که از این برگ دیسک­هایی به قطر یک سانتی­متر تهیه شده و برای به­دست آوردن وزن تر، با استفاده از ترازو با دقت 001/0 گرم وزن شدند. در مرحله بعد دیسک­های برگ به­مدت 24 ساعت در آون در دمای 80 درجه سانتی­گراد قرار گرفتند و بعد از این مرحله برای تعیین وزن خشک دوباره وزن شدند (Rosales et al., 2012). در نهایت میزان آب برگ و شاخص شادابی[1] از رابطه­های زیر به­دست آمد:

رابطه 1:      

WC=FW-DW

رابطه 2:   

SucI=(FW-DW)/ مساحت دیسک­های برگی

FW: وزن تر; DW: وزن خشک.

قابل ذکر است محتوای آب برگ و شاخص شادابی همزمان با اعمال تیمارهای آبیاری و روز قبل از هر آبیاری تا انتهای فصل رشد اندازه­گیری شد. دمای سایه‌انداز گیاهی با استفاده از دماسنج مادون قرمز اندازه‌گیری شد. بدین­نحو که بین ساعات 11 تا 14 در هر کرت دماسنج مادون قرمز را در ارتفاع 5/0 متری بالای سایه‌انداز گیاهی با زاویه 45 درجه نگه داشته و عدد آن قرائت شد. اولین مرحله اندازه­گیری دمای سایه‌انداز گیاهی، روز قبل از اعمال تیمار­های آبیاری (همزمان با اتمام مرحلهV3 و شروع مرحله V4) بود و پس از آن در روز قبل و بعد از هر مرحله آبیاری، اندازه­گیری دمای سایه‌انداز گیاهی انجام گرفت. همچنین جهت اندازه­گیری هدایت روزنه­ای طبق روش Ramirez-Vallejo و Kelly (1998)، از جوانترین برگ کاملا توسعه یافته استفاده شد. در هر کرت سه برگ انتخاب و هدایت روزنه در دوطرف این برگ­ها با پرومترSC-1) LEAF POROMETER, Decagon Devices, Pullman, Washington, USA) اندازه­گیری شد. اولین مرحله اندازه­گیری هدایت روزنه­ای، بین ساعات 11 تا 14روز قبل از اعمال تیمار­های آبیاری انجام شد. پس از آن در روز قبل و روز بعد از هر مرحله آبیاری تا انتهای فصل رشد، اندازه­گیری هدایت روزنه­ای انجام شد. به­منظور محاسبه درجه روزهای رشد از رابطه 3 (امام 1386) استفاده شد.

رابطه 3:  

GDD= Σ [(Tmax + Tmin)/2 - Tb]

Tmax: دمای بیشینه;  Tmin: دمای کمینه; Tb: دمای پایه.

در این بررسی دمای پایه 10 درجه سانتی‏گراد در نظر گرفته شد و دماهای بالاتر از 30 و کمتر از 10 درجه سانتی‏گراد به ترتیب 30 و 10 منظور گردید (Stagnari and Pisante, 2011؛ محلوجی و همکاران، 1379). پس از رسیدگی گیاهان و حذف اثر حاشیه، از هر کرت یک متر­مربع برداشت و عملکرد دانه اندازه­گیری شد، بدین نحو که از هر کرت نمونه‌ای متشکل از سه بوته انتخاب و به­مدت 48 ساعت در آون در دمای 80 درجه سانتی‌گراد قرار گرفت و عملکرد دانه بر اساس رطوبت یکسان (تقریبا رطوبت صفر) گزارش شد. در نهایت داده ها در نرم­افزار SAS, 9.1 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. جهت مقایسه میانگین‌های ساده از روش دانکن در سطح احتمال 5 درصد و جهت مقایسه میانگین‌های برهمکنش ها از روش برش­دهی اثرات متقابل[2] استفاده شد.

نتایج و بحث

عملکرد دانه

نتایج نشان داد اثر رژیم آبیاری، ژنوتیپ و برهمکنش رژیم آبیاری× ژنوتیپ بر عملکرد دانه معنی­دار بود. کاهش میزان آب آبیاری باعث کاهش عملکرد دانه ژنوتیپ­های لوبیای مورد بررسی شد. بیش­ترین عملکرد دانه از ژنوتیپ C.O.S.16 در رژیم آبیاری تامین 100% نیاز آبی گیاه (6/594 گرم در متر مربع) به­دست آمد. این ژنوتیپ در رژیم آبیاری تامین 80% نیاز آبی نیز نسبت به سایر ژنوتیپ­ها بیش­ترین عملکرد دانه را به خود اختصاص داد (2/289 گرم در متر مربع). ولی در رژیم آبیاری تامین 60% نیاز آبی موفق به تولید دانه نشد (شکل 1) که این امر حاکی از حساسیت بالای این ژنوتیپ به کم آبیاری شدید می­باشد. در رژیم آبیاری تامین 60% نیاز آبی بیش­ترین عملکرد دانه از ژنوتیپ KS21486 (5/109 گرم در متر مربع) به­دست آمد (شکل 1).

شکل 1: اثر رژیم­های آبیاری بر عملکرد دانه ژنوتیپ­های لوبیا

میانگین­های دارای حرف مشترک اختلاف معنی­داری در سطح احتمال پنج درصد، با استفاده از روش برش­دهی برهمکنش‌ها، ندارند.

بیش­ترین و کم­ترین درصد کاهش عملکرد دانه در رژیم آبیاری تامین 80% نیاز آبی گیاه به­ترتیب به ژنوتیپ هایKS21193 (%5/68) و KS21486 (%5/20) و در رژیم آبیاری تامین 60% نیاز آبی به­ترتیب به ژنوتیپ های C.O.S.16 (100%) و KS21486 (%4/55) اختصاص داشت. کاهش عملکرد دانه لوبیا در اثر کمبود آب در بسیاری از پژوهش­های دیگر نیز گزارش شده است (Rosales-Serna et al., 2004 ;Porch, et al., 2009 ;Tera´n & Singh, 2002). در بررسی ژنوتیپ­های لوبیا قرمز و چیتی مشخص شد که هرچند عملکرد دانه در اثر تنش خشکی در کلیه ژنوتیپ­ها کاهش یافت، ولی درصد کاهش بسته به ژنوتیپ متفاوت بود. به­صورتی که مقادیر کاهش عملکرد در ژنوتیپ­­های لوبیا چیتی بین 34 تا 76 درصد گزارش شد (Mun˜oz-Perea et al., 2007).

شاخص شادابی

نتایج حاصل از تجزیه واریانس داده­ها نشان داد اثر آبیاری بر شاخص شادابی در هشت مرحله اندازه­گیری و اثر ژنوتیپ بر شاخص شادابی در هر 10 مرحله اندازه­گیری معنی­دار بود. ولی برهمکنش آبیاری و ژنوتیپ بر شاخص شادابی در هیچکدام از مراحل اندازه­گیری معنی­دار نبود. بین سطوح آبیاری، تیمار تامین 100 درصد نیاز آبی بیش­ترین میزان شاخص شادابی و تیمار تامین 60 درصد نیاز آبی کم­ترین میزان شاخص شادابی را داشتند (جدول 1). در بین ژنوتیپ­های مورد بررسی بیشترین میزان شاخص شادابی در ژنوتیپ­های KS21193 و KS21486 مشاهده شد و کمترین میزان شاخص شادابی را ژنوتیپ صدری داشت (جدول 1). Ober و همکاران (2005) در بررسی هفت ژنوتیپ چغندر­قند در شرایط تنش خشکی گزارش کردند، هرچند تنش خشکی باعث افزایش شاخص شادابی در اکثر ژنوتیپ­ها شد، ولی در دو ژنوتیپ شاخص شادابی در اثر تنش خشکی کاهش یافت. آن­ها دلیل این امر را کاهش شدیدتر گسترش سطح برگ نسبت به کاهش میزان آب برگ اعلام کردند. درآزمایش حاضر در اثر کاهش میزان آب آبیاری، شاخص شادابی کاهش یافته است و دلیل احتمالی آن نیز کاهش شدیدتر آب برگ در اثر کاهش مصرف آب آبیاری نسبت به کاهش گسترش سطح برگ می­باشد.

میزان آب برگ

اثر آبیاری و ژنوتیپ بر میزان آب برگ در تمامی مراحل اندازه­گیری معنی­دار بود. در تمامی مراحل اندازه­گیری بیش­ترین میزان آب برگ در تیمار تامین 100 درصد نیاز آبی گیاه مشاهده شد. همچنین در بین ژنوتیپ­ها بیش­ترین میزان آب برگ در ژنوتیپ­های KS21193 و KS21486 و کم­ترین میزان آب برگ در ژنوتیپ صدری مشاهده شد (جدول 2). Chołuj و همکاران (2004 و 2008) نیز در بررسی گیاه چغندرقند در دو رژیم رطوبتی مطلوب و تنش خشکی اعلام کرد، کمبود آب مصرفی بر میزان آب برگ اثر منفی دارد.

دمای سایه‌انداز گیاهی

نتایج حاصل از تجزیه واریانس داده­ها نشان داد اثر رژیم آبیاری بر دمای سایه‌انداز گیاهی ژنوتیپ­های مورد مطالعه هم قبل و هم بعد از آبیاری در تمام مراحل اندازه­گیری معنی­دار بود. بیش­ترین دمای سایه‌انداز گیاهی هم قبل و هم بعد از آبیاری در تمام مراحل اندازه­گیری در تیمار تامین 60 درصد نیاز آبی مشاهده شد. کم­ترین میزان دمای سایه‌انداز گیاهی قبل و بعد از آبیاری در تمام مراحل اندازه­گیری در تیمار تامین 100 درصد نیاز آبی مشاهده شد (شکل 2). همان­طور که در شکل 2 مشخص است دمای سایه‌انداز گیاهی در هر سه سطح آبیاری روند افزایشی داشته تا قبل از آبیاری به بیشینه خود رسیده و پس از آبیاری به دلیل تامین رطوبت مورد نیاز گیاه، دمای سایه‌انداز گیاهی یک­باره کاهش یافته است. این امر نشان­دهنده بهبود وضعیت آبی گیاه در نتیجه انجام عمل تعرق (ساز و کار) می­باشد. همچنین چنانچه شکل 2 مشخص است، دمای سایه‌انداز گیاهی در تیمار تامین 100 درصد نیاز آبی، حتی در روز قبل از آبیاری، از دمای سایه‌انداز گیاهی در روز بعد از آبیاری در تیمار تامین 60 درصد نیاز آبی کمتر است و این امر نشان دهنده وضعیت آبی مطلوب و عدم درک تنش خشکی توسط تیمار تامین 100 درصد نیاز آبی می­باشد. به­علاوه عدم مشابهت دمای سایه‌انداز گیاهی سه تیمار آبیاری در روزهای بعد از هر آبیاری (دمای سایه‌انداز گیاهی تیمار تامین 60 درصد نیاز آبی> دمای سایه‌انداز گیاهی تیمار تامین 80 درصد نیاز آبی>دمای سایه‌انداز گیاهی تیمار تامین 100 درصد نیاز آبی) نشان دهنده این است که اثر مضر کم­آبی به­صورت تجمعی عمل کرده تا جایی که حتی روز پس از آبیاری نیز در تیمارهای تامین 80 و 60 درصد نیاز آبی، گیاهان این دو تیمار همچنان دمای سایه‌انداز گیاهی بالاتری نسبت به تیمار تامین 100 درصد نیاز آبی، دارند. افزایش دمای سایه‌انداز گیاهی در اثر تنش خشکی توسط سایر پژوهشگران نیز اعلام شده است (Rynolds et al., 1998; Balota et al., 2008; Balota et al., 2007). میزان آب موجود در خاک بر روی دمای سایه‌انداز گیاهی اثرگذار است و با افزایش میزان آب در خاک دمای سایه‌انداز گیاهی خنک‌تر می‌شود (Wen-zhong et al., 2007). بررسی ضرایب همبستگی بین عملکرد و دمای سایه‌انداز گیاهی نشان داد رابطه منفی و معنی­دار بین عمکرد و دمای سایه‌انداز گیاهی در کلیه مراحل اندازه­گیری وجود داشت (جدول 3).

تعرق ساز و کار خنک­کننده در گیاه است، در شرایط بدون تنش خشکی روزنه‌های گیاه باز است و گیاه همزمان با انجام فتوسنتز، تعرق نیز انجام می‌دهد که نتیجه این امر خنک شدن تعرقی گیاه و تولید ماده خشک است، ولی در شرایط وجود تنش خشکی گیاه برای اینکه آب کمتری از دست بدهد، روزنه‌های خود را می‌بندد که همین امر باعث می‌شود فرایند تعرق نیز انجام نگیرد و به تدریج دمای گیاه بالاتر رود، در چنین شرایطی بدیهی است که قدرت تولیدی گیاه کاهش می­یابد. چرا که در بسیاری از آزمایش‌ها همبستگی منفی بین عملکرد و دمای سایه‌انداز گیاهی مشاهده شده است (Reynolds et al., 1998 ;Wen-zhong et al., 2007).

جدول 1: شاخص شادابی (g H2O cm-2 leaf) ژنوتیپ­های لوبیا چیتی تحت تاثیر رژیم­های آبیاری در درجه روز­های رشد

درجه روز رشد

418

494

594

703

729

868

947

1023

1089

1152

رژیم آبیاری

100% نیاز آبی

a5/14

a5/15

a4/10

a6/10

a6/10

a6/10

a1/11

a9/11

a0/10

a8/9

80%

b7/11

b3/13

ab6/8

ab8/8

ab8/8

ab9/8

b8/8

b7/8

ab9/7

ab7/7

60%

c3/9

c2/10

b0/7

b2/7

b9/6

b8/6

b3/7

b9/6

b5/6

b0/6

ژنوتیپ

تیلور

bc6/11

b8/11

b9/8

b6/8

a4/9

bc5/8

ab5/9

b2/9

صدری

c0/11

b4/11

c6/7

b5/8

b3/7

c7/7

c0/8

c2/8

b7/7

b1/7

KS21193

ab4/12

a7/14

a6/9

a7/9

a3/9

b9/8

a4/10

bc1/9

a8/8

a7/8

C.O.S.16

c1/11

b8/12

b6/8

b8/8

a1/9

bc6/8

bc4/8

b7/9

ab1/8

a5/8

KS21486

a8/12

a5/14

b7/8

b7/8

a6/8

a2/10

b2/9

a2/13

میانگین­های دارای حرف مشترک در هر عامل اختلاف معنی داری در سطح احتمال پنج درصد، با استفاده از آزمون چند دامنه­ای دانکن، ندارند.

جدول 2: میزان آب (g H2O g-1 DW) ژنوتیپ­های لوبیا چیتی تحت تاثیر رژیم­های آبیاری در درجه روز­های رشد

درجه روز رشد

418

494

594

703

729

868

947

1023

1089

1152

رژیم آبیاری

100% نیاز آبی

a4/61

a5/65

a5/44

a2/45

a5/44

a0/45

a1/47

a0/50

a1/4

a9/41

80%

b1/49

b2/56

b0/37

b9/37

b4/37

b2/38

b4/37

b4/37

b7/33

b6/32

60%

c7/39

c5/43

c3/29

c9/29

c8/28

c2/28

c4/30

c9/28

c1/27

c4/24

ژنوتیپ

تیلور

cb3/49

c7/49

ab0/38

b5/36

a8/3

b4/36

b1/40

b2/39

صدری

c0/47

c2/48

c1/32

b3/36

b8/30

c3/23

c6/33

c5/34

b3/32

b0/30

KS21193

ab5/52

a1/62

ab6/40

a0/41

a5/39

b0/38

a1/44

b6/38

a5/37

a8/36

C.O.S.16

c2/47

b0/54

b7/36

b5/37

a0/38

b2/36

c3/35

b9/40

b1/34

a9/35

KS21486

a3/54

a4/61

b1/37

b2/37

a6/36

a8/42

b1/39

a6/55

میانگین­های دارای حرف مشترک در هر عامل اختلاف معنی داری در سطح احتمال پنج درصد، با استفاده از آزمون چند دامنه­ای دانکن، ندارند.

هدایت روزنه­ای

نتایج حاصل از تجزیه واریانس داده­ها نشان داد اثر ژنوتیپ و برهمکنش آبیاری× ژنوتیپ در تمام مراحل اندازه­گیری و اثر آبیاری در اکثر موارد بر هدایت روزنه‌ای برگ ژنوتیپ­های لوبیا (پشت و روی برگ) معنی‌دار بود. در تمامی ژنوتیپ­ها با کاهش میزان آب آبیاری، هدایت روزنه­ای هم در پشت و هم روی برگ کاهش یافت، به­نحوی که بیش­ترین میزان هدایت روزنه­ای هم پشت و هم روی برگ و به­علاوه هم قبل و هم بعد از آبیاری در تیمار تامین 100 درصد نیاز آبی و کم­ترین آن در تیمار تامین 60 درصد نیاز آبی مشاهده شد (شکل 3). با توجه به ضرایب همبستگی بین هدایت روزنه­ای و عملکرد دانه (جدول 3)، وجود رابطه مثبت و معنی­دار بین هدایت روزنه­ای زیر برگ با عملکرد دانه در کلیه مراحل اندازه­گیری قبل از آبیاری مبین این امر است که تامین آب کافی، انجام تعرق و بالا بودن هدایت روزنه­ای در نهایت باعث حصول عملکرد دانه بالا خواهد شد. در بررسی اثر سه سطح تنش خشکی (7-، 70- و 85- کیلوپاسکال) بر پنج ژنوتیپ لوبیا مشخص شد هدایت روزنه­ای تحت تاثیر شدت تنش خشکی قرار گرفت و میزان آن از حدود  mol.m-2s-1140 در تیمار 7- کیلوپاسکال به حدود  mol.m-2s-120 در تیمار 85- کیلوپاسکال رسید (Figueiredo et al., 2008). همان­طور که از شکل 3 مشخص است هدایت روزنه­ای برگ همه ژنوتیپ­ها با سپری شدن زمان پس از آبیاری به­دلیل کاهش میزان آب در دسترس و کاهش باز بودن روزنه و متعاقب آن کاهش تعرق، روند کاهشی نشان داده تا این­که در روز قبل از آبیاری به کم­ترین میزان خود می­رسد.

پس از آبیاری نیز به­علت تامین آب و باز بودن روزنه­ها و انجام عمل تعرق، هدایت روزنه­ای در بیش­ترین میزان خود می­باشد. در تمامی مراحل اندازه­گیری هم قبل و هم بعد از آبیاری هدایت روزنه­ای برگ ژنوتیپ­های لوبیا در پشت برگ بسیار بیش­تر از روی برگ بود (شکل 3). این امر احتمالا نشان­دهنده تراکم روزنه­ای بسیار بیش­تر در پشت برگ لوبیا نسبت به روی برگ می­باشد. بررسی مقادیر درصد کاهش هدایت روزنه­ای در روز قبل از آبیاری نسبت به تیمار تامین 100 درصد نیاز آبی گیاه نشان داد که در پشت برگ در شرایط تامین 80 درصد نیاز آبی، بیشترین درصد کاهش (میانگین تمام مراحل اندازه­گیری) مربوط به ژنوتیپ KS21486 (%5/38) و کم­ترین آن مربوط به ژنوتیپ تیلور (%8/23) بود. همچنین در پشت برگ و در شرایط تامین 60 درصد نیاز آبی، بیش­ترین درصد کاهش (میانگین تمام مراحل اندازه­گیری) مربوط به ژنوتیپ C.O.S.16 (%6/82) و کم­ترین آن مربوط به ژنوتیپ­های تیلور و صدری (55%) بود. این امر نشان دهنده حساسیت بالای ژنوتیپ C.O.S.16 به تنش رطوبتی شدید می­باشد. همچنین هدایت روزنه­ای روی برگ در روز قبل از آبیاری در شرایط تامین 80 درصد نیاز آبی گیاه در ژنوتیپ KS21193 بیش­ترین درصد کاهش را نشان داد (24%) و این در حالی­ است که در ژنوتیپ­های تیلور، صدری و KS21486 هدایت روزنه­ای روی برگ در روز قبل از آبیاری و شرایط رطوبتی مذکور نسبت به تیمار تامین 100 درصد نیاز آبی، روند افزایشی نشان داد (به ترتیب 7/11، 7/6 و 9/5 درصد). این امر نشان می­دهد که در این سه ژنوتیپ در شرایط تنش خشکی ملایم، تعرق از طریق روزنه­های روی برگ افزایش می­یابد و ممکن است این موضوع به­دلیل باز­تر شدن منفذ روزنه در این شرایط و همچنین کاهش مقاومت روزنه­ای در مقابل خروج آب باشد. لازم به ذکر است درصد کاهش عملکرد دانه ژنوتیپ­های تیلور و KS21486 در این سطح آبیاری نسبت به تیمار تامین 100 درصد نیاز آبی نسبت به سایر ژنوتیپ­ها کمتر بود و شاید این امر ناشی از باز نگه داشتن روزنه­های روی برگ نسبت به سایر ژنوتیپ­ها بوده باشد. همچنین هدایت روزنه­ای روی برگ در روز قبل از آبیاری در شرایط تامین 60 درصد نیاز آبی گیاه در ژنوتیپ KS21193 و C.O.S.16 بیشترین درصد کاهش را نشان داد (55%). این در حالی است که در ژنوتیپ­ صدری هدایت روزنه­ای روی برگ در رو

XML Effect of combined application of salicylic acid and zinc on germination indices and vegetative growth of mung bean (Vigna radiata L.) P. 121-133
Persian Abstract Gh. Maasoumi , M. Lahouti , H. Mahmoodzadeh *
Abstract (3556 Views)   |   Full-Text (PDF) (2827 Downloads)     |   Highlights

بررسی اثر کاربرد همزمان اسید سالیسیلیک و روی بر شاخص­های جوانه زنی و رشد رویشی گیاه ماش (Vigna radiata L.)

غزاله معصومی1، مهرداد لاهوتی2 و هما محمودزاده3*

1) دانشجوی کارشناسی ارشد گروه زیست شناسی، واحد مشهد، دانشگاه آزاد اسلامی، مشهد، ایران.

2) استاد گروه زیست شناسی، واحد مشهد، دانشگاه آزاد اسلامی، مشهد، ایران.

۳) دانشیار گروه زیست شناسی، واحد مشهد، دانشگاه آزاد اسلامی، مشهد، ایران.

* نویسنده­ مسئول: homa_mahmoodzadeh@yahoo.com

تاریخ دریافت: 07/06/94                                                         تاریخ پذیرش: 10/09/94

چکیده                                                       

اسید سالیسیلیک در تنظیم فرایندهای فیزیولوژیکی مختلف و رشد و نمو گیاه نقش دارد. به­منظور بررسی اثر  سالیسیلیک اسید و عنصر روی بر صفات مورفوفیزیولوژیکی گیاه ماش آزمایشی به­صورت فاکتوریل در قالب طرح کاملا تصادفی در سه تکرار انجام شد. بذرهای ماش در گلدان­های حاوی خاک زراعی کاشته شدند و پس از مرحله چهار برگی غلظت­های مختلف روی ppm) 100، 200( و محلول پاشی اسید سالیسیلیکppm)  0،200، 400 ( قرار گرفتند.  نتایج نشان داد که تنش روی، موجب کاهش معنی دار طول ریشه و اندام هوایی، وزن تر و خشک اندام هوایی و رنگدانه های فتوسنتزی، و افزایش معنی دار محتوی پرولین و فعالیت آنزیم پلی فنل اکسیداز گردید. همچنین برهمکنش اسید سالیسیلیک و تنش روی، بر تمامی شاخص­های اندازه­گیری شده، به­جز فعالیت آنزیم پلی فنل اکسیداز و گایاکول پراکسیداز ازنظر آماری معنی­دار بود. در این پژوهش تیمار با اسید سالیسیلیک باعث کاهش اثر کمبود روی و افزایش تحمل گیاه ماش گردید.

واژه‌های کلیدی: آنزیم آنتی اکسیدان، رنگدانه فتوسنتزی و پلی فنل اکسیداز.

مقدمه

فلزات سنگین اغلب به­صورت آلاینده­های محیطی مانند آلودگی­های جوی، مراکز  صنعتی، استفاده از فاضلاب­های شهری و صنعتی به­صورت برگشت­ناپذیر وارد خاک می­شوند. روی در غلظت­های کم ( ppm5/0>) به­عنوان یک عنصر میکرو برای گیاهان عمل می کند، اما در غلظت­های بالاتر سمی است. مقدار آن در خاک به طور متوسط 50 میلی­گرم در کیلوگرم می­باشد. روی یک فعال کننده آنزیمی برای چندین آنزیم سلول­های گیاهی مانند انیدراز، دهیدروژناز، اکسیداز و پراکسیداز­هاست و نقش مهمی درتنظیم متابولیسم نیتروژن، تقسیم سلولی و فتوسنتز ایفا می­کند. اولین علامت ظهور سـمیت در بیشتر گونه ها، کلـروز عمومی برگ­های جوان می­باشد و در موارد شدید برگ­های جوان به­دلیل تولید آنتوسیانین قرمز رنگ می شوندNagajyoti et al., 2010) ..(

 فلزات سنگین توسط گیاهان جذب شده و در بافت­های آ­ن­ها تجمع می­یابند و اغلب به دو صورت باعث سمیت می­شوند: 1- به­صورت غیر­مستقیم از طریق رقابت با سایر عناصر غذایی ضروری و قرار­گیری به جای آن­ها در ساختمان رنگدانه­ها یا آنزیم­ها و تخریب عملکرد آن­ها.  Subbaو همکاران در سال (2014) مشاهده کردند غلظت­های بالایZn  منجر به کاهش چشمگیر فتوسنتز و رنگدانه­های فتوسنتزی شد (Subba et al., 2014). 2- مستقیم با تخریب ساختار­ سلول، حضور فلزات سنگین باعث ایجاد تنش اکسیداتیو می­شود که به نوبه خود باعث ایجاد اثر سمی مختلف در گیاهان نظیر کاهش رشد، کاهش محتویات کلروفیل و فتوسنتز، مهار فعالیت­های آنزیمی، آسیب به مولکول­های زیستی نظیر لیپیدها، پروتئین­ها و نوکلئیک اسیدها به ویژه DNA می­گردد  .(Nagajyoti et al., 2010; Ahmad et al., 2012) سالیسیلیک اسید (SA) یا اورتو هیدروکسی بنزوئیک اسید (C2 H6 O3) به گروهی از ترکیبات فنلی تعلق دارد که به­عنوان یک مولکول مهم برای تعدیل پاسخ­های گیاه به تنش­های محیطی شناخته شده است Drazic and Mihailovic,) 2005). سالیسیلیک اسید به­وسیله سلول­های ریشه تولید می شود و نقش به سزایی درفرایندهای فیزیولوژیکی مانند رشد و نمو گیاه، سرعت رشد و جذب یون­ها، فتوسنتز(EL-Tayeb, 2005)  و جوانه زنی (دولت آبادیان و همکاران، 1387) دارد.

اثر سالیسیلیک اسید در جلوگیری از تنش­های زیستی (Belkhadi et al., 2010) غیر زیستی مثل UV، خشکی، شوری، گرما، سرما و فلزات سنگین نیز مورد توجه قرار گرفته است (et al., 2003 Tasgi). این ماده با اثر روی متابولیت­هایی مانند آسکوربیک اسید، گلوتاتیون و نیز آنزیم­های آنتی­اکسیدان مانند کاتالاز، سوپراکسید دیسموتاز، پلی فنل اکسیداز و پراکسیداز آثار سمی ناشی از تنش را کاهش می دهد. هدف از انجام پژوهش حاضر بررسی اثر کاربرد همزمان اسید سالیسیلیک و عنصر روی بر شاخص­های جوانه زنی و  رشد رویشی گیاه ماش است.

مواد و روش ها

این پژوهش به­منظور بررسی اثر اسـید سالیـسیلیک و عنصر روی بر صفات مورفوفیزیولوژیکی گیاه ماش (Vigna radiata L.) رقم گوهر به­صورت فاکتوریل در قالب طرح کاملا تصادفی با سه تکرار در فیتوترون دانشکده علوم پایه دانشگاه آزاد اسلامی واحد مشهد در سال 1393 انجام شد. عوامل آزمایش شامل غلظت­های مختلف اسید سالیسیلیک در سه سطح (ppm0 ،100،200) و محلول نیترات روی به­عنوان منبع تامین­کننده روی با سه سطح (ppm0،200،400) بود. هر واحد آزمایش شامل یک گلدان یک کیلوگرمی حاوی خاک زراعی بود. گلدان­ها ابتدا آبیاری گردیدند و پس از گذشت سه روز و اطمینان از خروج آب اضافی تعداد 12 عدد بذر در هریک از آن­ها کشت شد. پس از حصول اطمینان از جوانه زنی و استقرار گیاهچه در مرحله دو­برگی، اقدام به تنک گیاهچه­های اضافی شد و در هر گلدان تعداد هشت گیاهچه جهت اعمال تیمارهای آزمایش باقی گذاشته شد. برگ­های نشاء­های گیاهی ده روز بعد از کاشت بذور در خاک با اسید سالیسیلیک اسپری و سپس با نیترات روی محلول پاشی شدند.

اعمال تیمار هر ده روز و در سه نوبت انجام شد. سپس گیاهان برداشت شدند و با دقت با آب مقطر شستشو شدند و برخی صفات مورفولوژیکی مانند وزن تر و خشک بخش هوایی توسط ترازوی آزمایشگاهی  Sartorius TE214Sبا دقت 0001/0 گرم انجام و سپس طول ریشه و ساقه توسط خط کش میلی­متری اندازه­گیری شد. صفات فیزیولوژیکی شامل میزان کلروفیل و کاروتنوئید کل برگ و صفات بیوشیمیایی شامل میزان پرولین برگ، فعالیت آنزیم پلی فنل اکسیداز و گایاکول پراکسیداز برگ اندازه­گیری شد. 

سنجش کلروفیل

2/0 گرم از بافت برگ با استن 80 درصد به­تدریج ساییده تا کلروفیل وارد محلول استنی شده و در نهایت حجم محلول با استن هشت درصد توسط بالن ژوژه به 25 میلی­لیتر رسانده شد. محلول حاصل به­مدت 10 دقیقه در 4000 دور سانتریفیوژ و سپس جذب نوری در طول موج­های 646، 652، 663، 440 نانومتر توسط اسپکتروفتومتر مدل UV1100 اندازه گیری شد. مقدار کلروفیل طبق فرمول های Arnon برای تخمین میزان کلروفیل a، b، a+b و کاروتنوئید به­دست آمد (Arnon,1956).

Chla (mg/ gFW)= (12.25A (663)- 2.55A (646))× V/W× 1000  رابطه 1)                                             

Chlb (mg/ gFW)= (22.31A (646)- 4.91A(663))× V/W× 1000 رابطه 2)                                              

Chl a+ b (mg/gFW)= (17.76A (646)+ 7.34(663))× V/W× 1000 رابطه 3)                                           

Car (mg/ gFW)= (4.96 (440)- 0.267 (chla+ b) × V/W× 1000 رابطه 4)                                               

سنجش پرولین

5/0 گرم از بافت تر در 10 میلی­لیتر محلول اسید سولفوسالیسیلیک 3% ساییده و مخلوط همگنی تهیه شد و عصاره صاف شد. دو میلی­لیتر اسید استیک و دو میلی­لیتر ناین هیدرین به دو میلی­لیتر عصاره صاف شده فوق، اضافه شد. محلول حاصل به­مدت یک ساعت در حمام آب و در دمای 100 درجه سلسیوس قرارداده شد. پس از آن برای پایان یافتن واکنش، لوله­های آزمایش در داخل یک بستر یخی قرارگرفته و چهار میلی­لیتر تولوئن به هر لوله اضافه گردید. غلظت پرولین نمونه­ها در تولوئن با استفاده از اسپکتروفتومتر مدل UV1100 در طول موج 520 نانومتر و در نهایت با توجه به منحنی استاندارد حاصل از غلظت­های مختلف پرولین، برحسب میلی­گرم در گرم وزن تر به روش Bates (1973) محاسبه شد.

سنجش فعالیت آنزیم گایاکول پراکسیداز

 برای سنجش گایاکول پراکسیداز از بافت تازه برگی به مقدار 1/0 گرم استفاده شد و سـنجش به­روشMae-Adam  و Nelson و Mae-adam (1992) انجام شد. به­منظور اندازه­گیری فعالیت آنزیم به عصاره آنزیم سه میلی­لیتر محلول بافر فسفات 1/0 مولار با 8/6 =pH و 50 میکرو­لیتر گایاکول و سپس50 میکرو­لیتر هیدروژن پراکسید سه درصد اضافه شد و بلافاصله تغییرات جذب نوری در طول موج 436 نانومتر با استفاده از اسپکتروفتومتر مدل UV1100 در فواصل زمانی 15 ثانیه به­مدت سه دقیقه ثبت گردید.           

سنجش فعالیت آنزیم پلی فنل اکسیداز

اندازه­گیری فعالیت این آنزیم به­روش ریموند  Raymondو همکاران (1993) انجام گرفت. ابتدا تعدادی لوله آزمایش در حمام آب 40 درجه سانتی­گراد قرار داده شد و سپس به هر لوله 5/2 میلی­لیتر محلول بافر فسفات 2/0 مولار با pH برابر 8/6 افزوده شد.  بعد به آن 2/0 میلی­لیتر پیروگالل 02 /0 مولار اضافه شد تا دمای لوله ها به 40 درجه سانتی­گراد برسد. سپس به هر لوله 2 میلی لیتر عصاره آنزیمی افزوده شد و تغییرات جذب در طول موج 430 نانومتر در فاصله زمانی4 دقیقه ثبت شد. میزان فعالیت آنزیم براساس تغییرات جذب در 430 نانومتر در دقیقه (Unit) درمیلی­گرم پروتئین بیان گردید (Raymond et al ,1993). برای انجام تجزیه و تحلیل آماری داده ها از نرم افزار آماری SPSS استفاده شد. مقایسه میانگین­ها براساس آزمون دانکن درسطح احتمال پنج درصد صورت گرفت و شکل ها با استفاده از نرم افزار Excel رسم شد.

نتایج و بحث

اثر اسید سالیسیلیک و عنصر روی برصفات مورفولوژیکی گیاه ماش

نتایج تجزیه و تحلیل آماری داده­ها نشان داد که عنصر روی اثر معنی داری بر صفات مورفولوژیکی گیاه ماش شامل طول بخش هوایی و ریشه و وزن تر و خشک بخش هوایی داشت (جدول 1). برهمکنش اسید سالیسیلیک و تنش روی نیز بر صفات مذکور اثر معنی داری داشت.

جدول 1: میانگین مربع­های مربوط به صفت­های مورفولوژیکی اندازه­گیری شده در ماش در شرایط

اسیدسالیسیلیک و روی

منابع تغییرات

درجه آزادی

طول بخش هوایی

طول ریشه

وزن تر بخش هوایی

وزن خشک بخش هوایی

روی

2

*208/150

*767/1961

*422/0

*000/0

اسیدسالیسیلیک

2

*517/1275

ns217/1031

ns571/0

ns889/3

اسیدسالیسیلیک ×  روی         

4

*317/646

*817/334

*158/1

*002/0

خطای آزمایش                   

18

430/327

611/486

269/0

*001/0

ضریب تغییرات (درصد)        

-

04/20

04/21

31/22

09/19

ns، *و : ** به ترتیب بیان­گر عدم اختلاف معنی­دار و اختلاف معنی­دار در سطوح احتمال پنج و یک درصد و بر اساس آزمون دانکن می باشند.

افزودن غلظت­های مختلف اسید سالیسیلیک به گیاهانی که تحت ppm 200 روی بودند، موجب افزایش معنی دار طول ساقه در مقایسه با گیاهانی شد که تحت روی با غلظت ppm 200 بودند. در حالی­که اضافه کردن اسید سالیسیلیک به گیاهان تحت تیمار روی با غلظت ppm 400 افزایش معنی­داری ایجاد نکرد. طول ریشه گیاه در تیمارهای روی (نیترات روی ppm 200 و400) نسبت به شاهد کاهش نشان داد که از نظر آماری معنی­دار بود. افزودن اسید سالیسیلیک با غلظت های ppm200 و 400 به گیاهان تحت تیمار روی موجب افزایش معنی­دار طول ریشه در مقایسه با گیاه در شرایط تنش روی گردید. تیمارهای نیترات روی باعث افزایش معنی دار وزن تر بخش هوایی گیاهان ماش در مقایسه با شاهد شدند. اضافه کردن غلظت های اسید سالیسیلیک درتمامی تیمارها سبب افزایش معنی دار وزن تر در مقایسه با گیاهان تحت تیمار روی گردید. در مورد وزن خشک، غلظت­های مختلف روی موجب کاهش معنی دار این فاکتور در مقایسه با شاهد شد. افزودن اسید سالیسیلیک با غلظت های مختلف به گیاهان تحت تیمار روی افزایش معنی داری در وزن خشک گیاهان ایجاد کرد (شکل 2). فلزات سنگین از جمله روی به­وسیله مهار تقسیم سلولی و یا کاهش گسترش سلولی در ناحیه طویل شدن و یا هر دو آن­ها سبب کاهش طول ریشه می شوند Nalilni and Chandra , 2002; Mukhopadhyay et al.,) (2013, 2014. نظیر چنین پدیده ای را در ساقه­ها به­خصوص در ناحیه مریستمی می­توان مشاهده کرد که علاوه بر کاهش قدرت تقسیم، خاصیت الاستیکی سـلول­ها و غشای آن­ها نیز کاهش می یابد (Mohanty et al., 1989). در رابطه با اثر اسید سالیسیلیک بر پارامترهای رشد گزارش­های متعددی وجود دارد، ازجمله گزارش شده است که اسید سالیسیلیک کاهش رشد ناشی از فلزات سنگین را بهبود می بخشد (Pal et al., 2002  ;طویلی و همکاران، 1392). افزایش طول ریشه در تیمار اسید سالیسیلیک در مقایسه با گیاه در شرایط تنش روی به این دلیل است که اسید سالیسیلیک تقسیم سلولی را درون مریستم راسی گیاهچه افزایش می دهد و از این طریق رشد گیاه را بهبود می­بخشد.

اثر اسید سالیسیلیک و عنصر روی برصفات فیزیولوژیکی ماش

نتایج تجزیه واریانس نشان داد که اثر تیمار روی بر میزان کلروفیل a،,b  a+b وکاروتنوئید معنی­دار بود (p<0.05). اثر برهمکنش اسید سالیسیلیک و عنصر روی نیز در تمام تیمارها معنی­دار بود (جدول 2).

جدول 2: میانگین مربع­های مربوط به رنگیزه­های فتوسـنتزی اندازه­گیری شده در ماش در شـرایط اسید سالیسیلیک و روی

منابع تغییرات

درجه آزادی

کلروفیل a 

 (میلی­گرم درگرم وزن تر)                         

کلروفیل b

( میلی­گرم درگرم وزن تر)    

کلروفیل a+b

( میلی­گرم درگرم وزن تر)    

کاروتنوئید  (میلی­گرم درگرم وزن تر)    

عنصر روی

2

*081/0

*009/0

*140/0

*026/0

اسیدسالیسیلیک

2

*079/0

ns022/0

*152/0

*027/0

اسیدسالیسیلیک ×  عنصر روی         

4

*014/0                       

*002/0                      

*006/0                      

*005/0                      

خطای آزمایش                   

18

012/0

007/0

012/0

002/0

ضریب تغییرات (درصد)        

-

14/22

11/20

36/18

07/23

.ns* و** : به­ترتیب بیان­گر عدم اختلاف معنی­دار و اختلاف معنی­دار در سطوح احتمال پنج و یک درصد و بر اساس آزمون دانکن می باشند.

با توجه به شکل­های 3 و 4 مشاهده می­شود میزان کلروفیل a، b، a+b و کاروتنوئید برگ گیاه ماش در تیمارهای مختلف روی (ppm 200 و 400 نیترات روی) کاهش یافت و این کاهش در تمامی موارد در مقایسه با شاهد معنی­دار بود. افزودن مقادیر مختلف اسید سالیسیلیک به گیاهان در شرایط تیمار روی موجب افزایش فاکتورهای فوق گردید که در تمام موارد در مقایسه با گیاهان در شرایط تیمار روی تفاوت معنی­داری مشاهده گردید. کاهش میزان کلروفیل می تواند به­واسطه کاهش سنتز کلروفیل و همچنین ناشی از تخریب آن باشد. تخریب مولکولی کلروفیل به­علت جداشدن زنجیره فیتولی از حلقه پورفیرین در اثر رادیکال­های آزاد اکسیژن و یا آنزیم کلروفیلاز صورت می گیردParvaiz and) (Satyawati, 2008. کاربرد خارجی اسید سالیسیلیک در تیمار روی زیاد باعث افزایش کلروفیل a+b شد. گزارش شده است که کاهش میزان کلروفیل برگ در شرایط تنش به­دلیل عدم تعادل یون­ها (از قبیل آهن و روی) نیز می تواند باشد. آهن از جمله مهم­ترین عناصر در مسیر بیوسنتز کلروفیل می باشد، بنابراین تنش به­طور غیرمستقیم بر بیوسنتز کلروفیل اثر می­گذارد (kang and Saltveit., 2002). کاروتنوئید­ها ترپن­های 40 کربنه­ای هستند که در پلاست بافت­های گیاهی حضور داشته و در تنش­های محیطی نظیر تنش اکسیداتیو، حفاظت از بافت­های فتوسنتزی به­خصوص کلروفیل­ها را به­عهده دارند. فلزات سنگین در غلظت­های بالا از طریق تخریب و بهم ریختگی ساختار کاروتنوئید مقدار آن­ها را در گیاه کاهش می دهند (.(Candan et al., 2003

شکل 1: بر­همکنش سطوح مختلف عنصر روی و اسید سالیسیلیک بر طول ساقه و ریشه  برگ گیاه ماش

Zn و SA: به­ترتیب بیان­گر روی و اسید سالیسیلیک می باشد.

شکل 2: بر­همکنش سطوح مختلف عنصر روی و اسید سالیسیلیک بر میزان وزن تر و خشک برگ گیاه ماش

Zn و SA: به­ترتیب بیان­گر روی و اسید سالیسیلیک می باشد.

شکل 3:  برهمکنش سطوح مختلف عنصر روی و اسید سالیسیلیک برمیزان کلروفیل  aوb برگ گیاه ماش

Zn و SA: به­ترتیب بیان­گر روی و اسید سالیسیلیک می باشد.

شکل 4:  بر­همکنش سطوح مختلف عنصر روی و اسید سالیسیلیک بر میزان کاروتنوئید و کلروفیل a+b برگ گیاه ماش

Zn و SA: به­ترتیب بیان­گر روی و اسید سالیسیلیک می باشد.

اثر اسید سالیسیلیک و عنصر روی برصفات بیوشیمیایی ماش

نتایج تجزیه واریانس صفات بیوشیمیایی ماش نشان داد که اثر عنصر روی بر تمامی صفات بیوشیمیایی به­جز فعالیت آنزیم گایاکول پراکسیداز معنی­دار بود (جدول 3). برهمکنش اسید سالیسیلیک و عنصر روی نیز در تمام موارد به­جز فعالیت آنزیم گایاکول پراکسیداز و پلی فنل اکسیداز، معنی دار بود (جدول 3). با اضافه کردن غلظت ppm 200 اسید سالیسیلیک در گیاهان تحت تیمار روی کاهش معنی داری در میزان پرولین برگ گیاه ماش در مقایسه با گیاهان درشرایط تیمار روی به وجود آمد (شکل 5). اسید­آمینه پرولین که تحت شرایط تنش­زا مانند تنش فلزات سنگین در سلول­های گیاهی تجمع می­یابد، به­عنوان یک آنتی­اکسیدان غیرآنزیمی مطرح می­گردد. در حقیقت پرولین به­دلیل نقش­های محافظتی که در سلول ایفا می کند، در شرایط تنش­های محیطی می­تواند گیاه را از آسیب­های احتمالی حفظ کند. درسلول­های تحت تنش، پرولین سبب محافظت سلول و ممانعت از ایجاد سمیت  درسلول می شود (Boyoumi et al., 2010). اسید سالیسیلیک به­عنوان کاهش­دهنده محتوای پرولین درون سلولی شناخته شده است (Hayat et al., 2010).

جدول 3: میانگین مربع­ صفات بیوشیمیایی اندازه­گیری شده در ماش درشرایط اسید سالیسیلیک و روی

منابع تغییرات

درجه آزادی

پرولین

 (میکرو­مولار درگرم وزن تر)                         

فعالیت آنزیم گایاکول پراکسیداز

(میکرو­مولار درگرم وزن تر)    

فعالیت آنزیم پلی فنل اکسیداز ( میکرو­مولار درگرم وزن تر)    

تنش روی

2

*2/258

ns 1/257

*0/048

اسیدسالیسیلیک

2

*11/494

ns0/171

*0/034

اسیدسالیسیلیک ×  تنش روی         

4

*11/193                      

ns0/295                      

ns0/008                      

خطای آزمایش                   

18

1/414

0/248

0/010

ضریب تغییرات (درصد)        

-

19/21

01/21

02/20

ns،*و:**  به­ترتیب بیان­گر عدم اختلاف معنی­دار و اختلاف معنی­دار در سطوح احتمال پنج و یک درصد می باشند.

در تیمارهای روی (نیترات روی ppm 200 و400 ) میزان فعالیت آنزیم گایاکول پراکسیداز در برگ گیاه ماش در مقایسه با گیاهان شاهد افزایش یافت، ولی این افزایش از نظر آماری معنی­دار نبود. با اضافه کردن غلظت­های مختلف اسید سالیسیلیک در گیاهان تحت تیمار روی فعالیت این آنزیم کاهش یافت که از نظر آماری معنی دار نبود. آنزیم گایاکول پراکسیداز (GPOX) با فعالیت آنتی­اکسیدانی خـود باعث خنثی­سازی و کاهـش انواع اکسـیژن  فعال می­شود (2004;Mittle, 2002 Ashraf and Harris,). درشرایط تنش، معمولا فعالیت آنزیم­هایی مانند سوپراکسید دیسموتاز، اسکوربات پراکسیداز و گلوتاتیون ردوکتاز تحریک می شود (Mishera et al., 2006).

AWT IMAGE

شکل 5:  برهمکنش سطوح مختلف عنصر روی و اسید سالیسیلیک بر میزان پرولین برگ گیاه ماش

Zn و SA: به­ترتیب بیان­گر روی و اسید سالیسیلیک می باشد.

AWT IMAGE

شکل 6:  بر­همکنش سطوح مختلف عنصر روی و اسید سالیسیلیک برفعالیت آنزیم گایاکول پراکسیداز برگ گیاه ماش

Zn  وSA: به­ترتیب بیان­گر روی و اسید سالیسیلیک می باشد. 

در تحقیق حاضر نیز افزایش فعالیت آنزیم گایاکول پراکسیداز در تنش روی مشاهده گردید. نتایج حاصل از تحقیق حاضر نشان داد تیمار ppm 400 نیترات روی سبب افزایش فعالیت آنزیم پلی فنل اکسیداز بخش هوایی در مقایسه با گیاهان شاهد شدکه از نظر آماری معنی­دار بود. با اضافه کردن غلظت­های مختلف اسید سالیسیلیک (ppm100 و 200) به گیاهان تحت تیمار روی کاهش فعالیت آنزیم پلی فنل اکسیداز مشاهده شد که از نظر آماری معنی­دار نبود.

AWT IMAGE

شکل 7: بر همکنش سطوح مختلف عنصر روی و اسید سالیسیلیک برفعالیت آنزیم پلی فنل اکسیداز برگ گیاه ماش

Zn  و SA: به­ترتیب بیان­گر روی و اسید سالیسیلیک می باشد. 

افزایش میزان فعالیت آنزیم­های آنتی­اکسیدان یکی از ساز و کارهای سمیت­زدایی فلزات سنـگین در گیاهان است (Shanker et al., 2004). تیمار نیترات روی موجب القاء تنش اکسیداتیو در گیاهان شده که باعث افزایش ترکیبات  ROS می شود. در این شرایط فعالیت آنزیم­های آنتی­اکسیدان مانند پراکسیداز و کاتالاز افزایش می یابدHayat et al.,)  .(2010 آنزیم­های آنتی­اکسیدان تولید شده به وسـیله سلول های گیاهی شامل گایاکول پراکسـیداز و پلی فنل اکسـیداز سـبب حفاظت سلول و مقـاومت در برابر شرایط تنش در گیاه می شوند(Mittle, 2002)  .

نتیجه گیری

به­طور کلی، نتایج تحقیق حاضر نشان می دهد اسید سالیسیلیک بر رشد رویشی گیاه ماش در شرایط تیمار روی در اکثر موارد اثر مثبت داشته است. این اثر به­ویژه در تیمارهای بالای تنش روی بیش تر قابل توجه بود، به­طوری که تیمار با غلظت ppm 200  اسید سالیسیلیک باعث کاهش اثر سوء تنش روی و افزایش تحمل گیاه ماش گردید. بنابراین توصیه می شود که از غلظت های بالاتر از ppm100 اسید سالیسیلیک در مرحله چهار برگی گیاه استفاده گردد.

سپاسگزاری

وظیفه خود می­دانیم که از مسئولان محترم دانشگاه آزاد اسلامی واحد مشهد که ما را در انجام این پژوهش یاری نموده اند، کمال تشکر و قدردانی را داشته باشیم.

منابع

دولت‌آبادیان، آ.،  مدرس ثانوی، ع.، اعتمادی، ف. 1387. اثر پیش­تیمار اسید سالیسیلیک بر جوانه‌زنی بذر گندم (Triticum aestivum L.) در شرایط تنش شوری، مجله زیست شناسی ایران، 21 (4): 702-692.

طویلی، ع.، صابری، م.، شهریاری، ع. و حیدری، م. 1392. بررسی اثر پیش تیمار سالیسیلیک اسید برBromus tomentellus Bioss. در شرایط تنش کادمیوم، مجله پژوهش­های گیاهی، 26(2):208- 216.

Ahmed, A. H. H., Khalil M. K., Abd El-Rahman A. M. and Nadia A. M. H. 2012. Effect of zinc, tryptophan and indole acetic acid on growth, yield and chemical composition of valencia orange trees. Journal of Applied Science and Research, 8: 901–914.

Ashraf, M. and Harris, D. J. C. 2004. Potentioal biochemical indicators of salinity tolerance in plants. Plant Science, 166: 03-16.

Arnon, D. J. 1956. Chlorophyll absorption spectrum and quantitative determination. Biochemical and Biophysical Acta 20: 449-461.

Bayoumi, T., Eid, M. H., and Metwali, E. 2010. Application of physiological and biochemical indices as a screening technique for drought tolerance in wheat genotypes. African Journal of Biotechnology 7:  2341-2352.

Bates, I., Waldern, R. P. and Teare, I. D. 1973. Rapid determination of free prolin for water stress studies. Plant and Soil, 39: 205-207.

Belkhadi, A., Hediji, H., Abbes, Z., Nouairi, I., Barhoumi, Z., Zarrouk, M., Chaibi, W. and Djebali, W. 2010. Effects of exogenous salicylic acid pre-treatment on cadmium toxicity and leaf lipid content in Linum usitatissimum L.. Ecotoxicology and Environmental Safety 1-8.

Candan, N., Tarhan, L. 2003. Change in chlorophyll–carotenoid contents, antioxidant enzyme activities and lipid peroxidation levels in Zn–stressed Mentha pulegium. Turkish Journal of Chemistry 27:21-30.

Drazic, G. and Mihailovic, N. 2005. Modification of cadmium toxicity in soybean seedlings by salicylic acid. Plant Physiology 168: 511-517.

EL-Tayeb, M.A., 2005 . Response of barley grains to the interactive effect of Salinity and Salicylic acid . Plant Growth Regulation. 45: 215-225.

Hayat, Q., Hayat, S., Irfan, M. and Ahmad, A. 2010. Effect of exogenous Salicylic acid under changing environment: Areview. Environmental and Experimental Botany. 68: 14-25.

Kang, H. M., and Saltveit, M. E. 2002. Chilling tolerance of maize, cucumber and rice seedlings leaves and roots are differently affected by salicylic acid. Physiol. Plantarum. 115: 571-576.

Mae-Adam, J.W. and Nelson Sharp, C. J. 1992. Peroxidase activity in the leaf elongation zone of tall fese ue. Journal of Plant Physiology 99: 872-878.

Mohanty, N., Vass, I., Demeter, S. 1980. Copper toxicity affects photosystem electron transport at QB. Plant Physiology. 90: 175- 179.

Mishra S., Srivastava S., Tripathi, P. D. 2006. Phytochelatin synthesis and response of antioxidants during cadmium stress in Baccopa monnieri L. Plant Physiology and Biochemistry. 44: 25-37.

Mittle, R. 2002. Oxidative stress, antioxidant and stress tolerance. Annual Review of Plant Science 7: 405-415.

Mukhopadhyay, M., Das, A., Subba, P., Bantawa, P., Sarkar, B., Ghosh, P. D. and Mondal, T. K. 2013. Structural, physiological and biochemical profiling of tea plants (Camellia sinensis (L.) O. Kuntze) under zinc stress. Biology Plant 57:474–480.

Mukhopadhyay, M. and Mondal, T. K. 2014. The physio-chemical responses of Camellia plants to abiotic stresses. Journal of Plant Science and Research. 1(1):105.

Nagajyoti,  P. C., Lee, K. D., Sreekanth, T. V. M. 2010. Heavy metals, occurrence and toxicity for plants: a review. Environmental Chemistry Letters. 8:199–216.

Nalilni, P., Chandra, P. S., 2002. Effect of heavy metals Co+2, Ni+2 on growths and metabolism of cabbage. Plant Science. 163: 753- 758.

Pal, M., Szalai, Z., Horvath, E., Paldi, E., Janda, T. 2002. Effect of Salicylic acid during heavy metal stress. Acta Biology Szegediensis. 46(34): 119- 120.

Parvaiz, A. and Satyawati, S. 2008. Salt stress and Phyto-biochemical responses of plants. Plant Soil Environment 54: 89-99

Raymond, J., Rakariyatham, N. and Azanza, J. 1993. Purification and some properties of polyphenol oxidase from Sunflower seeds.Phytochemistry, 34(4):927-931.

Shanker, A., Djanaguiraman, M., Sudhagar, R., Jayaram, K., and Pathmanabhan, G. 2004. Expression of metallithionein 3-like protein  m RNA in sorghum cultivars under chromium stress. Current Science- Bangalore 86,901-910.

Subba, P., Mahato, S.,  Bhutia, K., Mondal, T. and  Ghosh, S. 2014. Zinc stress induces physiological, ultra-structural and biochemical changes in mandarin orange (Citrus reticulata Blanco) seedlings. Physiology and Molecular Biology of Plants. 20(4): 461–473.


Back to browse issues page
Export as: HTML | XML | RSS
مجله علمی پژوهشی فیزیولوژی گیاهان زراعی crop physiology journal
Persian site map - English site map - Created in 0.59 seconds with 47 queries by YEKTAWEB 4660